احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور شمسالحق آریانفر - ۰۳ ثور ۱۳۹۸
بخش هفتم و پایانی/
سارتن از ابنسینا اینگونه سخن میگوید: بزرگترین دانشمند اسلامی و یکی از بزرگترین دانشمندانِ همۀ ملتها، کشورها و اعصار… کسی که فکرش مظهرِ اوج فلسفۀ قرون وسطا است(سارتن، همان: ۸۱۶). همچنان در یادنامۀ یونسکو از ابنسینا آمده است: کتاب قانون ابنسینا در قرن ۱۲ توسط جرارد کرمونایی ایتالیایی به لاتین ترجمه شد که تا قرنها کتاب مقدسِ طب محسوب میشد. پس از اختراع چاپ، کتاب مقدس طب بیشترین چاپ و تیراژ را در اروپا داشت. کار او در مورد قوۀ باصره، مطابق نظریات امروز است. او گفت: برخی عفونتها بهوسیلۀ حیوانات بسیار کوچک که در آب زیست دارند، نقل میشود. مفاهیم کمیت، حرکت، نیروی محرکه و تحریک را که در میکانیک اروپا در قرن ۱۷ و ۱۸ آمد، بیان کرد. در رأس هویگنس، لایپ نیتس، دالامبر، تامسون، کیرشوف و… قرار دارد. (ورجاوند، ۱۳۶۸: ۳۹)
نیمۀ دومِ سدۀ یازده را سارتن «عصر خیام» خوانده است: بزرگترین ریاضیدان، ۱۳ نوع معادلاتِ درجه ۳ را شناخت. تقویمِ او دقیقتر از تقویم گریگوری است.
با در نظرداشت این موارد است که بریفور مورخ بزرگ علوم عقلی، علوم تجربی را یکی از بزرگترین هدایای مدنیت اسلامی به جهان جدید میداند و میگوید: علوم تجربی موجودیتِ خود را مدیون علمای اسلامی است. (ورجاوند، همان:۴۱)
با استناد این مدارک که از قول دانشیان غرب آمد، میشود پذیرفت که نقش عظیم در شکوفایی علوم تجربی را دانشمندان اسلامی و عجم به عهده داشتهاند.
ما که چنان بودیم، چرا چنین شدیم؟
ملتی که نقش عظیمی در شکوفایی فرهنگ بشری داشت، چرا در حضیض ذلت گرفتار آمد؟… پژوهندهگان عواملِ زیر را در این راستا برمیشمارند:
تسلط اشاعره: رکود و زوالِ خردگرایی بعد از سدههای ۵ و۶ هجری و یا ۱۳ و۱۴ میلادی و تسلط اشاعره و جبریگرایی و حاشیهیی شدنِ مکتب کلامی معتزله. باور به جبر و اینکه هرچه میشود از اختیار ما بیرون است، سبب شد تحرک و پویایی فروکش کند.
صاعقۀ چنگیز: ظهور چنگیز و قتلعام و وحشتآفرینی او بهخصوص در خراسان، عامل دیگر رکود فرهنگی این خطه است. به یاد داشته باشیم که در نتیجۀ بیداد چنگیز، سمرقند چنان ویران گردید که ۶۰ سال در آن گیاه نمیرویید. در شهر مرو از همۀ ساکنانش فقط ۴ تن زنده ماندند و در نیشابور اصلاً انسانی زنده نماند که شهر را برای یافت دفینههای مردم به ۳۰ هزار دینار اجاره دادند.
تجزیۀ قدرت مرکزی: قرن ۱۷، دوران فترت و زوال قدرت مرکزی خراسان است. خراسان بزرگ که زمانی مرکز خرد و معرفت بود و مکتبهای هنری و ادبی بلخ و بخارا و هرات و نیشابور، شهرت جهانی داشت، بین امرای صفوی فارس و شیبانیان ماوراءالنهر و مغولهای هند تقسیم گردید. تا آنجا که افغانستان امروزین دیگر نبود.
حضور استعمار: مشکل اساسی سرزمینهای شرق و بهخصوص آرینزمین و خراسان در سهصد سال اخیر به حضور استعمار پیوند دارد. قدرتهای استعماری غرب در پی استیلا بر شرق برآمدند. در نتیجۀ دسایس آنها و ترویج ناسیونالیسم، وحدت اسلامی از هم پاشید. هرجا امیری مسلطه شد و برای بقای خود بر قدرتهای استعماری تکیه کرد.
ترفندها و ذهنیتسازیهای استحماری: استعمار تنها به سلطۀ نظامی اکتفا نکرد. برای ما تاریخ و فرهنگ درست کرد. تا آنجا که حتا حضورش را در کشورهای اسلامی به خواستِ خدا حواله داد و قدرت مقابلۀ مردم را خنثا کرد.
حضور خانوادههای مزدور: یکی از شیوههای ادارۀ استعمار، کارگزاری خانوادههای وابسته به دستگاه استعماری بود. این خانوادهها در کشورهای شرق با حمایت مادی و معنوی استعمار، بر دربارها حاکم بودند و در جهت منافع آنها عزل و نصب میکردند.
امرای مزدور: روی کار آوردن اشخاص ضعیفالنفس، شیوۀ دیگری بود که استعمار با حمایت از چنان کسان بر سرنوشتِ ملتها حکمروایی میکرد. در افغانستان حمایت از کسانی چون امیر دوستمحمد خان که در جنگ اول افغانستان و انگلیس، صف مجاهدان را در شمالی مخفیانه رها کرد و به انگلیس تسلیم شد، شاه شجاع که به همراهی قوای انگلیس یکجا به افغانستان آمد، امیر محمدیعقوب خان که معاهدۀ گندمک را امضا کرد، امیرعبدالرحمن که نشان ستارۀ عالی انگلیس را در خدمتگزاری بهدست آورد، امیر حبیبالله که در قیمومیت انگلیس بهسر برد و تنخواهخوار آن دربار بود، ببرک کارمل که در پیشاپیش ارتش سرخ به کشور آمد؛ برهانِ بین این مدعا است. حمایت از مزدوران در برابر کسانی چون احمدشاه ابدالی که در مردهریگ خراسان از هم پاشیده، تهداب افغانستان را گذاشت، شاه زمان که میخواست مستقل کشور را اداره کند، استاد ربانی و احمدشاه مسعود که قربانی آزادهگی و آزادیخواهی و احتراز از مزدوری شدند، رد پای استعمار و امیال آن را تا امروز برمیتابد.
فرهنگ بیگانهگی حکام: در خانوادههای سدوزایی و محمدزایی با آنکه افراد فرهنگپروری چون تیمورشاه، شاه شجاع، امیر نصرالله خان وجود داشت، اما شمار بیشتر این حکام کمسواد و یا مانند امیر عبدالرحمن بیسواد بودند. حضور این حکام و عدم توجه آنان به فرهنگ و معنویت، سبب افت و افولِ فرهنگ در سرزمین ما شد.
دشمنی استعمار با فرهنگ: استعمارگران هنگام حضور مستقیمشان در افغانستان، عملاً در امور فرهنگی مداخله داشتند. انگلیسها به شاهنامهخوانها اجازه نمیدادند تا در برابر مردم داستانهای شاهنامه را بخوانند و مردم را تشجیع کنند. در آسیایمیانه دهها نفر تنها بهخاطر حضور در محفل بیدلخوانی، توسط روسها کشته و زندانی شدند.
فرهنگ دشمنی و کوتاهنگری: مصیبتی که در افغانستان رایج است، نسبت به سایر کشورها استثنایی و عجیب است. در افغانستان اقوام مختلف تاجیک، پشتون، ازبیک، هزاره و دیگران زندهگی دارند. فرهنگ مسلط و پیشرو در منطقه و حوزۀ تمدنی ما، فرهنگ و زبان فارسی دری است. اما سیاست مسلط نظامها این بوده تا از رشد زبان فارسی جلوگیری کنند و زبان پشتو را در برنامههای بزرگی چون: پشتو تولنه، کورسهای آموزش پشتو، چاپ و نشر کتابها و برنامهها به پشتو ارتقا بخشند. این امر سبب شد تا با رکود فرهنگی مواجه شویم و نسل و جامعۀ ما از دستاوردهای خوب علمی و فرهنگی به دور مانند.
نبود برنامۀ فرهنگی: نبود برنامهیی در جهت ارتقا و انکشاف فرهنگ، عامل دیگریست که فرهنگ ما را با رکود مواجه ساخته است.
نبود جوایز و رقابت: برای انکشاف فرهنگ در زمینههای متفاوت.
بیگانهگی فرهنگی: در روزگار معاصر خودبیگانهگی و بیگانهگی فرهنگی، اصلهای دیگریست که ما را به بوزینهگان عصر و انسانگونههای مصرفی تبدیل کرده است. بیتوجهی مطلق به تاریخ، زبان و فرهنگِ جامعه سبب گردیده که حرکت به سوی فرهنگ را رفتن به سوی تباهی با پای خویش بدانند. زیرا فرهنگی همیشه گرفتار فقر است و کسی حاضر نیست به دست خود، خویشتن را به چاه اندازد.
راه نجـات
تکیه بر اصولِ زیر میتواند ملت و میهنِ ما را از تباهی و سراشیب زوال نجات بخشد و روزنههای بالندهگی را بگشاید:
– تکیه بر رأی و خردگرایی به گونۀ قرون نخستین اسلامی که نوآوری و رنسانس بزرگی را در جهان سبب گردید.
– توجه به فرهنگ و معنویت کهن. جذب و هضم فرهنگ کهن، ما را در دادوستد فرهنگی جهان توانمندتر میسازد. از بلندای عظمت فرهنگ گرانسنگِ خود گسترۀ وسیعتری را فرادید خواهیم آورد.
– معرفی فرهنگ جهانی به کشور و جذب عناصر مفید و ارزندۀ آن.
– توجه دولت به نهادهای فرهنگی چون: وزرات فرهنگ، وزارت تحصیلات، اکادمی علوم، انجمن نویسندهگان و شعرا و بخشهای دیگر.
– سرمایهگذاری خوب در عرصۀ فرهنگ که تمام عرصههای دیگر به شمول نظامیگری و بهداشت، اقتصاد و غیره به وسیلۀ آن درست به نتیجه میرسد.
– اختصاص بودجۀ وسیع به انجمن نویسندهگان تا فرهنگ آسیبدیدۀ ما روی پا گردد.
– ایجاد شهرکهای فرهنگیان.
– پرداخت حقالزحمۀ مناسب به کسانی که در این عرصه کار میکنند، بهخاطر تشویق نویسندهگان و هنرمندان و در نتیجۀ بالندهگی هنر و دانش.
– رفع محدودیتها و تعصب در زمینۀ فرهنگ و توجه به فرهنگ در جهت توسعۀ خردگرایی و معنویت.
– تعیین جوایز ارزشمند هنری و علمی برای بهترین آثار تا شاعران و نویسندهگان انگیزهیی برای کار و تولید داشته باشند و از طرفی، زحماتشان قدرشناسی گردد.
– تعیین بودجۀ خاص برای تولید و چاپ و نشر کتاب، سیدی و غیره برای توسعۀ فرهنگ مطالعه و شکوفایی عرصۀ فرهنگ.
– توجه زمامداران بر عظمت فرهنگ کشور و ارتقای ساحات مختلف آن.
– ایجاد بازاری به نام بازار و یا بازارچۀ کتاب در مرکزیترین نقطه تا فرهنگ را در محراق توجه ملت قرار داده باشیم.
– ایجاد تسهیلات لازم برای نشر، تولید، تورید و فروش کتاب و سایر کالای فرهنگی.
– تبدیل معینیت فرهنگ به وزارت فرهنگ تا پوشش کاملی در زمینههای فرهنگی کشور ارایه شده بتواند.
– ازدیاد مضمونی به نام فرهنگ یا فرهنگ اسلامی و اختصاص محتویات آن به شکوه و عظمت فرهنگ اسلامی و ارزشهای بالندۀ آن.
– تعیین جوایز علمی و هنری به نام دانشمندان و هنرمندان کشور؛ همچون: صلاحالدین سلجوقی، عبدالحی حبیبی، غلاممحمد میمنگی، فیضمحمد کاتب و دیگران.
منابع
احسان نراقی، آنچه خود داشت، نشرات امیرکبیر، تهران: ۱۳۵۵
اوستا، ترجمۀ پورداوود، تهران: ۱۳۴۳
بیلنگتون، روزاموند و دیگران، فرهنگ و جامعه، ترجمۀ فریبا عزبدفتری، تهران: ۱۳۸۰
پرویز ورجاوند، پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی، شرکت سهامی انتشار، تهران: ۱۳۶۸
سارتن، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار، وزارت علوم و آموزش، تهران: ۱۳۷۱
شریعتی، علی، فرهنگ، تمدن و ایدیولوژی، ۱۳۷۵
فردوسی، شاهنامه، چاپ ژول مول، تهران: ۱۳۳۸
میراث ایران، تألیف سیزده تن از خاورشناسان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران: ۱۳۳۶
Comments are closed.