احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالباسط قانت - ۲۴ ثور ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
اینجاست که توهم توطئه آنقدر طنینانداز شده که خود را فراموش کردهایم و هماره بار مشکلات خویش را به دوش دیگران انداختهایم؛ من چنین باوری ندارم و معتقدم خود ملامت هستیم؛ از بدفهمی و نفهمی ماست که به چاله سقوط کردهایم. اگر به مطالعۀ تاریخی شکلگیری جریانها از جمله جریان طالبان بپردازیم که از قندهار آغاز شد دانسته خواهد شد که علت اصلی اینها جز جهل، احساسات، شور و هیجان که فرسخها از منطق و عقلانیت فاصله دارند چیز دیگری بوده نمیتواند، اکنون نیز جریانی به اسم حزب تحریر وجود دارد که یکی از جریانهای رادیکال به شمار میرود و معتقد به سکولاری بودن حکومت است و با استفاده از تحریک احساسات جوانان و بر اثر شور نه شعور به ترویج فرهنگ رادیکالیسم و تروریسم میپردازد. پس از بیان این واقعیتها خطا و ناصواب است که هر مشکل را به استعمار نسبت دهیم و آن را مشکل استعمار بدانیم و به این شیوه بار مشکلات را بر دیگران بیندازیم و خود از آن شانه خالی کنیم و هم چنان در توهم به سر بریم و با این خیال از واقعیت بدور مانیم و چشم بپوشیم.
به هر صورت، این است بعد داخلی یا درونی مسأله که میشود آن را علت خواند اما سایر مسایل معلول این علتاند مانند اینکه قدرتهای جهانی در این قضیه دست دارند و نمیدانم منابع مالی و تسلیحاتی این گروهکها از کجا میشود و فلان… که در جای خود قابل بحث و مکث است. فراموش نباید کرد هرگاه تفکر اینگونه مردم تغییر نماید و از خشونت، انتحار و انفجار به دور شود درست آن زمان است که به ترقی و تعالی و پیشرفت و رفاه دست خواهیم یافت در غیر آن خیال است و محال است و جنون.
در واقع، آنچه امروز فراموششده است و در امر مبارزه با طالبان و گروههای تروریستی در نظر گرفته نمیشود همانا بحث مبارزه با تفکر و اندیشۀ ترور است، هرچند هزینههای هنگفتی به این منظور به مصرف میرسد، اما نتیجهیی که نداشته است هیچ؛ بلکه افزونتر شده، چون در امر مبارزه با این پدیده توجه به معلول صورت گرفته است و از توجه به علت و ریشۀ آن غفلت شده و این امر نادیده گرفته شده، هرگاه خواسته باشیم با این پدیده مبارزه نماییم باید با تفکر چنین پدیدهیی مبارزه کرد نه با نتیجۀ تفکر آن، چون انسانها در گرو اعتقاد خویش هستند یعنی پیرو شناخت و باور خویش هستند یا به عبارت دیگر، هر انسانی محکوم عقیدۀ خود است و بنابراین، عملکرد کسی که تفکرش بر مبنای خشونت، ترور و انتحار شکلگرفته باشد و با استفادۀ ابزاری از دین کین ورزی و عقدهگشایی و خونریزی را آموخته باشد جز این نمیتواند باشد و انتظار دیگری نیز از آن اشتباه و دور از واقع است.
حالا میپردازیم به اینکه چگونه با این پدیده مبارزه صورت گیرد و راه حل چیست و در کجاست؟ باید خاطر نشان ساخت که نظام آموزشی بسیاری جاها بر شکلگیری این جریانها تأثیرگذار است، از باب نمونه مدارس پاکستان و در رأس آموزشگاههای سعودی اکثراً پیرو تفکر خشونت، تبعیض، جزمگرایی، انحصارگرایی و ترور و انتحار هستند؛ که نمونههای بارز آن را میتوان در شهر کابل و سایر نقاط کشور مشاهده کرد. بازداشت افراد و اشخاصی از مساجد شهر کابل از سوی امنیت ملی که مردم را علیه حکومت میشوراندند و در مواردی دست به ترور میزدند و نیروهای امنیتی و کارمندان دولتی را کافر میخواندند و فتوای ریختن خونشان را صادر میکردند آشکار است. من خود زمانی که دانشجوی دانشگاه کابل بودم استادی داشتم در دانشکده که یک روز داشت تدریس مینمود و با بسیار اخلاصمندی اظهار داشت که «نظام طالبان واقعاً یک نظام اسلامی بود» خدا به این مدعا و نقل قولم گواه است؛ بیان اینگونه حقایق میرساند که تفکری است حاکم که طرفدار خرابی و بر بادی و ویرانی شهرها و کشتار مردم زیر نامهای مختلف است و بنابراین، حقیقت افغانستان با چنین تفکری گرهخورده است و پارهیی از مردم نیز خواستار آن هستند. در نتیجه میتوان گفت طالبان حقیقت افغانستان هستند خشونت، ترور، انتحار و انفجار با نهاد چنین مردمی عجین شده است و در پارهیی از نقاط کشور این تفکر عملاً در مکاتب تدریس میشود و با بمهای دستی بهنام جهاد؛ دانشآموزان زیر سن ۱۰ سال را آموزش میدهند، به هر صورت اینیک جانب قضیه است.
در کنار این نقش کشورهای استعمارگر در این زمینه چیست را نباید فراموش کرد هرگاه یک جریانی شکل میگیرد استعمار چون عادت دارد گروهها را به نفع خویش بچرخاند طبیعتاً از این گروهها استفادهها میبرد و با استفاده از وعدههای چرب و گرم و دلارهای چند میتواند از این طیف افراد به منافع خویش استفادهها نماید. اصلاً شکلگیری هر جریانی مبتنی بر منافع سیاسی و اقتصادی است.
به هر صورت، این تجربۀ تلخ را مردم افغانستان حتا در زمان جهاد دارند که هفت تنظیم وجود داشت با یک داعیه که آن عبارت بود از «برپایی حکومت اسلامی» که پارهیی زیر این نام دست به چه کارهایی که نزدند… که قلم از وصف حال آن عاجز است؛ همچنین عدهیی دیگر با عنوان کردن این مسأله دنبال تعمیل خواستههای شخصی و در صدد به کرسی نشاندن هواهای نفسانی خود بودند.
از اینرو، فراموش نباید کرد که استعمار عامل بیرونی است اما آنچه مهم است و میشود عامل اصلی و اساسی و درونی خواندش خود مردم این سرزمین هستند که تعهد به مردم و میهن خود ندارند. هرگاه در بیان و گفتار اکثریت جامعه دقت شود به خوبی دانسته میشود که رویکرد عمومی بر خشونت استوار است تا حدی که اگر دستشان برسد در جا به جنگ فیزیکی میپردازند و مخالف خود را از دم تیغ میکشند، از باب نمونه میشود مجلس نمایندهگان و کارکرد پارهیی از آنان را مورد مطالعه و ارزیابی قرارداد چه در هنگام غیظ با چه الفاظ زشت و پلشتی به همدیگر میتازند گذشته از آن حمله فیزیکی از عادات حسنۀ شان است که سخنان اخیر پدرام و عمل کرد یک تعداد در برابر آن گواه این مدعا است. همینطور مردم عام نیز به کسانی که دیدگاه منتقدانه نسبت به امور و مسایل دینی و کارکرد دینداران داشته باشند از چشم مردم مطرود است و کسی با وی به حکم فاسق و غربزده سخن درست نمیگوید و در تخریب شخصیت وی طریق سعی به جا آرند و از هیچ دسیسهیی دریغ نورزند و در صورت امکان اقدام به حذف فیزیکی (ترور) وی نمایند؛ رویکرد ترور در میان طیف سیاسی جامعه ازهرمن الشمس است و ترورهای سیاسی بهخاطر حفظ قدرت یک قوم، شخص، تفکر و ایدیولوژی در گذشته و حال روشنتر از آفتاب است و درج اوراق تاریخ خونین این سرزمین، هیچ شخصیت سیاسی، مدیر و آگاه را سراغ ندارید که حرفی به گفتن داشته باشد و طرح و برنامهیی در نظر، مگر اینکه در فرجام ترور شده است و قربانی فهم خویش شده است.
فراموش نباید کرد که کشورهای آباد، آزاد و مرفه نتیجه مردم بیدار و یکپارچۀ آنهاست؛ به نظر میرسد مردم ما در شناخت مسأله و تشخیص مشکل دچار توهم توطئه شدهاند و بدین طریق از واقعیت مسأله دورماندهاند و بار مسوولیت و ملامت خویش را به دوش دیگران میاندازند و خویش را سلامت میدانند.
نتیجهگیری
۱- مشکلات ناامنی افغانستان بیشتر از هرکس دیگری به عزم و جزم خود شهروندان نیاز دارد تا برطرف گردد و با یک اتحاد و اجماع ملی و تعریف منافع ملی میشود از این بنبست بیرون رفت.
۲- عوامل داخلی بیشتر از عوامل خارجی در این مسأله کارساز است؛ باید مبارزه با تفکر خشونت، ترور، انفجار و انتحار صورت گیرد نه با نتایج آن.
۳- مشکلات باید بهصورت اساسی شناسایی شوند و از افراد آگاه در زمینۀ حل آنها استمداد جسته شود و سپس برای مبارزه با آنها اقدام گردد.
۴- توهم توطئه سبب شده است تا از واقعیت مسأله که همانا نقش مردم در تأمین امنیت و آبادانی کشور است فراموش گردد.
۵- پارهیی از آموزههای مراکز آموزشی برافزایش و شکلگیری تفکر خشونت، ترور، انتحار و انفجار موثر اند و باید اصلاحات گستردهیی در نظام آموزشی در سطح وزارتهای معارف، تحصیلات، حج و اوقاف به عمل آید.
۶- مرزها از سوی نیروهای امنیتی به جدیت تمام و با تعهد به مردم بازرسی شوند و هیچ عامل مشکوکی را اجازۀ عبور ندهند و از حمل ابزار و اسلحه غیرقانونی جلوگیری به عملآورند.
۷- بلند رفتن دانش، از بین رفتن جهل، جا افتادن فرهنگ مدنیت، شهرنشینی و باور مردم به همزیستی مسالمتآمیز میتواند بر مشکلات به دامنی و کاهش آن موثر باشد.
پیشنهادها و راهحلها:
۱- نظام آموزشی مدارس تغییر کند و زیر نظر متخصصین فن که هر یک دارای مدرک معتبر دانشگاهی از دانشگاههای معتبر جهان باشند این کار صورت پذیرد.
۲- مدارس خصوصی بسته شوند و همه در چارچوب رسمیات دولت و زیر نظر وزارتهای معارف، تحصیلات و ارشاد، حج و اوقاف داخل شوند.
۳- اشخاصی حق تدریس در مدارس دینی را داشته باشند که حداقل دارای مدرک لیسانس از دانشگاههای معتبر ملی و بینالمللی باشند و هیچکس دیگری حق تدریس را نداشته باشد؛ حافظان قرآن نیز داخل این روند شوند.
۴- مساجد و پیشنمازان مردم نیز در سراسر کشور در چارچوب رسمیات داخل شوند و کسی حق پیشنمازی و خطابت داشته باشد که حداقل دارای مدرک لیسانس در رشتههای علوم شرعی باشد.
۵- در مساجد بزرگ شهرها، اشخاصی خطابت کنند که دارای مدرک دکترا باشند مانند مسجد جامع وزیر اکبر خان، مسجد حاجی عبدالرحمن خان، مسجد جامع هراتیها و در هرات مسجد جامع هرات در پنجشیر مسجد شصت و …
۶- نظام درسی پنج سوره خوانی و قرآنخوانی نیز از مساجد برداشته شود و در چارچوب رسمیات مدارس و آموزشگاههای کوچک و بزرگ دیگری که مسوولیت آن را وزارت ارشاد، حج و اوقاف به عهده داشته باشد تنظیم گردد که اساتید آن نیز لیسانس علوم شرعی باشند.
۷- تبلیغها، درسها، نشستها در مساجد و برنامههای درسی آنان باید نظارت شوند و طبق برنامهریزی وزارت اوقاف و ریاست مساجد در قالب رسمیات داخل شوند و بر محور موضوعات مهم کشوری مبتنی بر منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ملی صورت گیرند که روز تا روز بر رشد دانش و بیداری شهروندان بیفزایند و موثر باشند.
۸- دانشگاهها و استادان آن باید طبق برنامه و پالیسی وزارت تحصیلات عالی رفتار کنند و مواد درسی باید از سوی نهاد مشخصی تهیه شود و در دسترس استادان و همه دانشگاههای کشور اعم از خصوصی و دولتی قرار گیرد.
۹- نظام آموزشی دانشگاهها نیز بَهروز یا ابدیت شوند و از مسایل فنّاوری نیز در مواردی برحسب لزوم دید استفاده صورت گیرد.
۱۰- دانشکدههای شرعیات باید طبق فقه اولویات و فقه واقع مواد درسی خویش را تهیه و تنظیم نمایند و بر همین مبنا تدریس کنند.
۱۱- مدارک مدارس پاکستانی از این بعد موردپذیرش واقع نشوند و ناقابل اعلان شود.
۱۲- احزاب غیر ملی و ضد دولتی و ضد منافع ملی و دارای تفکر افراطی شناسایی و جواز فعالیتشان سلب شود.
۱۳- سادهسازی کتابهای مدارس دینی و از ورق زرد نجات دادن متون اسلامی و ترجمه بسیاری از آنها به زبانهای ملی کشور.
منابع مورداستفاده
۱- قرآن
۲- طبری، محمد ابن جریر، تاریخ طبری، ج ۲، المکتبه الشامله.
۳- ابن حزم، محمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، ج ۱، المکتبه الشامله
۴- ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، ج ۲، دار ابن حزم، ۱۴۳۳ ق.
۵- سنهوری، عبدالرزاق احمد، نظریهی دولت در فقه اهل سنت، مترجمان، حامد کرمی و داود محبی، تهران: انتشارات میزان، ۱۳۹۲ ش.
Comments are closed.