احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۸ ثور ۱۳۹۸
عنوانِ بالا بیمقدمه و تعارف میخواهد میان دو متغیر پیوند بزند؛ متغیرِ نخست «نرخ دالر» است که در پنج سالِ حکومت وحدتِ ملی یکسره در برابر نرخِ افغانی سیر صعودی پیموده و در نتیجه، ارزشِ پولِ افغانی در مبادله با دالر، فراتر از حد تصور سقوط کرده است. متغیر دوم «نرخ تفکر»ِ غنی است که خود را نهتنها رییسجمهور و سرقوماندان اعلایِ افغانستان میداند، بلکه مغزِ متفکرِ اقتصادییی میشمارد که بانک جهانی در دهۀ نودِ قرن بیستمِ میلادی با مشورهها و راهنماییهایِ بیبدیلِ او برنامههای مثمرش را در آسیای شرقی و جنوب آسیا به پیش برده است.
پیش از روی کار آمدنِ حکومت وحدت ملی، نرخ دالر نسبت به افغانی ۵۸ بود؛ یعنی یک دالر با ۵۸ افغانی مبادله میشد؛ اما با ورود آقای غنی به ارگ ریاستجمهوری، به موازاتِ اعلام برنامهها و ابتکاراتِ اقتصادیِ ظاهراً زیربناییِ ایشان، سقوط پولِ افغانی در برابر دالر بیوقفه ادامه یافت و اکنون یک دالر تقریباً با ۸۰ افغانی و به عبارت دیگر، صد دالر با هشتهزار افغانی معاوضه میگردد. مسلماً این تغییر و تحول فقط جابهجایی اعداد و ارقام نیست، بلکه با آهنگِ افزایش نرخ دالر، نرخِ همۀ اجناس و کالاها در افغانستان فزونی مییابد و قدرتِ خریدِ مردم نیز به همین تناسب کاهش مییابد. به گونۀ مثال: معلمی که با هفتهزار افغانی معاشِ خود در سال ۱۳۹۳ میتوانسته مایحتاجِ آشپزخانۀ خود از قبیلِ آرد و روغن و برنج و سایر حبوبات را خریداری کند، اکنون برای تأمینِ همان مقدار خوراکی دستکم به نُههزار و پنجصد افغانی پول نیاز دارد؛ درحالی که معاشِ او همان معاش است!
به محض اینکه از کسی که احیاناً طرفدار و هواخواهِ آقای غنیاست و وجود چنین شخصیتی را مایۀ خوشبختی برای افغانستان میداند، بپرسیم که ایشان چه ویژهگی و لیاقتِ خاصی برای رهبری کشور دارند؛ حتماً این نکات را تحویل خواهد داد که او دومین مغزِ متفکرِ جهان است، استاد دانشگاه و اقتصاددان بوده، سالها به بانک جهانی مشوره داده و در افغانستان نیز در زمینۀ اقتصاد و سیاست کارها و برنامههایِ زیربنایی انجام داده است. اما پرسشِ دومییی که از چنین آدمِ فرضی میتوان پرسید این است که اینهمه نبوغ و اقتصادفهمیِ غنی به چه دردی میخورد وقتی در صحنۀ عمل دشواریهایِ اقتصادی مردم نسبت به دورۀ کرزی ـ که نه استاد دانشگاه بود و نه ادعای اقتصاددانی داشت ـ بیشتر شده و حتا باید انتظارِ روزهای بسیار بدتر را هم داشت؟
سیاست و اقتصاد بهآسانی قابلیتِ تبدیلپذیری به یکدیگر را دارند و به عبارتی دیگر، این دو پشتوانۀ یکدیگر در میدانِ نظر و عمل محسوب میشوند؛ به این ترتیب که فارغ از فضای سیاست، نمیتوان نبوغ اقتصادی را تجسمِ عینی بخشید و فارغ از پیچیدهگیهای اقتصاد بینالملل نیز نمیتوان موفقانه سیاست ورزید. آقای کرزی سوایِ اینکه در یک دورۀ طلایی به میدان آمد و مورد استقبال جامعۀ جهانی قرار گرفت، با درایت و چربزبانی توانست تعادلِ مطلوبی را در مواجهه با نیروهای سیاسی داخلی و همینطور تعادلِ مطلوبی را در مواجهه با حامیانِ بینالمللی ـ دستکم تا سال ۱۳۸۸ ـ حفظ کند. از همینرو بهرغم آنکه شاید از نظریهها و فرمولهای اقتصادی بیخبر بود، توانست ثباتِ اقتصادی و ارزش پول افغانی را نسبتاً حفظ کند؛ چنانکه نرخ دالر در تمام دورۀ کاریِ او از ۴۸ شروع شد و در نهایت به ۵۸ ختم شد. اما با آغاز به کارِ آقای غنی درحالی که وی از تبدیل افغانستان به شاهراه اقتصادی منطقه و جهان و تغییر در دسترخوانهایِ مردم سخن گفت، نرخ دالر از مرز ۶۰ گذشت و طی فقط پنج سال به مرز ۸۰ رسید!
این وضع و آهنگِ سقوط پولِ ملی همچنان ادامه دارد و این بیثباتی متأسفانه وضعیت در بازارها را به سمتی هدایت کرده که همه به دالر رو آوردهاند و با دالر میزانِ سرمایه و سودآوریِ خود را در کشوری محاسبه و تنظیم میکنند که معلمش هفتهزار و سربازش نُههزار افغانی معاش میگیرد ولی کرایۀ خانۀشان را ناچارند به دالر بپردازند.
بله، سقوط نرخ افغانی در برابر دالر، نرخِ تفکرِ آقای غنی و میزان اصالتِ تیوریها و آموزههایِ اقتصادیِ وی را نشان میدهد.
Comments are closed.