در نسبتِ نسبت‌ها (دانایی، معنا و حقیـقت)

گزارشگر:یعقوب یسـنا - ۰۳ جوزا ۱۳۹۸

بخش سوم/

mandegarیک حجره را در نظر بگیرید؛ این حجره در مناسبتی با جهان و شرایط جهانی ایجاد شد. از هنگام ایجادش تا هنوز دچار جهت‌گیری‌هایِ گوناگون شده ‌است. جهت‌هایش را به گیاه پیوند داده ‌می‌توانید؛ اگر خاص‌تر به جهت‌یابی‌های این حجره نگاه کنیم، برای این حجره دو طرف و وسطی در نظر بگیرید: یکی سویش را به دایناسور برسانید که منقرض شده ‌است، سوی دیگرش ما (انسان) را در نظر بگیرید، در وسطش موجودات دیگر را.
از سرنوشتِ آن حجره تا انسان و مناسبات انسان نه با دیدگاه‌ تقلیل‌گرایانه بلکه با دیدگاه‌ اندیشۀ کثرت‌گرا که بتواند امر پیچیده-پیوسته را درک کند، بیندیشیم! این جحره تا انسان، بازی‌های پیچیده-پیوسته با جهان انجام داده است. در بازی به جهش‌هایی دست یافته‌ و هر جهش امکانی برای پیچیده‌گی و پیوسته‌گی آن با جهان شده ‌است. زیرا پیوسته‌گی با جهان و دست‌یافتن به مناسبات پیوسته با جهان، استراتیژی‌یی برای حفظ و تداوم موجود است.
زبان نیز از مکانیسم خاستگاهی ساده به سوی دستگاه‌ پیچیده-پیوسته جهیده ‌است. واک یا آوا (صوت) نخستین مکانسیم خاستگاهی زبان است، تا این‌که آواها با ترکیب یا حتا بی‌ترکیب به نشانه (واژه) تبدیل می‌شوند. واژه، مکانیسم پیچیدۀ آوایی و مکانیسم پیوستۀ مناسبت-معنایی است ‌که به مدلول در ذهن و به مصداق در بیرون رجعت می‌کند؛ و در رابطۀ دالی با دیگر واژه‌‌ها نیز قرار دارد که مناسبات معنایی را بر اساس حضور/غیاب تصور-تداعی می‌کند.
زبان با واژه، جهان، چیزها، انسان، خصوصیت‌ و کیفیت انسان و چیزها را نام‌گذاری می‌کند. این نام‌گذاری نخستین مکانیسم معرفتی است‌ که جهان قابل فهم می‌شود و به سافت و نرم‌ابزار تبدیل می‌شود. در روایت‌های دینی آمده که خدا اسم‌ها را به آدم یاد داد تا جهان و چیزها را بشناسد. جدا از جنبه‌های میتافزیکی این روایت، بحث شناخت جهان در این روایت مطرح است ‌که در این وسیله‌یی در وسط انسان و جهان قرار دارد تا انسان با آن وسیله، جهان و چیزها را بشناسد یا با جهان و چیزها رابطه برقرار کند؛ این وسیله، زبان است. میانجی‌یی ‌که بین انسان و جهان فاصله ایجاد می‌کند اما نه به ‌عنوان دورکنندۀ انسان و جهان، بلکه به‌ عنوان ابزاری ‌که فاصله را از بین انسان و جهان برمی‌دارد. جهان و چیزها را به‌ عنوان واژه‌ها و اسم‌ها به انسان پیشکش می‌کند.
این‌جاست ‌که زبان مناسبات پیچیده-پیوسته، بین امر نرم (واژه-زبان) و امر سخت (چیز-جهان) ایجاد می‌کند. این نام‌گذاری با آن‌که جهان را قابل بیان-شدن و قابل فهم‌شدن می‌‌کند اما جهان را با کُدها و رمزها و نمادها به ایده تبدیل می‌کند که ما از طریق این ایده‌‌ها با جهان مناسبت برقرار می‌کنیم. این مناسبت تا با جهان-چیز باشد؛ مناسبت با ایده و نمادهایی از جهان-چیز است‌ که این ایده‌-نمادها، جهان را (که امر سخت و بیرونی است) اگر در غیبت نیز قرار ندهد، به تعلیق درمی‌آورد.
زبان در برقراری روابط کلمه‌ها به جهش‌های فوق‌العاده دست می‌‌یابد. در این جهش، مشخص‌ترین عنصر زبان که «جمله» باشد، ساخته می‌شود و زبان به عنوان یک دستگاه، به مناسبات درون‌دستگاهی و به مناسبات بیرون‌‌دستگاهی به پیچیدگی-پیوسته‌گی دست می‌یابد. انسان و جهان را به مناسبات درونش پرتاب می‌کند که انسان به درگیری متداوم در درون زبان و مناسبات درون‌زبانی قرار می‌گیرد.
بعد از این جهش، زبان پی‌هم می‌خواهد از جهان مستقل شود و جهان خود را در دانایی‌های زبانی توسعه بدهد و ارایه کند. با این استقلال زبان از جهان و ارایۀ جهان خویش؛ زبان در مناسبات بسیار پیچیده-پیوسته با جهان و انسان قرار می‌‌گیرد که تشخیص این پیوسته‌گی-پیچیده‌گی دشوار می‌شود؛ زیرا فهم انسان و جهان بیرون از امر زبانی و بیرون از دستگاه‌ معرفتی زبان ناممکن است؛ جهان و انسان یعنی امر زبانی.
زبان برای توسعۀ دانایی خود از گفتار فراتر می‌رود، حتا خود را از گفتار مستقل می‌سازد. اگرچه سخن و گفتار نیز در مناسبات زبانی مستقل از جهان-چیز، ارایه می‌شود؛ با این‌هم در مرحلۀ زبان همچون گفتار، توقع انسان از زبان، توقع مصداقی و مدلولی است‌ که می‌توان مصداق و مدلولی خاص برای واژه‌ها و جمله‌ها در نظر گرفت. زبان در این مرحله نمی‌ماند با ایجاد بازی‌ها مناسبات پیچیده‌یی درون دستگاه‌ زبان ارایه می‌کند که وجود چنین مناسبت‌هایی در زبان، به تولید دانایی‌های زبان می‌انجامد. این دانایی‌ها مناسبات خاص زبانی استند که شعر-زبان، جادو-زبان و روایت-زبان می‌تواند باشد.
زبان در شعر-زبان، جادو-زبان و روایت-زبان، نه‌تنها از جهان بلکه از گفتار نیز مستقل عمل می‌کند؛ زیرا زبان در این عرصۀ جهشی نه به مدلول و مصداق‌های خاص تقلیل می‌یابد و نه مانند گفتار، اطلاع‌رسانی و خبررسانی می‌کند؛ بلکه زبان می‌خواهد خود را در دانایی‌هایی ارایه کند که در مناسبات رویدادهای ناب زبانی تولید می‌شوند. در این رویدادهای ناب، زبان مناسبات جهانی خود را فراتر از جهان-چیز و زبان-گفتار (مناسبات مدلولی-مصداقی) ایجاد می‌کند که در حقیقت، جهان و انسان به مناسبت درون‌زبانی تبدیل می‌شوند.

از جهان زبان تا جهان متن
دانایی زبان در نوشتار-متن است ‌که زبان دانایی‌اش را توسعه می‌بخشد و امکان‌های توسعۀ خود را در متن حفظ می‌کند؛ اما متن تنها عرصۀ زبان نیست با آن‌که روایت و شعر، جایگاهِ خاص در متن دارد و متن بی‌تصورِ حضور و امکان زبان نمی‌تواند تصورکردنی باشد؛ با این‌هم در نتیجۀ اشتراک و مناسبات چند کارکرد: مناسبات کارکرد بینایی، شنوایی و گویایی، زمینه‌ساز متن می‌شود. بنابراین خاستگاهِ آوایی زبان و خاستگاهِ تصویری نوشتار می‌تواند منابع متفاوت داشته‌ باشد که بعدها به‌هم نزدیک شده‌اند.
دانایی زبان در متن به دانایی و جهان متن می‌انجامد. دانایی‌های جهان متن، سوژه‌هاست ‌که با انسان، جهان، متن و دانایی‌ها برخورد سوژه‌محور دارد؛ یعنی دانایی متن با انسان، جهان، دانایی‌ها و متن‌ها گفت‌وگو می‌کند. دانایی متن و دانایی زبان با هیچ چیز برخورد ابژه‌یی ندارد، زیرا طوری‌که دانایی زبان و متن سوژه است؛ جهان، چیزها، انسان و همه‌چه برای دانایی زبان و متن، اعتبار سوژه‌گی دارد و دانایی متن و زبان به عنوان سوژه‌ها با آن‌ها گفت‌وگو انجام می‌دهد.
بنابراین این‌جاست ‌که دانایی زبان و متن با عقلانیت علم یا ساینس تفاوت می‌کند؛ برای این‌که در منطق علم؛ علم سوژه است و غیر از علم، همه‌چه ابژه استند. علم با جهان و چیزها گفت‌وگو انجام نمی‌دهد بلکه می‌خواهد با شناخت علمی همه‌چه را مورد شناسایی قرار بدهد و به محدودۀ شناسایی خود تقلیل بدهد؛ زیرا نگاهِ علم به هرچه، آن چیز را در موقعیت ابژه قرار می‌دهد؛ حتا علم و دانش پژشکی که به انسان نگاه می‌کند انسان را به یک ابژه و شی‌ء تقلیل می‌دهد. این نوع نگاه است ‌که نگاهِ علمی را نگاهِ استبدادی، تک‌بُعدی، تقلیل‌گرا و کم‌اعتنا به دانایی‌های دیگر کرده است. بهتر است نگاهِ علمی با دانایی‌ها یا با چیزها و جهان برخورد نسبتاً گفت‌وگومحور داشته ‌باشد تا از ساده‌سازی و تقلیل‌گرایی قاطع و مطلق جلوگیری صورت بگیرد… .
انسان با دانایی‌یی پیچیده-پیوسته است ‌که درگیری تو در تو و چندلایه با جهان و با دانایی‌های ساخته/پرداختۀ خود دارد. دانایی انسان از زبان آغاز می‌شود و تا متن و فراتر از متن به جهت‌هایی ‌که نمی‌شود به‌طور کامل جهت‌یابی کرد، توسعه می‌یابد.
زبان به جهان و چیزها فرم می‌بخشد؛ با این فرم‌بخشی است ‌که جهان با محتوای زبانی در داناییِ فرم زبانی ارایه و دریافتنی می‌شود. هیچ سوژه یا ابژه بدون فرم نمی‌تواند دریافتنی باشد، همین ‌که شما به چیزها و جهان نگاه می‌کنید؛ به چیزها و جهان فرم می‌بخشید. موقعی‌ که می‌خواهید چیزها و جهان‌ را توصیف و بیان کنید، برای بیان‌کردن آن‌ها، چیزها و جهان را در فرم زبانی ارایه می‌کنید که این فرم زبانی دانایی از چیزها را توسط دانایی زبان، همگانی می‌سازد.
نگاهِ شما نگاهِ فردی است تا توسط زبان ارایه نشود، کسی دیگر نگاهِ شما را از جهان درک و تصور نمی‌تواند، همین‌ که نگاهِ شما با زبان توصیف شد، این نگاه برای دیگران نیز قابل دریافت و تصور می‌شود. این‌جاست‌ که دانایی توسط زبان قابل خوانش برای دیگری و برای همگان می‌شود، تا این‌که دانایی ما از جهان و چیزها و رویدادها و از خود ما در فرم زبانی بیان‌کردنی می‌شود، و مظاهر جهان و چیزها توسط زبان از جهان می‌جهد و در فرم زبان ارایه می‌شود؛ خودِ جهان به تعلیق درمی‌آید یا حتا می‌توان ادعا کرد که جهان به ‌عنوان امر سخت در غیبت قرار می‌گیرد و به ‌عنوان امر نرم و سافتِ زبانی در فرم زبان یا دانایی زبان قابل دریافت می‌شود.
آنچه را که ما دربارۀ چیزها و جهان می‌گوییم نه دربارۀ چیزها و جهان بیرون است بلکه دربارۀ مظاهر زبانی چیزها و جهان است ‌که در درون یک فرم زبانی واقع شده‌اند؛ آنچه ‌که بیرون از فرم زبان است تا هنوز به هستی درنیامده‌ و در روایت دانایی قرار نگرفته ‌است؛ قصه و نقلی درباره‌اش وجود ندارد چون بیرون از فرم است. این فرم است‌ که جهان را به دانایی می‌کشاند؛ آنچه در یک زبان نام ندارد، در فرم نیز نیست. هر زبان در کلیت خویش، یک فرم است، و هر فرم نتیجۀ پازل‌گونه دارد که بازی است؛ با امکان بازیگری به دانایی خود توسعه می‌بخشد.
زبان به چیزها، جهان و انسان فرم می‌بخشد و همۀ ما را در محتوای فرم زبانی ارایه می‌کند و ما با محتوای زبانیِ درون این فرم با هم مناسبات برقرار می‌کنیم و در درون این فرم، دچار درگیری متداوم فرمیک می‌شویم. هرچه بیشتر می‌خواهیم درگیر شویم، بیشتر دچار درگیری با فرم می‌شویم و فرم زبانی پیچیده می‌شود و پیچیده‌گی‌اش توسعه می‌یابد که ما در این توسعه‌یافته‌گی پیچیده، دچار مناسبات فرمیک می‌مانیم.
زبان در جهشی با تصویر مناسبت برقرار می‌کند که زبان با بازی فرمیک خویش در نوشتار ارایه می‌شود (نوشتار وحدت صوت و صورت است). نوشتار دچار جهش می‌شود و به متن می‌انجامد… . متن زبان را دچار فرم می‌کند و به زبان فرم می‌بخشد. در این فرم‌بخشی، زبان از مناسبت با جهان حتا مناسبت فرمیک با جهان و چیزها دور می‌شود؛ زیرا وارد مناسبات پیچیده-پیوستۀ فرمیدنِ متن می‌شود.
زبان چیزها را به سافت تبدیل کرده‌ و به سافت‌ها مناسبت بخشیده ‌است؛ متن زبان را به سافت تبدیل می‌کند و با جهت‌های متعدد بین سافت‌ها مناسبت برقرار می‌کند. بنابراین متن، سافتِ سافت یا سافتِ سافتِ سافتِ… است، در مناسبت‌های سافتِ سافتِ سافت‌ها… . درحال وارد شدنِ ساحت-فضاهای پیچیده-پیوسته و دشواریم؛ انگار وارد فضای سایبری شده‌ایم! وارد گیم‌های کامپیوتری که بازیگرها نیز به فضا و سافت تبدیل شده‌اند.
درحالی‌که منطق بازی در هر بازی‌یی حتا در جهان واقع، سافت-فضا است اما عنصرهای بازی و بازیگرها در جهان واقع سافت‌-فضا نیست؛ در این مرحله، عنصرهای بازی و بازیگرها نیز به سافت-فضا تبدیل می‌‌شوند؛ متن چنین ساحتی از زبان است. در زبان اگر شما بین چیزها و سافت آن‌ها قرار دارید، در متن شما بین زبان (که سافت چیزها است) و سافت زبان قرار می‌گیرد. این‌جا، جایی شگرف‌انگیزناک است؛ این‌جا، جهان متن نام دارد؛ راحت باشید، شما در جهان متن قرار دارید: بازیِ بازی‌ها!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.