- ۰۵ جوزا ۱۳۹۸
آقای غنی و دورۀ حکومتِ او به معنای راستینِ کلمه یک «استثنا» در تاریخ سیاستِ افغانستان از نظرِ بیشرمی و گندهدماغی است. این آغاز از آنجا اینهمه تندوتلخ است که اقداماتِ غنی در این پنجسال حاصلی جُز تلخکامی و نفرتپراکنی نداشته و در سایۀ چنین حکومتی ابداً نمیتوان انتظارهایِ شیرین و اُمیدبار داشت.
به روایت تقویمها، ۲۸ اسدِ امسال مصادف با یکصدمین سالروز استرداد استقلال افغانستان از بریتانیا و اعلام آزادیِ آن در ادارۀ امور داخلی و خارجی است. حکومتِ آقای غنی قصد دارد از این مناسبتِ تقویمی و تاریخی، با شأن و شوکتِ فراوان تجلیل کند و از یکماه پیش نیز قدمهایی برای این آرزو برداشته است.
شاید این تصمیمِ حکومت در ظاهر امر، موضوعِ عجیبی به نظر نرسد و حتا بتوان برای موفقیتش در این مسیر دعای خیر کرد؛ اما چندین دلیلِ محکم برای اعلامِ بیزاری از این هیاهو و طمطراق وجود دارد:
نخست اینکه: پس از صدسال ادعای استقلال، هنوز هم هیچ اجماع و اتفاقنظری میان آگاهان و صاحبنظران اولاً روی تاریخِ این موضوع و ثانیاً روی کیفیتِ آن وجود ندارد؛ چنانکه این جشن در حکومتهای مختلف در ماههای متفاوت (جوزا، سنبله و حوت) برگزار شده و در هر حکومتی هم استقلال در وضعیتی تجلیل شده که کشور در امور داخلی و خارجیِ خویش در زنجیری از وابستهگیها قرار داشته است. در حکومت و دورۀ کنونی نیز که استقلال و حاکمیتِ ملی معنای مطلق و سنتیِ خود را از دست داده، درماندهگیِ افغانستان را در تصمیمگیریِ آزاد در امور داخلی و خارجی نمیتوان پنهان کرد.
دوم اینکه: هیچکس با استقلال و گرامیداشت از آن مشکلی ندارد؛ اما همه با توهم و بیمسوولیتیِ حکومت در وضعیتِ خطیری مشکل دارند که اولویتهای فراوانی برای صرفِ هزینه و نیرو در مقابل دولت و مردم قرار گرفته است. وضعیت کنونی افغانستان، وضعیتِ بحرانی و برزخی میان جنگ و صلح و انتخابات است که در آن حتا دولتهای خارجی احساسِ مسوولیت کردهاند و خواستهاند با مدیریتِ اوضاع روی انتخابات تمرکز کنند. در این میان، عمر حکومتِ توافقیِ وحدت ملی بهسر آمده و اجماع سیاسیِ بسیارکلانی در افغانستان طرفدارِ طرح حکومت سرپرست برای تأمین سلامتِ انتخابات و انتقال مسالمتآمیزِ قدرت به حکومتِ منتخب شده است؛ اجماعی که از آقای غنی میخواهد یا حکومت را به یک سرپرست واگذار کند و به مصاف رقبای انتخاباتی برود و یا از کاندیداتوری انصراف دهد و سرپرستی حکومت را به عهده گیرد. پاسخ منطقی به این وضعیت، اولویتی بهمراتب مهمتر از برگزاری پُرشکوهِ جشن استقلال است.
سوم اینکه: حکومت میتواند برای این جشن در جنبِ اولویتهای سیاسی ـ امنیتیِ کشور هزینه کند؛ اما هزینهیی محدود، معقول، فارغ از نیرنگ و متناسب با بضاعتِ دولت و ملت. اما در واقعیتِ امر میبینیم آنچه که قرار است آقای غنی در صدسالهگیِ استقلالِ افغانستان به مصرف برساند، اولاً آلوده به اسراف، ثانیاً آغشته به بلاهت و ثالثاً معطوف به رقابتهای انتخاباتی است. چنانکه میبینیم از یکماه پیش لوحههای بزرگی که صدسالهگی استقلال را تهنیت میگویند در شهرهای کشور نصب شدهاند و این لوحهها که تعدادشان روز به روز بیشتر میشود تا فرا رسیدن روز تقویمیِ این جشن که ۲۸ اسد است، از گزند باد و باران و آفتاب محفوظ نمیمانند و نیاز به نصبِ لوحههایی نوتر و هزینههایِ بیشتر در کشوری به میان میآید که یک شکم غذای سیر خوردن به آرزوی بخش بزرگی از مردم تبدیل شده است. افزون بر این، حکومت میخواهد سوانحِ پیرزنان و پیرمردانی را که بیش از یکصدسال عمر دارند به مناسبت یکصدسالهگی استقلال به نشر برساند. اما این یعنی چه و کدام عقل سلیم میتواند میان این صد و آن صد پیوند برقرار کند و مثلاً سوانح کسی که صدساله یا یکصدوپنجساله شده، چه ارتباطی میتواند به موضوع استقلال برساند؟ اگر فرضاً کسی صدوبیستساله باشد ولی هیچ خاطرهیی از حوادث استقلال بازگو نتواند، چاپ سوانحِ شخصیِ او چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ و در نهایت اینکه آقای غنی زیر عنوان جشن استقلال، در حالِ سخاوتِ شتابزده و بسیج و استخدامِ نیروهای انتخاباتیِ خودش است و چنین رویهیی نیز حاصلی جُز ابتذالِ استقلال و خوارداشتِ دستاوردهایِ احتمالیِ این موعد تقویمی نخواهد داشت.
Comments are closed.