احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حامد - ۲۸ جوزا ۱۳۹۸
بخش نخست/
پیشگفتار
صلح یکی از واژههای دارای کاربرد وسیع در حوزههای مختلف اجتماعی است و معمولاً وقتی در جامعهیی جنگ وجود داشته باشد، از اهمیت بیشتری برخوردار میگردد و به عنوان یک آرمان مورد توجه افرادِ خسته از جنگ قرار میگیرد. کشور ما که سالها است از جنگ رنج میبرد همیشه به صلح به عنوان یک وضعیت ایدهآل دیده میشود و هرازگاهی ارزش این واژه مورد تحقیق و تحلیل قرار میگیرد که هدف آن ترویج فرهنگ صلحجویی در عصری است که همه چیز بوی جنگ و زد و خورد به خود گرفته باشد.
اسلام که یک دین کامل است در کنار توجه به موارد دیگری از ارزشهای اجتماعی به ارزش «صلح» نیز توجه قابل لمسی کرده است و قرآن عظیمالشان در این مورد به صراحت اذعان کرده است. صلح میتواند به عنوان یک ارزش فراگیر اجتماعی مطرح باشد که سالهای سال افراد یک جامعه بتوانند در کنار هم زیر چتر این ارزش زندهگی با عزتی به سر ببرند. البته که جنگ در تمام فرهنگها و ادیان یک استثنا تلقی میگردد و همیشه یک امر مذموم به شمار رفته است؛ اما از آنجایی که بشر به صورت طبیعی زیادهطلب و تمامیتخواه آفریده شده است، میزان قابل توجه از عمر جوامع در حالت جنگ گذشته است و جوامع انسانی گواه جنگهای به شدت خانمانسوز در درون خود بوده است.
جایگاه صلح در اسلام به صورت کُل و در شریعت اسلامی به صورت خاص یکی از مباحثی است که مسلمانان در مقایسه به هر زمان دیگری نیاز به باز مطالعۀ آن دارند که بتوانند از این طریق برای بیرون شدن از جنگهای خانمانسوزی که غالباً ملتهای مسلمان درگیر آن اند، قدمی بردارند. این نبشته به صورت گذرا در صدد بازخوانی جایگاه حقوقی صلح در شریعت اسلامی است و باز خوانی حوزههای دیگر این مأمول را به فرهیختهگان دیگر میسپارد که از طریق تحلیل و باز مطالعۀ ارزش صلح در حوزههای مختلف شریعت اسلامی کمکی در جهت تعمیم این ارزش در جامعۀ ما انجام دهند.
صلح که معمولاً به صورت یک راه حل برای منازعات به وجود آمده، در سطوح مختلف حیات اجتماعی افراد مطرح میباشد و از جایگاه خوبی در حوزۀ حقوق، اخلاق و سیاست در شریعت اسلامی برخوردار است. اسلام که زیربنای فرهنگ و حیات اجتماعی جامعۀ ما را تشکیل میدهد، ارزشدهی آن به قضیۀ صلح به عنوان یک راه حل برای منازعاتِ بهوجود آمده میان مسلمانان میتواند دریچهیی را به روی آرزوی مردم ما به یک زندهگی صلحآمیز بگشاید. در اسلام صلح معمولاً برای حل یک اختلاف پیشنهاد شده که رفته رفته خود تبدیل به یک موضوع اصلی در گفتمان حاکم بر زندهگی اجتماعی مسلمانان گردیده است.
از آن طرف، جنگ نیز بخشی از واقعیت جاری میان جوامع بشری بوده که یک قسمت عمدۀ حیات اجتماعی بشریت را به خود اختصاص داده است. مسلمانان نیز از آسیب جنگ در طول تاریخ خود به دور نبودهاند و بسیاری اوقات با دیگران و در دورۀ معاصر غالباً میان خودشان درگیر جنگ بوده و میباشند. جنگها به هر انگیزه و دلیلی که باشد میتواند در نهایت، به صلح منجر گردد و این قضیه میرساند که صلح از جایگاه حقوقی به سزایی در شریعت اسلامی برخوردار میباشد.
شریعت اسلامی جهان را به صورت زمینی اختصاص یافته برای جنگیدن تعریف نمیکند و رسالت انبیا را به رسانیدن رحمت برای جهانیان خلاصه میگرداند که نشاندهندۀ یک زندهگی پِر از مهربانی و صلح میان مردم و بشریت است؛ اما باید وضعیت صلحآمیز را به لحاظ حقوقی (شرعی) تعریف کرد که بالتبع آن وضعیت جنگی نیز قابلیت تعریف و یا توجیه را به دست آورد. تعریف شریعت اسلامی از وضعیت زندهگی صلحآمیز در جوامع بشری «دارالسلام» یا همان خانۀ آرامش و سلامتی برای جهان است که باید در این دارالسلام همه بتوانند با سلامتی و صلحآمیز زندهگی و بندهگی کنند. روی همرفته، شریعت اسلامی به لحاظ طبیعی بودن حالت صلح در زندهگی اجتماعی انسانها جنگ را یک استثنا میداند و برای مشروعیت آن دلایلی چون دفاع مشروع، رفع استبداد و دفع فساد را پیش میکشد و منهای دلایل فوق جنگ هیچ توجیه شرعی پیدا نمیکند بلکه تجاوزی میباشد در برابر نظام حاکم بر بشریت که سنت خداوندی برای انسانها است.
بحث اول، کلیات مفاهیم صلح و جنگ
صلح وجنگ معمولاً مقابل هم قابل طرح اند برای اینکه جنگها اند که نیاز به صلح را برجسته میسازد و جنگها اند که صلح را به یک اولویت تبدیل میکند. اسلام در عین حالی که صلح را یک روند عادی و جنگ را یک استثنا دانسته، اما به لحاظ اینکه جنگ نیز گاهی یک واقعیت است و باید پیشبین وضعیت جنگی نیز بود و از آن طرف جنگ مقدس (جهاد) نیز یک عبادت تلقی شده است که تا ابد ادامه خواهد داشت، باید بررسی کرد که صلح به لحاظ مفهومی به کدام وضعیتها گفته میشود و همینگونه جنگ میتواند در کدام حالات یک ناگزیری تلقی شود.
الف، مفهومشناسی صلح
صلح به لحاظ مفهومی خود به چندین صورت مورد استفاده قرار گرفته است و از این میان هم یکی به معنای «عدم جنگ» آمده است. به این معنا که صلح در مقابل جنگ معنا پیدا میکند. در این صورت، صلح میتواند به مفهوم پایان منازعۀ دو طرف داخلی باشد که در شریعت اسلامی از آن به عنوان «مصالحه بینالناس» یاد گردیده است. دو طرف منازعۀ داخلی ممکن است دو عضو یک خانواده باشد، دو گروه قومی و جغرافیایی باشد و یا دو جریان داخلی درون یک کشور باشد. شریعت اسلامی در حوزۀ توصیههای اخلاقی خود به این مفهوم صلح بیشترین ارج را گذاشته است. آنجا که قرآن صلح را خیر قلمداد کرده است منظور آن زندهگی مسالمتآمیز میان افراد در یک جامعه است و یا پایان یک منازعه میان مسلمانان میباشد. پیامبر اسلام (ص) یکی از مواردی را که برای یک مسلمان توصیه کرده همانا ایجاد صلح میان دو نفر یا دو گروه از طریق میانجیگری ولو که با استفاده از دروغ باشد، است. در اینگونه مصالحه موضوع اصلی ایجاد دوباره فضای همزیستی مسالمتآمیز میان دو طرف است، قطع نظر از چگونگی قرارداد منعقده تحت عنوان مصالحه.
قرآنکریم نمای بیرونی یک جامعه اسلامی را «اخوت» یا برادری میان اعضای آن ترسیم مینماید و به صراحت تدکید میکند که ممکن است میان برادران نیز نزاعی واقع گردد، اما برای دیگر مسلمانان لازم است تا میان برادرانشان صلح و فضای مسالمتآمیز را دوباره حاکم گرداند. این توصیه از یک طرف نشان میدهد که روند عادی زندهگی میان مسلمانان باید زندهگی در سایه صلح باشد و جنگ یک استثنا و یا یک پیشآمد غیرعادی است و چون اینگونه پیشآمدها یک واقعیت است باید با ایجاد دوباره صلح روند عادی زندهگی باز گردد. پروردگار متعال رحمت خود را نیز در گرو ایجاد مصالحه میان مسلمانان قرار میدهد که خود نشانگر آن است که زندهگی صلحآمیز نمودی از رحمت پروردگار متعال بر بندهگانش میباشد. روشهای ایجاد صلح در چنین یک موردی مشخص نگردیده است و بنا به مقتضای نص قرآنی هر زمان و مکان ایجابات صلحآمیز خود را دارد و صرف مصلحین میان دو طرف نزاع تقوای الهی را در ایجاد دوبارۀ روند مسالمتآمیز مد نظر قرار دهند.
همچنان ممکن است صلح به معنای پایان یک منازعۀ بینالمللی یا بین دولتها باشد. اینجا نیز لحن قرآنکریم قرار گرفتن تمام بشریت (مردم) را زیر چتر زندهگی صلحآمیز توصیه میکند. آنجا که قرآنکریم به تمام مردم دستور میدهد که به «سلم» یا صلح همه دسته جمعی داخل گردند، منظور آن طبیعی نشان دادن فضای کُلی صلحآمیز بر حیات بشری است. امروز حقوق بینالملل عمومی برای ضمانت همین ارزش به وجود آمده است و با سازوکارهای حقوقی خود کوشش میکند از منازعات مسلحانه میان کشورها جلوگیری کند. حقوق بینالملل عمومی سازوکارهای مسالمتآمیز و تعریف شدۀ را برای تمام منازعات قابل پیشبینی مد نظر قرارداده است و با قدرت گرفتن این نظام حقوقی جهانی از اکثر منازعات ممکن مسلحانه جلوگیری میگردد. در نهایت، میتوان گفت که «صلح» به مفهوم مقابل جنگ میتواند پایانی برای یک نزاع داخلی باشد که همان مصالحه بینالناس است و یا پایانی برای یک نزاع بینالمللی باشد که همان سازوکار حقوق بینالملل عمومی برای حل منازعات جهانی است.
دوم، صلح به مفهوم رفع نزاع دو طرف از طریق قبول حکمیت طرف ثالث است و این نزاع معمولاً جنبۀ حقوقی و مدنی داشته باشد. اینجا نیز صلح به خودی خود یک عقد یا یک موضوع نیست بلکه برای بیرون رفت از یک نزاع مدنی و حقوقی است. قرآنکریم چنین یک موردی را در نزاع واقع شده میان زن و شوهر پیشنهاد میکند که باید از طریق پیشنهاد یک حکم از یک طرف و حکمی دیگر از طرف دیگر به این نزاع پایان داده شود. اینجا واژۀ صلح بیشتر بار «سازش» را دارد که غالباً پایان یک دعوای مدنی ولاینحل را نشان میدهد . طبق معمول قرآنکریم اینجا نیز بر نحوۀ حکمیت میان طرفین نمیپردازد، اما به صورت عمومی براخلاص و صداقت حکم میان طرفین تأکید میکند که نشان دهندۀ بیطرفی و خیرخواهی چنین حکمهای در حل منازعات به وجود آمده میان افراد میباشد. این گونه اقدامات صلحآمیز به صورت معمول میان افراد رخ میدهد و پایان نزاعهای مدنی و حقوقی میان افراد درون یک جامعه خواهد بود. به لحاظ حقوقی چنین حکمیتهای به صورت عام باید واقع گردد و قضیه پیش از اینکه رسمیت حقوقی یابد باید از این طریق حلوفصل شود.
سوم، گاهی نیز صلح به مفهوم «توافق» دو طرف بر یک مسألۀ حقوق خصوصی را نیز صلح گفته میشود. مسایلی چون تملیک، اجاره و… ممکن است از طریق عقد صلح به وجود آید و به جای یک سازوکار رسمی و قانونی مورد استفاده قرار گیرد. اصطلاح «عقد صلح» نیز معمولاً به همین مفهوم اشاره دارد. این گونه صلح الزاماً مسبوق به نزاع و جنگ نمیباشد بلکه میتواند به صورت یک عقد مدنی مورد استفاده قرار گیرد. حقوق خصوصی متضمن مباحثی در حورۀ «عقد صلح» در تمام نظامهای حقوقی جهان شناخته میشود. صلح به این مفهوم از استنباطهای فقهای مسلمان از مدلول نصوص ناطق به صلح در قرآن و سنت است. در خود قرآنکریم صلح به مفهوم یک عقد مدنی مورد تصریح قرار نگرفته است، اما فقهای مسلمان با استفاده از عمومیات نصوص باب صلح این مفهوم را نیز استنباط و برای آن سازوکار مشخصی تعریف کردهاند.
در نتیجه، میتوان گفت که به لحاظ مفهومی واژۀ «صلح» در اسلام در کل بار مثبت داشته و نشاندهندۀ یک روند طبیعی در زندهگی مسلمانان میباشد. این روند میتواند در تمام زوایای زندهگی مسلمانان مورد استفاده قرار گیرد. یعنی اینکه صلح میتواند یک عقد طبیعی میان دو طرف یک معامله باشد، رفع یک نزاع مدنی باشد و یا اینکه پایان یک درگیری بالفعل و یا بالقوۀ مسلحانه و خشونتبار باشد. همۀ این موارد مبین آن است که خیر جامعه در آن نهفته است و از آسیبهای زیادی یک جامعۀ اسلامی و در کُل، بشریت را مصوون نگه میدارد.
Comments are closed.