احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد - ۰۱ سرطان ۱۳۹۸
بخش نخست/
به تاریخ ۳۱ جوزای ۱۳۹۸ خورشیدی، دکتر عنایتالله ابلاغ چشم از جهان فرو بست. حدود ده سال پیش، یکی ـ دو بار ایشان را در کویت دیده بودم و مصاحبهیی هم با ایشان انجام داده بودم. وی از وضعیت صحیِ خوبی برخوردار نبود و علایم سالخوردهگی در جسم و روانش هویدا بود.
عنایتالله ابلاغ در خاندانی اهل دانش و فضل و دارای جایگاه بلند معنوی و اجتماعی نشو و نما یافته بود. پدر دکتر ابلاغ مولوی عبدالغنی نام داشت و مشهور به مولوی صاحب قلعۀ بلند بود. مولوی قلعۀ بلند از مشهورترین عالمان دین در افغانستان بود و مدرسهاش محصلان پُرشماری را از اقصانقاط کشور به سوی خود میکشید. او در شورش برضد امانالله خان نیز به حمایت از حبیبالله کلکانی پرداخت و پس از شکست حبیبالله مدتی از انظار متواری بود.
عمدۀ شهرت عنایتالله ابلاغ برمیگشت به نوشتن کتاب «ابوحنیفه المتکلم» که تز ماستریاش را تشکیل میداد. او در بیش از دو دهۀ اخیر، در کویت زندهگی میکرد و تا زمان بازنشستهگیاش، در دانشکدۀ شرعیات دانشگاه کویت تدریس میکرد. او ملّایی تا بُن دندان سنتی بود که توانسته بود پس از خواندن درسهای مدرسۀ دینی در افغانستان و آشنایی عمیق با کتابهای کلاسیک در این حوزه، به دانشگاه الازهر راه پیدا کند و گواهینامههای ماستری و دکتورایش را از آنجا به دست بیاورد.
عنایتالله ابلاغ چندان به سیاست عملی علاقهمند نبود، هرچند کارهای پژوهشیاش را نیز بهجد پی نگرفت و پس از سند دکترا گرفتن، نخواست از خرمن دانشش دانشجویان و دانشپژوهان را بهره بدهد. اگر عنایتالله ابلاغ فرصت و مجالِ این را پیدا میکرد که پژوهش کند و پاسخ پژوهشهایش را به خوانندهگان عرضه کند، بیگمان کتابخانههای ما غنیتر و پربارتر از امروز میبود. معذلک، کتاب ابلاغ در مورد امام ابوحنیفه از کتابهای پژوهشی قابل اعتناست.
۱۰ سال پیش، مصاحبهیی با دکتر ابلاغ انجام داده بودم. به جهت اینکه دکتر ابلاغ وضع صحی خوبی نداشت، نخواسته بودم پرسشهای دقیق و عمیق را طرح کنم و از وی بخواهم که با دقت به آنها پاسخ دهد. حتا ممکن بود طرح برخی از پرسشها خاطرش را مکدر کند. او بسیار به احتیاط پاسخ گفت و از پاسخ گفتن به بعضی از پرسشها خودداری ورزید.
قسمتهایی از مصاحبه قرار ذیل است:
ممکن است چیزی از فعالیتهای علمیتان برای ما بگویید؟
من هفت سال استاد در دارالعلوم عربی کابل بودم و بعداً چهار سال در فاکولتۀ حقوق تدریس کردم. این امر باعث شد که شاگردان زیادی در اطراف من جمع شوند و مسایل سیاسی را طرح نمایند که این کار انعکاس خوبی نزد حکومت وقت نداشت و حکومت به من ظنین شد. از این رو، مقامات حکومتی خواستند راهی پیدا کنند که من از کابل بیرون شوم. به همین خاطر بود که من را معلم لیسۀ نعمان در چاریکار ساختند. پس از مدتی هم به مصر رفتم و سه سال و هفت ماه آنجا بودم و وقتی که به وطن برگشتم، به حیث آمر مدرسۀ ابوحنیفۀ کابل مقرر شدم. پس از این که یک سال و چند ماه آمر مدرسۀ ابوحنیفه بودم، وکیل شورا شدم و وقتی که کمونیستها به قدرت رسیدند، یک عده از مردم را به زندان انداختند و عدۀ دیگری را کشتند. من هم مدتی در شمار زندانیان بودم. پس از رها شدن از حبس به پاکستان رفتم و رهبران تنظیمها را طلب کردم و به آنها گفتم که اگر وحدت و یکپارچهگی خود را حفظ میکنید، من هم با شما هستم و اگرچنین نیست، من با شما کاری نخواهم داشت و به جهاد ادامه میدهم. در این موقع بود که من در پیشاور شورایی را به نام «شورای قضات و علمای افغانستان» بنیاد نهادم و علمای برجستۀ افعانستان را در این نهاد جمع کردم. بعضیها بر ضد من تبلیغات کردند که گویا من میخواهم حزبی بسازم ولی فکر من این نبود که من حزبی را تشکیل دهم. بعداً به کویت آمدم. در ابتدا چند ماهی مدرس دارالقران بودم و سپس به تدریس در دارالمعلمین پرداختم و سپس ده سال در فاکولتۀ تربیۀ اساسی تدریس کردم. بعد از آن ادارۀ فاکولتۀ شرعیات دانشگاه کویت از من دعوت کرد که در آن فاکولته درس بدهم و ده سال هم در فاکولته شرعیات تدریس کردم.
معروف است که پدر شما (مولوی صاحب قلعه بلند) از جمله علمای مشهور افغانستان است که از حبیبالله کلکانی حمایت کرد و با امانالله خان درافتاد. دلیل مخالفت پدر شما با امانالله خان چه بود؟
همۀ علمای افغانستان با او مخالفت کردند و پدر من در این کار تنها نبود. دلیل مخالفت آنها با امانالله خان این بود که وقتیکه امانالله به اروپا رفت و پس از سفر سخنانی گفت در مورد این که زنها باید آزاد باشند و مردم همه باید دریشی بپوشند. در این وقت بود که علمای افغانستان همه با او مخالفت کردند. به همین خاطر بود که پدر من با حبیبالله کلکانی هم پسانتر مخالف شد. کارهای حبیبالله سقاو که باعث شد پدر من با وی مخالف شود این بود که بعضی اعمال ضد ملی انجام میداد.
برخی از تاریخنویسان در وطنِ ما به این اعتقاد هستند که قیام حبیبالله کلکانی از طرف انگلیسها طرحریزی شده بود. در این مورد شما چه نظر دارید؟
این کاملاً غلط و نادرست است و اتهام محض است. حبیبالله کلکانی یک آدم وطندوست و وطنخواه بود اما عالم نبود. به همین خاطر بود که بعضی اشتباهات را مرتکب شد. این امر باعث شد یک عده مردم با او مخالفت کنند اما این طور نبود که او را انگلیسها آورده باشند و یا کدام ارتباطی با آنها داشته باشد. من با این ادعا سخت مخالف هستم. اشتباهات حبیبالله کلکانی در این بود که برای مثال، بعضی مردم بیگناه را مورد لتوکوب قرار می داد، و یا محبوس میساخت و بعضی را به قتل میرساند و سید حسین که نفر دوم او بود، بعضی از مردم را بیجهت مورد شکنجه قرار میداد.
پدر شما پس از سقوط حکومت حبیبالله کلکانی مدتی به طور مخفی زندهگی میکرد. درست است؟
بله. نادر خان اعلان کرد که باید پدر من گرفته شود و به زندان انداخته شود و گفت به کسی که زنده و مردۀ مولوی قلعه بلند را بیاورد، انعام داده میشود. به همین خاطر پدر من به شکل مخفی زندهگی میکرد. پس از مدتی نادر خان از پدر من خواست که بیاید و پرسانش کرد که چرا با سقاو موافق شدی و از پیش ما گریزان شدی. گفت که من نگریختهام و با شما مخالف نیستم بلکه هرکسی که با اسلام مخالفت داشته باشد من باوی مخالفت میکنم. پس از این دیدار، نادرشاه به پدرم گفت: برو تدریس خود را بکن. همین بود که پس از این سالها به تدریس سرگرم بود. ظاهرشاه هم در دورۀ پادشاهی خود وقتی که از نزدیک مدرسۀ مولوی صاحب قلعه بلند میگذشت، میخواست که با مولوی صاحب دیدار داشته باشد. هر وقتی که مولوی صاحب ظاهرشاه را میدید، از وی میخواست که شریعت را تطبیق کند.
در ایام جوانی به هندوستان سفر داشتید و با شخصیتهای علمی آن کشور همانند رییس دار العلوم دیوبند و مولانا حسین احمد مدنی دیدار نمودید و روحیۀ مبارزهجویی آنها بر شما هم تأثیر گذاشت. عدهیی از کسان در کشور ما میگویند که جلو گسترش اندیشههای دیوبندی گرفته شود چرا که این اندیشهها به حیات سیاسی افغانستان ضرر دارد. شما با این سخن موافق هستید؟
زمانی که من جهت علاج مریضی نظر به توصیۀ داکتران، به هندوستان رفتم، همراه حسین احمد مدنی، قاری طیب، قاضی سجاد احمد و همراه علمای برجستۀ دیوبند دیدار کردم و با افکار آن ها آشنا شدم. دیوبند واقعاً به اسلام خدمت کرده است و کسی که میگوید دیوبند مخالف اسلام بوده، این مفکورهیی است مخالف فرهنگ اسلامی و اکثر علمای افغانستان در دیوبند تحصیل کرده اند و از دیوبند فارغ شده اند که این علما خدمات زیادی به اسلام داشته اند و همین حالا هم تعداد زیادی سالانه از این مدرسه فراغت حاصل میکنند.
وقتی که شما به خاطر ادامۀ تحصیل به مصر رفتید، در آنجا اخوانالمسلمین هم فعالیتهایی داشتند. افکار اخوانی بر شما تأثیری داشته است؟
خیر. من با اخوانالمسلمین در تماس نبودم برای اینکه من میفهمیدم که دولت افغانستان مرا تعقیب میکند و جانم در معرض خطر است ولی من فکراً همراه آنها تا جایی که به اسلام خدمت کنند، همنوا بودم و با برخی از اعضای اخوانالمسلمین آشنایی داشتم.
من در زمان حیات حسن البناء در مصر بودم. در وقتی که من در مصر بودم، سید قطب به شهادت رسید! اما اینکه من بروم و عضویتش را بگیرم، چنین کاری صورت نگرفت.
در دهۀ دموکراسی شما عضویت شورای ملی را به دست آوردید. این دهه به نظر شما خوب دوره بوده است یا بد؟
در این دوره گروههای چپ و راست وجود داشتند و هر کدام از آنها کار خود را میکردند و احزابی هم بود. طبعاً گروههای راست را انسان تأیید میکند به این خاطر که در بین آنها افرادی همچون مرحوم نیازی و استاد ربانی بود. اما من عضویت این گروهها را نداشتم. نه عضویت گروههای چپ را داشتم و نه عضویت گروههای راست را. جالب است که بدانید گروههای اسلامی را در فاکولتۀ شرعیات درس می دادم و گروههای چپ را در فاکولتۀ حقوق. من به خاطر نشر اسلام سعی مینمودم ومن را که حکومت بد میدید از این خاطر بود که میگفت این شخص یک مفکورۀ بسیار قوی سوم دارد که میتواند یک انقلاب اسلامی را بیاورد. در حالی که من در فکر انقلاب نبودم.
Comments are closed.