احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد - ۰۲ سرطان ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
ظاهراً شما با غلاممحمد فرهاد مؤسس حزب افغان ملت، دوستی داشتید. وی چگونه شخصی بود؟
من دربارۀ غلاممحمد فرهاد هم نظرِ مثبت دارم و هم نظر منفی. نظر مثبتم این است که وی انسانِ متدینی بود که هیچ نمازی را قضا نمیکرد. در هر شرایطی که میبود، همینکه وقت نماز میشد، میرفت نماز خود را ادا میکرد. یکوقت به خانهاش رفتم، دیدم که در روی حویلیاش بوریا را سقفِ مسجد ساخته و در آن نماز خود را ادا میکرد، چرا که وی اعتقاد داشت که آدم وقتی نماز میخواند، باید بین او و آسمان چیزی حایل باشد! به همین خاطر بوریا را حایل ساخته بود. روزی او به من گفت که خوب شد که من رییس شوری نشدم (وی از جمله نامزدان ریاست شورای ملی بود) چرا که رییس شوری وقتی که در جایگاه خود مینشیند، پشتش طرف قبله است!. و دیگر نکتۀ مثبتش این بود که آدمی بود که بسیار به سادهگی و تقشف زندهگی میکرد. من به خانۀ شخصیاش وقتی که رفتم، دیدم که در خانهاش یک بوریا بود و یک نمد بود و یک جاینماز. همین و بس. انتقادی که من از او دارم این است که حزب افغان ملت را تأسیس کرد ولی به این مطلب متوجه نشد که این حزب حاملِ اندیشههای گوناگون! است. به هر حال، من فکر میکنم که جنبۀ اسلامیتش قوی بود. از نگاه فعالیتهای سیاسی در آنوقت فعالیتهای چشمگیری نداشت. برادرانش بودند که بعضی فعالیتها میکردند. ممکن است که فعالیت داشته و من خبر نبودم.
در دورۀ جهاد، شما عضو کدام حزبی بودید یا خیر؟
الحمدلله من با هیچ حزبی در ارتباط نبودم، ولی مجاهد بودم و با زعما و رهبران جهادی موافق نبودم و بهخاطر اتحاد و اتفاق آنها میکوشیدم. هیچ کدام از رهبران تنظیمهای دورانِ جهاد را خوب گفته نمیتوانم و بد هم گفته نمیتوانم.
در وضعیت کنونیِ افغانستان نقش علمای افغانستان چهگونه است؟
علمای افغانستان میتوانند که از جنبههای منفیِ حکومت انتقاد نمایند و دولت را رهنمایی کنند و ملت بیچارۀ افغانستان را از برادرکشی و شقاق و نفاق نجات بدهند. آنها باید با فسق و فجوری که در افغانستان شیوع یافته، مبارزه کنند و به تبلیغ و دعوتِ خود بپردازند و نقش فعالی باید در این راستا داشته باشند. اگر دیدند که حکومت فعلی به حرفهایشان گوش نمیدهد، باید نصیحت کنند.
کسانی میگویند: مشکل عمدۀ مدارس دینی این است که از نصاب کهنۀ تعلیمی استفاده میکنند. شما در این باره چه میگویید؟
من با این سخن بهکُلی مخالفم، چرا که نصاب قدیم یک نصاب واقعی و کامل است و همین کتابهای قدیمی است که دین را نگه داشته است، مثل کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم و احادیثی که در دو کتاب «متفق علیه» هستند تا روز قیامت باقی است و کسی آن را از بین برده نمیتواند. پس ما چهطور بگوییم که نصاب قدیم از بین برود و نصاب جدید در جایش گنجانیده شود. زحمتی را که علمای گذشته کشیدهاند، هیچکس نمیتواند به پایۀ آنها برسد.
برای مثال، ابن ابی شیبه در حدیث کتابی تألیف کرده در ۳۶ جلد به اسم «مصنف ابن ابی شیبه» و در آن هزاران حدیث را جمعآوری کرده است. ما نمیتوانیم از این کتابها بینیاز شویم.
چه باعث شد که شما در مورد امام ابوحنیفه و مولانای بلخ کتاب بنویسید؟ آیا افغانستانی بودنِ اینها در این امر دخالت داشته یا کدام عامل دیگری در میان بوده است؟
عامل اول در این زمینه عامل دینی است چرا که تقریباً نصف مسلمانهای جهان به مذهب امام ابوحنیفه هستند و دیگر اینکه کتاب جامعی در سیرت امام ابوحنیفه نوشته نشده است. همچنان افغانستانی بودنِ امام ابوحنیفه هم باعث شد که من تز ماستریِ خود را در خصوص امام ابوحنیفه بنویسم. اما مولانا جلالالدین چون یک شخصیت علمی است و نیز از افغانستان است، من ترجیح دادم که تز دکتورایِ خود را در مورد او بنویسم. هرچند بهتر بود که تز ماستریِ خود را در مورد مولانا بنویسم و تز دکتورای خود را دربارۀ امام ابوحنیفه؛ چرا که امام ابوحنیفه از نظر شخصیت علمی تأثیرگذارتر و قویتر است. طوری که همه میدانیم، بسیاری از محققان اسلامی نظر خوبی دربارۀ مولانا ندارند و انتقاداتی از او میکنند. از این رو، بهتر آن بود که تز دکتورای خود را دربارۀ ابوحنیفه مینوشتم ولی در آن وقت فکر کردم که شاید فرصت این را نیابم که مرحلۀ دکتورا را طی کنم. به همین خاطر ترجیح دادم تز ماستری خود را راجع به شخصیت امام ابوحنیفه بنویسم.
محققان اسلامی چه انتقاداتی از مولانا دارند؟
بعضی میگویند که مولانا دیدگاه وحدتالوجودی داشته ولی به نظر من، وحدتالوجودی که مولانا به آن در سخنان خود اشاره کرده، از وحدتالوجود غلطی که ابن عربی به آن معتقد بود، تفاوت دارد. از نظر ابن عربی وجود خدا و بنده یکی است، ولی مولانا به اینگونه وحدت الوجود باور نداشت. وحدتالوجود مولانا حکایت از جذبۀ تصوفی میکرد. وقتی که یک صوفی در ذکر خدا مستغرق میشود، خود را فراموش میکند و جز خدا چیز دیگری مشاهده نمیکند. وحدتالوجود مولانا جذبۀ تصوفی بود. به همین خاطر است که میبینیم که مولانا نظر وحدتالوجود منفی ندارد.
چند اثر دارید و خوبترین اثر شما کدام است؟
آثار من تقریباً به ۳۰ اثر میرسد و بهترین آن امام اعظم ابوحنیفه المتکلم(رح) است.
شما در دانشگاه الازهر درس خواندهاید، ولی ما میبینیم که این دانشگاه حالا سیر نزولی دارد. این چه دلیلی دارد؟
دلیلش ضعف سویۀ علمی بهصورت عموم در جهان اسلام است. وقتی که سویۀ علمی در جهان اسلام سیر نزولی پیمود، طبعاً این امر بر دانشگاه الازهر هم تأثیر گذاشت. این را هم باید بگویم که من وقتی که تز ماستری خود را راجع به امام ابوحنیفه مینوشتم، شاید پیش از من دو یا سه نفر بودند که تز ماستری تقدیم کرده بودند. یعنی پیش از ما مرحلۀ ماستری در الازهر وجود نداشت.
راجع به اجتهاد در فقه اسلامی کسانی میگویند که اجتهاد در فروع زیاد به کار نمیآید و باید در اصول اجتهاد صورت بگیرد. در این رابطه چه میگویید؟
در اصول هیچ اجتهاد به کار نیست، به این خاطر که اصول و اساسات اسلامی چیزیست که با دلایل قطعی ثابت است. قرآن و سنت ثابت است و مسایلی که در قرآن یا حدیث به اثبات رسیده باشد، قابل اجتهاد نیست. این را هم بگویم که به نظر من در زمانِ ما مجتهدی که جامع شرایط اجتهاد باشد، وجود ندارد.
به نظر شما اسلام با دموکراسی مخالفت دارد یا موافقت؟
دین، دین است و هیچ وقت تغییر نمیکند و نمیتوانیم که بگوییم دموکراسی جای دین را میگیرد چرا که خداوند میفرماید: إن الدین عندالله الإسلام.
چرا عربها شخصیتهای علمی افغانستان را به خود نسبت میدهند؟
نه تنها عربها بلکه ایرانیها هم بعضی شخصیتهای مشهور افغانستان را از خود میدانند. متأسفانه عربها راجع به شخصیتهای افغانستان هیچ چیزی نمیدانند. به نظر من از جمله شخصیتهایی که عربها باید به او افتخار نمایند، امام قتیبه بغلانی است که او استاد امام احمد بن حنبل است که حنبلیها در حقیقت شاگرد افغانها هستند ولی عربها از چنین چیزی آگاه نیستند. حتا بعضی وقتها وقتی که به کسانی که نزد من میآیند و درس میخوانند، این حرفها را میزنم تعجب میکنند و میگویند ما هیچ فکر نمیکردیم که این شخصیتها متعلق به سرزمین افغانستان بوده باشند. بعضی عربها نسبت به امام ابوحنیفه هم بدبینی نشان میدهند و بر او اعتراض میکنند که به حدیث اهمیت زیاد نمیداده و از حدیث آگاهی چندانی نداشته است. من در جزء پنجم کتابی که در مورد امام ابوحنیفه نوشتهام، ثابت ساختهام که ایشان محدث بوده است و در آنجا نشان دادهام که وی هفده مسند دارد.
شما چرا تأکید بیشتر بر متکلم بودن ابوحنیفه دارید؟
امام اعظم در ابتدا متکلم بود و بعداً به حلقههای فقهی پیوست. او هرچند متکلم بود ولی احساس کرد که ضرورت به فعالیت فقهی بیشتر است از فعالیت کلامی. به همین دلیل فقه را ترجیح داد و در آن به نبوغ رسید.
شما در کتاب «امام ابوحنیفه المتکلم» خواستید ثابت کنید که او از ولایت پروان قریۀ خواجهسیاران یا استرغچ است. به این اندازه دقیق چه دلیلی وجود دارد که حتا بتواند قریهاش را ثابت بسازد؟
این سخن در کتابهایی که دربارۀ ابوحنیفه نوشته شده، آمده است.
به نظر شما امام ابوحنیفه را چه چیز از دیگر امامانِ فقه متمایز میسازد؟
امام ابوحنیفه به قیاس و عقل اهمیتِ بیشتر میداد و مذهب او مشهور است به مذهب اهل قیاس.
در پایان اگر گفتنییی داشته باشید، بفرمایید.
گفتنی من این است که جوانان افغانستان که نسل آینده را تشکیل میدهند، حقایق اسلامی را از روی فرهنگ اسلامی و کتابهای اسلامی باید بشناسند و در راه نشر اسلام سهم فعال داشته باشند و میراث ارزشمند فرهنگی خود را حفظ کنند و دنبال سخنانی که هویت تاریخی و فرهنگیشان را انکار میکند، نگردند.
Comments are closed.