احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالاحد هادف - ۰۱ اسد ۱۳۹۸
کم اتفاق نمیافتد که وقتی در نوشتههای خود اشاراتی به جوانب مثبت در تاریخ و تمدن غرب میکنیم، کسانی این را به حساب خودباختهگی و یا ازخودبیگانهگی ما میگیرند. دوست عزیزی در نقد مطلب اخیر بنده راجع به «حکومت فیلسوف»-این نوشته در شمارههای پیشین روزنامۀ ماندگار منتشر شده است-، از همین منظر وارد بحث شد و نوشتهام را نشان آشکار از خودبیگانهگی من در برابر تاریخ و تمدن غرب تلقی کرد. کسان دیگری از این هم پا فراتر نهاده، همه این مباحث را رنگ استشراق زدند و بر روال معمول از ما بردهگان مستشرقین درست کردند که حتا نسبت ما به وصف دین را غلط انگاشتند و خلاصه غیرمستقیم ما را تکفیر کردند؛ چون نفی یک وصف از کسی موجب اثبات نقیض آن بر وی میشود: «الکنایه أبلغ من الصریح».
آدم هر نقدی را میتواند تحمل کند جز نقدی که زهر تکفیر در نیش دارد. تکفیر، چه به تصریح و چه به کنایه، زهر قاتل است که صاحب آن را خطرناکتر از عقرب میسازد که چهبسا نه از پی کین نیش میزند، بلکه مقتضای طبیعتش این است. زهر تکفیر اما از نظر خود دین، هر دو طرف را رنج میدهد؛ هم خود گزنده و هم قربانی را. تکلیف قربانی روشن است که زخم زبان با تیغ تکفیر میخورد و هر زخمی آسانتر از زخم زبان است، اما عقرب تکفیر به خود نیز نیش میزند؛ چراکه نظر به مفاد حدیثی از پیامبر، نسبتدادن کفر به کسی به مثابه پرتاب یک تیر جادویی در هوا است که به دنبال هدف میگردد و چون او را در طرف مقابل نیافت، لاجرم برمیگردد و به سینه پرتابکنندهاش مینشیند.
ازینرو، تکفیر نه در جمع نقد میآید تا ارزش پاسخ داشته باشد و نه یک امر اخلاقی است که بتوان به صاحب آن قیمت داد. میماند قصه ازخودبیگانهگی! در اشارتی به پاسخ آن دوست گفتم که سخن در وصف جوانب مثبت تاریخ و تمدن غرب، خصوصاً سرشت و سرنوشت فلسفه در آن جا، نشان ازخودبیگانهگی ما نیست، بلکه قرینه این امر است که «خود» ما نسبتاً بزرگ است. توضیح مطلب اینکه انسان در هردو مرتبه فردی و گروهی به هر اندازه که از قید و بند «خود»های کوچک رها میشود، محدوده بیگانهگیهای او هم به موازات آن فروکش میکند و دایره خودی او بزرگتر میشود. این دقیقاً همان مطلبی است که مولانا به آن اشاره کرده است:
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
انسان به هر اندازه که خام باشد، دچار آفت تعصب و سختگیری بر خود و دیگران میشود و حتا خدا را مثل خود فکر میکند و او را تابع مزاج خویش میسازد که انگار از دغدغههای کوچک و حقیری رنج میبرد. یکی از مصادیق خامی انسان همانا کوچکی دایره و ظرفیت خودی او است. انسان خام تا میتواند خود را در هویتها و گرایشهای تنگ و کوچک محدود میسازد و از همین جا است که ضریب ازخودبیگانههای او هم بالا میرود. چنین انسانی مثلاً خارج از محدوده خانواده خود احساس بیگانهگی میکند، غیر قوم خود را بیگانه مییابد، با کسانی که عین دین و مذهب را ندارند، از حس غربت رنج میبرد، در برابر فرهنگ دیگران احساس دشمنی میکند و سرانجام در لاک خودی کوچک خویش در برابر هرچه به او تعلق ندارد، دید منفی میداشته باشد و خوبی دیگران را چون از خودش نیست، هضم نمیکند و این سبب میشود تا ضریب اُنس او به زندهگی خیلی ناچیز شود.
این در حالی است که معکوس معادله بالا را انسان پُخته گویند. انسان مثل هر موجود دیگری تابع قانون تکامل است و بهترین عرصه تکامل انسان، بستر بینش و تجربه او است که به روح و اخلاق او نیز پیوند دارد. انسان تا هر اندازه که از قید «خود»های کوچک فارغ میشود، دامنه خود و محدوده شخصیت او وسعت میگیرد و به همان اندازه جوهر بینش و اخلاق او تکامل پیدا میکند. مهمترین برآیند رهایی انسان از قید و بند «خود»های کوچک، رسیدن به مرز انسانیت است. آدمی باید خویشتن خود را در «انسانیت» جستوجو کند که همه انسانها را در قلمرو خود جمع کرده است. در مرتبه اندیشه به وسعت انسانیت است که آدمی به خودِ مطلوب خویش میرسد و از آن پس میتواند مرز ازخودبیگانهگی واقعی را حدس بزند.
انسان در فراخنای خودِ انسانی خویش مجال پرواز زیادی دارد و با بسیار چیزهایی که متعلق به انسان بماهو انسان اند، احساس بیگانهگی نمیکند و خوبی و زشتی در آن چیزها را به اساس حُسن و قبح ذاتی اشیاء میسنجد، نه بر مبنای حوزهها و محدودههای تعلق آنها. این جا است که طرز نگاه انسان شرقی به تاریخ و تمدن غرب و یا طرز نگاه انسان غربی به تاریخ و تمدن شرق، از یک انسان خام و دگماندیش و متعصب تا انسان پخته و دوراندیش و مثبتگرا فرق میکند. اولی در تاریخ و تمدن طرف مقابل حُسنی نمیبیند و تکلیف خود را در احساس بیگانهگی با آن روشن میسازد، در حالی که دومی همه را از خود میداند و صِرف بر اساس جوهر خیر و شر در مورد آن قضاوت میکند. در چنین نگاهی، دادههای شرق و غرب، همه متعلق به انسان اند و انسان با خودش بیگانه نیست.
Comments are closed.