احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۱ اسد ۱۳۹۸
انعکاس خبریِ بخشهایی از سخنانِ ترامپ در دیدار با عمرانخان نخستوزیر پاکستان، گویا چنان ارگ را ناراحت ساخته که در واکنش به آن خبرنامهیی صادر نموده و گفته است: «ملت افغانستان به هیچ قدرتِ خارجییی اجازۀ تعیین سرنوشتِ خودش را نداده و نخواهد داد.»
روز گذشته رسانهها گزارش دادند که رییسجمهورِ امریکا گفته است که میتواند در عرضِ یک هفته در جنگِ افغانستان پیروز شود، اما از آنجا که در این پیروزی ده میلیون تن کشته و افغانستان از کرۀ زمین محو خواهد شد، ترجیح میدهد که به جای چنین عملِ ویرانکنندهیی، با پاکستان همکار شود.
ارگ اما پاسخ داده که سرنوشت افغانستان در نشست سران دولتهایِ خارجی بدون حضور نمایندهگانِ کشور تعیین شده نمیتواند و خواهانِ ارایۀ توضیحات از واشنگتن پیرامونِ این اظهارات شده است.
مسلم است که سخنانِ آقای ترامپ با نخستوزیرِ کشوری که دو سال پیش خودش آن کشور را پناهگاهِ تروریستان و دشمنانِ امریکا خوانده بود و خواهانِ انزوایش شده بود، جایِ نقد و پرداختِ فراوان دارد؛ اما پیش از آن سزاوار است که پوشالیبودنِ واکنش ارگ نسبت به اظهاراتِ ترامپ را شرح و تذکر داد. با این پرسش آغاز میکنیم که ارگ این واکنشِ بهاصطلاح قاطع را از کدام جایگاه و منطق تبارز داده است؟ طبق معمول، پاسخِ ارگ «حاکمیت ملی افغانستان» است. اما بازهم باید پرسید که این حاکمیتِ ملی متعلق به چه کسانی است؟ میدانیم که پاسخ «مردم افغانستان» خواهد بود.
این پاسخها درست اند، اما رفتارِ پنجسالۀ آقای غنی و تیم ارگ، چیزی به نام «حاکمیت ملی» را برای مردم باقی نگذاشته است؛ چرا که محور حاکمیت ملی، منافع و مصالحِ مردم است، اما آقای غنی حاکمیتِ ملی را به «حاکمیتِ اشخاصِ مورد اعتمادِ خود» تنزل داده و این اشخاص نیز منافع و مصالحِ مردم را در هر تصمیم و انتخابی لگدمال کردهاند. افزون بر این، حاکمیت ملی در محیط بینالملل، یک مفهومِ نسبی و غیرمطلق است که دایره و وسعتِ آن را «قدرت ملی» و عناصر سازندۀ آن مشخص میسازد. هرقدر قدرتِ ملی اندک باشد، دایرۀ حاکمیت ملی نیز کوچکتر خواهد بود. اینکه ایالات متحده در هر گوشۀ دنیا حضور یا دغدغه برای مداخله دارد، ناشی از قدرتِ ملیِ فراوان و متعاقباً حاکمیتِ ملیِ جهانگسترش است و اینکه پاکستان با عمرِ ۷۰سالهاش برای افغانستانِ ۵هزارساله (به قول آقای غنی) تعیین تکلیف میکند نیز زادۀ قدرت ملیِ این کشور میباشد. با اینهمه باید گفت که هستۀ هر دو مفهوم (حاکمیت ملی و قدرت ملی)، ملت یا همان مردم است؛ اما آقای غنی هم در اِعمالِ حاکمیت و هم در کسب قدرت، عنصرِ «مردم» را بهسادهگی حذف کرده؛ یعنی اینکه او در اعمال حاکمیت، مردم را صغیر و یا هم نامحرم به حساب آورده و همواره در غیابِ آنها و بهجایِ آنها خودش تصمیم گرفته و برای مردم جُز در قالب شعار، هیچ سهم و صلاحیتی در تعیین سرنوشتشان قایل نشده است. همچنین در کسبِ قدرت نیز آقای غنی برای مردم هیچ ارزشِ اصیلی قایل نبوده و باور داشته که قدرت را باید از راهِ معامله با خارجیها، تقلب و نیرنگ بهدست آورد و با همین ابزارها هم آن را حفظ کرد و صرفاً مردم را همانند عروسک به نمایشهایِ سیاسی برای شعار و هلهله کشاند.
و اما دربارۀ آقای ترامپ به گونۀ فشرده باید گفت که او در نهایت یک کارگزار در حکومتِ امریکا با همۀ ضعفها و قوتهایِ محتملِ شخصیتیاش است؛ اما امریکا یک هژمون و ابرسیستم است که هزاران ترامپ را در دلِ خود جای داده و میدهد. سیاستمدارانِ امریکا و جهان به تجربه دریافتهاند که ترامپ فهمِ نازلی از سیاست خارجی دارد؛ از اینرو حرفهایش ضدونقیض و غیرمنسجم از آب درمیآیند و در بسا اوقات با راهبردهایِ امریکایی در تقابل قرار میگیرد. ولی خوشبختانه اینکه: ساختارهای حکومتیِ امریکا آنقدر استحکام دارد که میتواند جلوِ اشتباهاتِ سیاسیِ رییسجمهور را بگیرد.
آقای غنی اما به عنوان یک کارگزارِ خودکامه و ساختارشکن، باید فراتر از حرفهایِ ترامپ و عمیقتر از واکنش خبرنامهیی، نگرانِ آیندۀ خود و افغانستان باشد. آیندۀ خودش، به عنوانِ انسانی که خود را مغز متفکر و منجیِ وطن میپنداشت و آیندۀ افغانستان، به عنوان کشوری با حساسترین موقعیتِ ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی که در آن اعتماد ملی، مشارکت ملی و حاکمیتِ ملی رنگ باخته و این رنگباختهگی خبر از اتفاقاتِ بزرگ میدهد.
Comments are closed.