گزارشگر:محمداکرام اندیشمند - ۱۲ اسد ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
عبدالرحمن خان که در بخارا به سر میبرد پس از تشدید و گسترش جنگ مردم علیه انگلیسها و شکست آنها در این جنگها به کابل آمد و از سوی انگلیسها به عنوان پادشاه جدید مورد پذیرش قرار گرفت.
امیر عبدالرحمن خان در واقع بنیانگذار افغانستان معاصر بود. او که در ۱۸۸۰ به پادشاهی رسید و تا سال ۱۹۰۱ هر چند با استبداد و سرکوب به سلطنت مطلقه و استبدادی خود دوام داد، اما دولت یک پاره ایجاد کرد و مرزهای افغانستان را مشخص ساخت. امیر موصوف نخست در سال ۱۸۸۱ سردار محمدایوب پسر کاکای خود را که در جنگ میوند انگلیسها را شکست داده بود در یک جنگ خونین مغلوب کرد. سپس به سرکوبی سایر مخالفتها در سراسر افغانستان پرداخت. در ۱۸۸۱ شورش قبایل شینواریها و غلجاییها را سرکوب کرد. در ۱۸۸۸ مخالفت سردار محمد اسحاق پسر کاکایش را در هم کوبید. در ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ به جنگ هزارهها رفت و با بیرحمی در برابر آنها جنگید. بسیاری از سرداران محمدزایی را به هندوستان تبعید کرد. وقتی آنها به عنوان هم قبیلۀ پادشاه برای او عریضهیی غرض مجوز بازگشت نوشتند، در پایان عریضه نامۀ شان پاسخ داد:
چون گرسنه میشوید سگ میشوید
چونکه گشتید سیر، بدرک میشوید
امیرعبدالرحمن پس از بیست سال پادشاهی مطلقالعنان و استبدادی یک مملکت ساکت و سرکوب شده را برای پسرش حبیبالله خان به میراث گذاشت. امیر حبیبالله هر چند بیست سال دیگر به سلطنت آرام پرداخت، اما سرانجام در جنگ درونی قدرت با خانواده قربانی شد. با باور برخی مورخین و پژوهشگران، امیر حبیبالله با پلان خانم و پسرش شهزاده امانالله خان در ۱۹۱۹ به قتل رسید. پس از قتل او پسرش امانالله خان در کابل و برادرش سردار نصرالله در جلالآباد اعلان سلطنت کردند. اما شاه امانالله کاکایش را به بند کشاند و خود به تخت سلطنت نشست. امانالله خان استقلال سیاسی افغانستان را از انگلیسها بهدست آورد و در صدد عصری سازی کشور برآمد. او بنا بر عوامل متعدد به اهدافش نرسید و قربانی دسایس مختلف شد. در حالی که سردار محمدنادرخان و برادرانش جنگ را با حبیبالله کلکانی که سلطنت امانالله خان را بر انداخته بود، به عنوان اعادۀ سلطنت وی بهراه انداختند، اما وقتی حبیبالله را با مُهر و امضا در قرآنکریم دستگیر و تیرباران کردند، بازگشت امانالله خان را به سلطنت نپذیرفتند.
نادرخان و برادرانش با ایجاد سلطنت مونارشی خانوادهگی، مخالفان داخلی خود را سرکوب کردند. یکی از قربانیان سرکوبی او غلام نبی خان چرخی و خانوادهاش بود که با بیرحمی از سوی او به قتل رسید. سرانجام در سال ۱۹۳۳ توسط عبدالخالق هزاره کارگر خانوادۀ چرخی ترور شد. پس از وی محمدظاهر پسر ۱۹ سالهاش به تخت سلطنت نشست. او چهل سال در افغانستان پادشاهی کرد. اما سی سال نخست را کاکاها و پسران کاکایش(سردار محمدهاشم، سردارشاه محمود و سردار محمدداوود) به عنوان صدراعظم و وزیر حکومت کردند و در ده سال واپسین با تغییر در قانون اساسی، اعضای خانوادۀ سلطنتی را از کرسی صدارت محروم ساخت و بنیاد دموکراسی را گذاشت. اما محرومیت منسوبین سلطنت، پسر کاکا و شوهر خواهر او سردار محمدداوود را عقدهمند ساخت و بهسوی مبارزۀ ناآشکار قدرت با شاه برد و در کودتای سرطان ۱۳۵۲(جون ۱۹۷۳) شاه را از سلطنت عزل کرد و با اعلان نظام جمهوری، خود به عنوان رییس دولت جمهوری افغانستان زمام قدرت را بهدست گرفت. سردار محمدداوود پنجسال بعد(۱۹۷۸)با کودتای حزب دموکراتیک خلق با اعضای خانوادهاش به قتل رسید و قتل او بر ۱۳۵ سال زمامداری سرداران محمدزایی در افغانستان نقطۀ پایان گذاشت.
سیوپنج سال بیثباتی و جنگ و ۹ زمامدار
با چهار نوع رژیم سیاسی(۲۰۱۵ – ۱۹۷۸)
پس از کودتای ثور ۱۳۵۷(اپریل ۱۹۷۸) افغانستان در معرض بیثباتی و جنگ پیوسته و مداوم قرار گرفت که تا اکنون ادامه دارد. افغانستان در این دوران کوتاه مورد یورش نظامی دو ابر قدرت جهانی یعنی شوروی سوسیالیستی سابق و متحدانش و ایالات متحدۀ امریکا و متحدانش قرار گرفت. جنگ امریکا و متحدانش هنوز ادامه دارد.
در این دوران کوتاه چهار نوع رژیم سیاسی متفاوت با ۹ زمامدار و یا رییس دولت تشکیل یافت:
۱- جمهوری دموکراتیک افغانستان در تبعییت از آیدئولوژی مارکسیسم لنینیسم حاکم بر اتحاد شوروی اسبق به ریاست نورمحمد ترهکی، حفیظالله امین، ببرک کارمل و داکتر نجیبالله. تمام اینها در جنگ درونی قدرت میان خود بهسر بردند و سه تن شان قربانی این جنگ درونی قدرت شدند.
۲- دولت اسلامی افغانستان متشکل از تنظیمها و احزاب اسلامی و جهادی که در پاکستان شکل گرفتند و در جنگ با دولت حزب دموکراتیک خلق و قوای شوروی مورد حمایت غرب و کشورهای اسلامی و عربی متحد امریکا و غرب قرار داشتند. دولت اسلامی مجاهدین در دو ماه نخست به ریاست صبغتالله مجددی و سپسه بریاست برهانالدین ربانی تمام سالهای حیات خود را در جنگ درونی قدرت با سایر تنظیمها بهخصوص با حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و تحریک طالبان به رهبری ملاعمر بهسر برد.
۳- امارت اسلامی افغانستان توسط گروه طالبان با حمایت پاکستان، عربستان سعودی و متحدین آنها به رهبری ملا عمر.
۴- جمهوری اسلامی افغانستان بهریاست حامد کرزی و اشرف غنی که با حملۀ نظامی امریکا و حضور نظامی ناتو و حمایت مالی و نظامی آنها شکل گرفت و تا اکنون در سایۀ این حمایت علیرغم جنگ با طالبان ادامه دارد.
از شگفتیهای این دوران، جنگ قدرت میان احزاب و گروههای مختلف سیاسی و آیدئولوژیک و زمامداران این گروهها و احزاب حتا در داخل یک حزب است. دو جناح پرچم و خلق حزب دموکراتیک خلق پس از غصب و تصاحب قدرت از طریق کودتای خونینی که محمدداوود و خانوادهاش را کشتند، وارد منازعۀ درونی قدرت شدند. جناح خلق به رهبری نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین، جناح پرچم و رهبران آن را از قدرت کنار زدند. سپس امین، ترهکی را که روح حزب و رهبر نابغه میخواند، او را استاد بزرگ و خود را شاگرد وفادار میگفت، به شکل فضیحت باری بالشت را بر دهنش گذاشت و خفهاش کرد. سپس حفیظالله امین توسط جناح پرچم به رهبری کارمل با حملۀ نظامی شوروی تیرباران شد. بعداً کارمل در کشمکش درونی قدرت با نجیبالله به حومۀ مسکو تبعید گردید و سپس برای انتقام از نجیب به کابل برگشت و نقش خود را در سرنگونی او انجام داد. نجیبالله که هرچند به دفتر سازمان ملل در کابل پناه برد، اما بعد از پنجسال توسط خلقیهای مخالفش از طریق طالبان حلق آویز شد.
تمام سالهای دولت مجاهدین در جنگ درونی قدرت گذشت. صبغتالله مجددی پس از دو ماه تمثیل ریاست دولت، با تهدید و فشار احمدشاه مسعود قدرت را به استاد ربانی تحویل داد. گلبدین حکمتیار که خود را صدراعظم کشور میخواند و رییس دولت مجاهدین را دولت ائتلافی با کمونیستان، در تمام سالهای دولت مجاهدین با دو نقش صدراعظم و گروه مخالف نظامی، به جنگ ادامه داد. سرانجام استاد برهانالدین ربانی با غلبۀ طالبان بر کابل، پایتخت را بر طالبان گذاشت. طالبان با حملۀ نظامی امریکا از قدرت کنار رفتند و جای آنها را دولتِ به ریاست حامد کرزی گرفت. ملاعمر رهبر طالبان در جنگ درونی قدرت با زهری که از سوی جانشین او ملا اختر منصور خورانده شد، به هلاکت رسید و در کابل که هر چند کرزی بعد از سیزده سال زمامداری با برگزاری یک انتخابات پُر از تخطی و تقلب در سال ۲۰۱۴ جایش را به اشرف غنی داد، اما همچنان به عنوان زمامدار سایه در منازعۀ درونی قدرت قرار دارد. غنی که با فشار امریکاییها حاضر به پذیرش حکومت وحدت ملی با ریاست اجرایی داکتر عبدالله شد، پس از تصاحب ریاستجمهوری و امضای معاهدۀ تشکیل حکومت وحدت ملی به آن معاهده پابندی نشان نداد و بخشی از صلاحیت اجرایی را برای رییس اجرایی حکومتش تفویض نکرد. اشرف غنی پنجسال را در کشمکش و اختلاف با داکتر عبدالله به سر برد و هر چند او بهصورت انحصاری قدرت را در قبضۀ خود نگهداشت.
در حالی که قرار است در میزان سال روان ۱۳۹۸ انتخابات ریاستجمهوری برگزار شود، اما امریکاییها پس از ۱۸ سال جنگ در صدد خروج نیروهای خود از طریق مذاکرات مستقیم با طالبان هستند. اگر خروج امریکاییها محقق شود و تضمینی برای پایداری صلح در افغانستان وجود نداشته باشد، خطر فروپاشی تمام نشانههای دولت که در این ۱۸ سال ساخته شد، وجود دارد و افغانستان به دور جدیدی از جنگ و بیثباتی فرو برود.
در پایان این چشمانداز بسیار سریع و کوتاه از اوضاع سیاسی افغانستان در دو و نیم صد سال اخیر، این پرسش به میان میآید که آیا افغانستان ظرفیت و توانایی آنرا دارد تا به یک کشور با ثبات، پیشرفته، دارای دولت مدرن ملی و نظام متوازن و عادلانۀ سیاسی تبدیل شود؟
Comments are closed.