احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یعقوب یسنا - ۲۸ اسد ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
از دهۀ هشتاد در افغانستان تعدادی مدعی به سرایشِ شعر پستمدرن استند. دربارۀ اصطلاحشدن شعر پستمدرن نیز میتوان بحث کرد: آیا بنا به نظریههای فلسفی پستمدرن میتوانیم ژانری به نام شعر پستمدرن داشته باشیم؟ زیرا در نظریههای پستمدرن، از ژانرها و قالبهای مستقل نمیتوان سخن گفت. ساختار ژانرها و قالبها شکسته و ترکیب میشوند. فلسفۀ پستمدرن بهگونهیی مخالف وجود ثباتِ هویت و چیتسیِ رویدادها و چیزها است. همواره این ثبات هویت و چیستی رویدادها و چیزها را با ترکیب دچار تحول و ناشناختهگی موقتی میکند. بنابراین نمیتوان از ژانرهای مشخص و ثابت به نام شعر یا حتا شعر پستمدرن سخن گفت؛ فقط میتوان از متن پستمدرن سخن گفت.
به هرصورت، پیش از اینکه به شعر پستمدرن در افغانستان اشاره شود، نیاز است به شعر پستمدرن در ایران اشاره شود. زیرا ما در ادبیات معاصر، معمولاً متاثر از ادبیات ایران بودهایم. شعر نیمایی در ایران به میان آمد، بعد در افغانستان مطرح شد. همینگونه شعر شاملویی. شعر نیمایی و شاملویی نیز بهگونههایی متاثر از آشنایی شاعران و ادیبان ایرانی به ادبیاتِ غرب و فرانسه است.
دکتر رضا براهنی از نخستین کسانی در ایران است که نظریههای پساساختارگرایی و نظریههای پسامدرن را در شعر مطرح کرد. بعد علی باباچاهی و دیگران. براهنی یک کارگاه شعر در دهۀ هفتاد خورشیدی بهراه انداخت. در آن کارگاه شعر، مولفههایی را مطرح کرد که این مولفهها نیمایی و شاملویی نبودند، بلکه پساساختارگرا و بهگونههایی پستمدرن بودند. این جریان شعری به شعر زبان معروف شد. نظریۀ براهنی دربارۀ شعر زبان در کتاب «خطاب به پروانهها چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» با نمونههای شعری از خود رضا براهنی ارایه شده است. دهۀ هفتاد در شعر ایران در واقع دهۀ گسست از شعر نیمایی و شاملویی؛ یعنی دهۀ گسست از شعر مدرن است.
اما آشناییِ ما با شعر پستمدرن و کُلا با پستمدرن و پستمدرنیسم جالب است. در آغاز دهۀ هشتاد که رژیم طالبان سقوط کرد، فضا و مناسبات اجتماعی نسبتاً باز شد. دسترسی به انترنت و فضاهای مجازی ممکن شد. تعدادی از طریق وبلاگهای شاعران دستچندم ایرانی به شعر پستمدرن، اصطلاح پستمدرن و آوانگاردیسم آشنا شدند. آنگاه فکر میکردیم هرچه که در وبلاگهای ایرانی گفته میشود یا یک ایرانی میگوید، درست و خیلی بااهمیت است، برای اینکه با منابع و کتابهایی از حسین پاینده، شمیسا، براهنی و دیگران آشنا نبودیم. به منابع غربی اصلاً دسترسی نداشتیم. تعدادی ذوقزده شدیم که نظریههای مدرن، قدیمی و سنتی استند، نیاز به فهمیدن ندارند؛ به یکبارهگی باید پستمدرن و آوانگارد شد.
اگر در ادبیات ایران بحث پستمدرن مطرح است، حداقل دهها ترجمه و تألیف دربارۀ پستمدرن وجود دارد. درصورتی که دربارۀ شکلگیری بستر اجتماعی و فرهنگی پستمدرن در جامعۀ ایران ملاحظه داشته باشیم؛ اما از نظر اکادمیک و بحثهای دانشگاهی در جامعۀ علمی، فرهنگی و ادبی ایران بحثهای پستمدرن قابل درک است. در افغانستان از تألیف کتاب دربارۀ پستمدرن بگذریم؛ حتا کسی یک مقاله از فلسفه و نظریههای ادبی غرب در اینباره ترجمه نکردهاست.
نظریهیی در زبان و ادبیات مطرح است که گفته میشود تأثیرهای زبانی و ادبی میتواند فراتر از بستر اجتماعی و تغییر مناسبات فرهنگی از ادبیات و زبانی بر ادبیات و زبانی تأثیر بگذارد. بحث بینامتنیت نیز میتواند بهگونهیی به این نظریه ارتباط داشته باشد. اگر مبنا این نظریه قرار داده شود؛ میتوان گفت شاید شعر ما از تأثیرهای زبانی و ادبی نظریههای پستمدرن بیتأثیر نماندهباشد. اما بنا به گسستهای فکری و اندیشهیی که با فلسفهها و نظریههای مدرن داریم، نمیتوان تأکید کرد که پستمدرنیسم در شعر ما تجربه شده و نظریههای پستمدرن و پستمدرنیسم را خوب فهمیدهایم.
قرار بر این نیست که از شعر پستمدرن سخن بگویم؛ قرار بر این است که از مدعیان شعر پستمدرن در شعر افغانستان سخن بگویم. زیرا شعر پستمدرن بنا به مولفههای پستمدرن نداریم که از واقعیتی بنا به نمونه سخن گفته شود، بلکه ادعای سرایش شعر پستمدرن داریم، که فقط در حد ادعا و کجفهمی میتواند قابل طرح باشد. یعنی این شعرها از نظر ساختار و فرم فاقد ساختار و فرم اند اما جهانبینی و مولفههای ادبی و زبانی پستمدرنیسم در این شعرها مطرح نیست. بنابراین میتوان این شعرها را نوعی از شعرهای پستمدرنِ افغانی خطاب کرد که شلخته و پیشامتن استند. از این نگاه میتواند جالب باشد که مفاهیم جهان مدرن وقتی به ادبیات و جامعۀ ما راه پیدا میکنند «چه صورتی پیدا میکنند!». مدعیان شعر پستمدرن در شعر افغانستان این افراد استند:
۱٫ حسنزاده: سالها پیش مجموعهشعری را به نام «امضا محفوظ» دیدم. این مجموعهشعر از حسنزاده بود. با این ادعا نشر شده بود که گویا اولین مجموعهشعرِ پستمدرن و آوانگارد در شعر معاصر افغانستان است. در این مجموعهشعر تلاش صورت گرفته بود که قالبها شکسته و ترکیب شوند. اما در ترکیبِ قالبها خلاقیتی صورتی نگرفته بود. جهانبینی شعرها سنتی بود و بوطیقا و زیباییشناسی شعرها زیباییشناسیِ غزل بود. حسنزاده بعد از این مجموعهشعر، دیگر مجموعهشعری نشر نکرد، بیشتر دنبال موسیقی و آهنگخوانی رفت.
۲٫ مجیبالرحمن مهرداد: مهرداد سرایش شعر را از غزل آغاز کرد. سپید سرود. از سپید به تعبیر خودش به شعر آوانگارد و پستمدرن رسید. مهرداد ادعا داشت که او از شاعران و ادیبان بیاستاد است. منظور مهرداد این بود که او خود را بنا به همگانیشدن اطلاعات و دسترسی به فضاهای مجازی، ساخته است. دانشگاه رفته اما از استاد و دانشگاه چیزی نیاموخته است.
فکر میکنم مهرداد یکی از قربانیان همهگانیشدن اطلاعات و فضاهای مجازی بود که به جای دسترسی به منابع دست اول و کتاب، به اطلاعات فضاهای مجازی دلخوش میکرد. آشناییاش به شعر پستمدرن و آوانگارد نیز بنا به فضاهای مجازی بود.
مهرداد مجموعهشعری بنام «مخاتب» نشر کرد. مخاطب را به «ت» نوشت. گویا نوشتن مخاطب به «ت» یک کار آوانگارد و پستمدرنیستی بود. نوشتن مخاطب به «ت» فکر کنم بیشتر تقلیدی سادهانگارانه و سطحی از بحث دیفرنس و تفاوت ژاک دریدا بود. درحالیکه منظور دریدا از این بحث عدم رابطۀ دال و مدلول و تداوم زنجیرۀ دالها بود.
بوطیقای مجموعهشعر مخاتب، شاملویی بود. تفاوت شعرهای این مجموعهشعر با شعر شاملویی در این بود که شعرها ساختار نداشتند و ترکیبهای ناخوشساخت زبانی و دستوری داشتند. تصور شاعر این بود که این ترکیبهای ناخوشساخت زبانی و دستوری، شعرها را آوانگارد و پستمدرن کرده است.
۳٫ یاسین نگاه: من یاسین نگاه را خرمگسِ شعر دهۀ هشتاد میدانم. خرمگس نه به معنای سقراطی آن که سقراط خود را خرمگسِ آتن میدانست و میگفت خرمگس که با زونگ زونگِ خود مردم را بیدار میکند؛ او (سقراط) با سخنان خود موجب بیداری جامعۀ آتن میشود.
منظورم از خرمگس بودن نگاه به تعبیر افغانستانی واژۀ خرمگس است؛ یعنی او مهمانِ ناخواسته و مزاحم شعر و ادبیات در دهۀ هشتاد بود که به نام سرودن شعر و سخنگفتن دربارۀ ادبیات، از یکطرف تولید آلودهگی صوتی و مزاحمت میکرد، از طرف دیگر قصد سوءاستفاده از آدرس شعر و ادبیات را داشت.
نگاه نیز چند مجموعهشعر با ادعای آونگاردیسم و پستمدرن نشر کرد. اما شعرهای ایشان از نظر محتوا، جهانبینی سنتی، شبانی و روستایی داشت و از نظر فرم، ساختار و بوطیقا، فاقد زیباییشناسی، ساختار و فرم بود که متن نبودند، بلکه پیشامتن بودند.
نگاه فعلاً به کافهداری مشغول است. فکر میکنم این کار به نگاه بهترین کار است؛ زیرا نگاه کاسب است؛ اهل کسبوکار و درآمد است. نه کارهیی در ادبیات بود و نه کارهیی در ادبیات میشد.
۴٫ حامد وستا: حامد وستا از شاعرانی بود که بنا به بوطیقای شعر علی عبدالرضایی شعر میسرود. بوطیقای شعر علی عبدالرضایی یکی از بوطیقاهای پستمدرن و آوانگارد شعر فا رسی است.
حامد وستا هژده محموعهشعر انترنتی به نشر رساند. در کار شعری خود موفق بود. بوطیقایی عبدالرضایی را خوب درک کرده بود. از بازیهای زبانی در شعر خوب استفاده میکرد. مناسبات تصویری خلاق در شعر خلق میکرد. گریزهای خلاق محتوایی، تصویری و زبانی در شعر ایجاد میکرد.
زندهگی اما یاری نکرد. حامد وستا در جوانی درگذشت. با آنکه در جوانی درگذشت، اما متنهای آوانگاردِ قابل ملاحظه در شعر معاصر افغانستان بهجا گذاشت. علی عبدالرضایی هنگام مرگ حامد وستا در پیامی از حامد وستا بهعنوان یگانه شاعر آوانگارد افغانستان یاد کرد.
بحث از شعر پستمدرن بیشتر به داخل افغانستان ارتباط میگرفت. بنابراین از شاعران بیرون از افغانستان که در ایران، اروپا و امریکا استند، سخن به میان نیامد. شاعرانی بیرون از افغانستان استند که نسبتاً تجربههای خوب در سرایش شعرهای آوانگارد دارند. به هرصورت، شامل طرح این بحث نبودند.
شعر پستمدرن و آوانگارد در افغانستان به جریان تبدیل نشد. بیشتر به عنوان کارهای ناپخته و نسجیده روی دست سرایندهگانِ خود ماندند. حتا سرایندهگان مدعی شعر پستمدرن، اکنون از ارایۀ چنین کارهای ناپخته و نسنجیدۀ خود پیشمان استند.
من مخالف شعر آوانگارد یا به تعبیری شعر پستمدرن نیستم؛ بلکه نظر من این است که ما از نظر بستر فکری، فرهنگی، زبانی، ادبی و حتا دانش فردی، ظرفیت و گنجایشی را ایجاد نکردهایم که بتوانیم شعرهای آوانگارد را به عنوان تجربههای زبانی و ادبی بر زبان و ادبیات خویش عملی کنیم.
یکی از شاعران اروپانشین که مجموعهشعرش در افغانستان نیز پخش شده است، بانو تانیا عاکفی است. لازم میدانم که از ایشان نیز یادآوری شود. عاکفی مجموعهشعری بنام «خراسانزادۀ NL زمینم» نشر کرد. شعرهای این مجموعه، ریزوم اند. چندفرمیک اند. شعر ریزوم از تجربههای آوانگارد و پستمدرن در شعر است. در شعر فارسی ایران ریزومسرایی قبلاً تجربه شدهاست. تانیا عاکفی از نخستین شاعران افغانستان است که ریزوم میسراید.
Comments are closed.