سـوژه و اُبـژه

- ۰۵ سنبله ۱۳۹۸

mandegarسوبژه و ابژه را می‌توان به عبارتی، مهم‌ترین مفاهیمِ فلسفۀ مدرن به حساب آورد که بسیاری از تأملاتِ فلسفی و نظریاتِ شناختیِ معاصر پیرامون این دو واژه و نسبتِ آ‌ن‌ها بیان شده است.
اُبژه در تعریف به معنیِ مفعول و شیئی است که فعل بر آن صورت می‌گیرد یا شناسایی می‌شود. بنا به همین مفهوم، گاهی ابژه را «متعلقِ شناسایی» نیز ترجمه می‌کنند. ابژه هر آن چیزی است که حاصل ادراک است. بر اثر ادراک حصول معلوم می‌گردد و عینیتِ آن اعتبار می‌یابد.
سوژه در مقابلِ ابژه قرار می‌گیرد و معنی لغوی آن «موضوع» است که گاه «فاعل شناسا» نیز ترجمه شده است. این واژه در قرون قبلِ مدرن به عنوان «موضوع ادراک» شناخته شده بود و در فلسفۀ مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «کسی که فعل را مرتکب می‌شود» معرفی شد. در فلسفۀ اسلامی، سوژه و ابژه گاهی «دال و مدلول» نیز خوانده شده‌اند.
به منظور درک بهترِ این دو مفهوم اساسی، باید فلسفۀ مدرن را جست‌وجو کرد. گرچه قبل از دکارت نیز این دو مقوله موضوعیت داشته‌اند، اما بیشترین بحث‌ها و مدون شدنِ تعاریفِ سوژه و ابژه از دکارت و فلسفۀ نوین آغاز می‌شود.
رنه دکارت به منظور حصول معرفت، ابتدا به تمامی محسوسات و ادراک‌شدنی‌های پیرامونِ خود شک کرد و «اندیشیدن» را تنها نقطه‌یی دانست که می‌تواند به آن اتکا پیدا کند. قدرت تفکری که دکارت درونِ خود می‌دید، مبنای اساسی برای «بودن» او و جهانِ پیرامونش بود و جملۀ معروف «می‌اندیشم، پس هستم» مبتنی بر همین دیدگاه شکل گرفته است.
در اصل، دکارت دو جوهرِ مستقل و متمایز را تعریف کرد که اولی جوهر «خردورزی» است که اندیشیدن صفت مبرزِ آن است و دیگری ماده یا جسم است که ویژه‌گی کلیدی آن داشتن بُعد است. بین این دو مفهوم، دکارت اصالت را به خردورزی و سوژه‌گی داد که بر مبنای آن می‌توان ابژه‌های پیرامونی را درک و توصیف کرد. عقل انسان از نظر دکارت قادر است به ماهیتِ همۀ موجودات پی برده و آنان را مورد شناسایی قرار دهد و در چنین حالتی، خرد انسان «فاعل شناسا» یا همان سوژه خوانده می‌شود و جهان پیرامون «شیء‌های مورد شناسایی» یا ابژه خوانده می‌شوند.
البته این دو مفهوم در اواخر قرن هجدهم و توسط فلاسفه‌یی چون لاک و لایبنیتس متحمل بار معناییِ جدید شدند و «کنش‌های فکری که قابل ادراک توسط چشم نیستند» هم به دایرۀ ابژه‌ها اضافه شد و به عبارتی، ابژه مفهوم «چیزی که دربارۀ آن اندیشیده می‌شود» را پیدا کرد.
سوبژکتیویسم (subjectivism): [فلسفه] سوبژکتیویسم یا اصالتِ سوژه که گاهی «ذهنیت‌گرایی» نیز ترجمه شده است را می‌توان طبق مفهوم رایج، اعتقاد به خصوصی بودنِ ذهن هر شخص دانست. به عبارت دیگر، هر فرد ذهنیات خاصِ خود را دارد که بر اساس علایق و سلایقِ وی بوده و همین مسأله وی را از سایر افراد متمایز می‌کند. هر شخص تجربیات ذهنی‌یی دارد که اساس همۀ قوانین و معیارهاست. سوبژکتیویسم تلاش دارد تا قواعدی را که به گونه‌یی مستقل از خواست فرد است، به شیوه‌یی ذهنی و مرتبط با فاعل شناسا (سوژه) تحلیل و توصیف کند. در این شیوۀ برداشت، همه احکام را نهایتاً به سلایق ذهنی افراد ربط می‌دهد.
اُبژکتیویسم (Objectivism):[فلسفه] رویکرد اصالتِ ابژه که گاهی در ترجمه فارسی «عینیت‌گرایی» نیز عنوان شده است، دقیقاً در نقطۀ مقابل اصالت سوژه قرار دارد. حامیان اصالت ابژه خلافِ سوبژکتیویست‌ها که به ذهنیت اصالت می‌دهند، به عینیت احکام و قواعد اعتقاد دارند و بر این باورند که مفاهیم بنیادین (اخلاقی، زیبایی‌شناختی و…) که تعیین‌کنندۀ ارزش‌ها و هنجارها هستند، وجود عینی و خارجی دارند و آن‌ها را نمی‌توان صرفاً بر ساختۀ ذهنیات افراد دانست.
به عبارت دیگر، این مفاهیم اموری هستند که می‌توان مستقل از عواطف، احساسات و سلایق دربارۀشان احکام صادر کرد و صدق و کذبِ آن‌ها را نشان داد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.