احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند - ۱۲ سنبله ۱۳۹۸
بخش سوم و پایانی/
یک نویسنده و پژوهشگر امریکایی که سقوط سلطنت امان الله خان را در کتاب»اصلاحات و انقلاب ۱۹۲۹» مورد بررسی قرار داده است می نویسد: «پروگرام امان الله خان پروگرامی بود منسجم، وسیع و جسور. او میخواست که در تمام جهات انکشافی در یک مدت کم و با سرعت تام حمله نماید. تطبیق چنین پروگرام بزرگ ولو تحت شرایط مساعد محتاج به رهنمایی چنان رهنمای با استعداد داشت که منصف به صفات ابتکار، ابداع، مهارت اداری و ذکاوت سیاسی باشد. امان الله خان به پیمانۀ زیادی صاحب صفات دسته ای اولی یعنی ابتکار و ابداع بود ولی شعور سیاسی و مهارت اداری لازمه را نداشت. ضعف مهارت اداری وی ناشی از تحول مزاج تصامیم و حرکات غیر مترقبۀ وی از یکطرف و ناساز گاری های سیاسی بین پلان انکشافی و ماحمل آن پلان از طرف دیگر بود. این بی تناسبی ها به مخالفین اش موقع حمله به تمام پلانهای انکشافی وی داد.»
همچنان نویسندۀ مذکور در حالی که امان الله خان را یک پادشاه دارای شیوه های دموکراتیک میخواند اما روش دموکراتیک او را در عین حال مخلوط با غرور شخصی موصوف و حاکی از استبداد و خود سری وی تلقی می کند و شاه را در ایجاد یک دستگاه سیاسی سالم و ارتباط دهنده میان خود و مردم ناتوان می پندارد:
«اولاً امان الله خان نتوانست یک دستگاه سیاسی که ارتباطش را با رعیتش قایم ساخته و جانشین پیوستگی های قبایلی یعنی آن پیوستگی های که او آرزوی انهدام آنرا داشت، تأسیس کند. ثانیاً تخمین غلطی از قوای قبایل نموده بود. عاقبت اندیشی سیاستمدار زیرک مقتضی است که برای تطبیق پروگرامی که خودش آنرا انقلابی خوانده بود، همکاران هوشمند و فعال تهیه ببیند. درباریان نابکار و متملق که اطرافش را گرفته بودند به ندرت از عهده ای چنین وظیفۀ پر از مسؤلیت بدر شده می توانستند.»
میرغلام غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ و از روشنفکران هوا دار اصلاحات امان الله خان، شاه نامبرده را در دورۀ نخستِ اصلاحاتش پادشاه پر کار و بی ریا و برخور دار از حمایت مردم میداند که این ویژگی در دورۀ پسین اصلاحات بعد از باز گشت از سفر اروپا دیگر در او دیده نمی شد:
« دولت بر توده های وسیع مردم تکیه داشت، لهذا اصلاحات خود را با پشتیبانی ملت در مرحلۀ نخستین مطمئنانه تطبیق نمود. این مرحلۀ نخستین، پنج سال طول کشید و در طی آن شخص شاه که در رأس همه قوه های دولتی که به شکل فعالی قرار داشت، صمیمانه کار میکرد، او لباس یخن بسته از پارچه های وطنی می پوشید، به تجمل و عیاشی نمی پرداخت و روزها را تا نیمۀ شب کار میکرد و با اشتباهاتی که از او سر میزد طرف اعتماد مردم قرار داشت. مردم او را غازی خطاب میکردند و بدون اکراه به تعمیل اوامرش می پرداختند. این است که مخالفین داخلی و خارجی و دسایس خارجی هیچکدام قادر نبود دولت را متزلزل سازد ولو هریک به نوعی از انواع قدرت و نفوذ مادی و معنوی داشتند.»
اما تصویر میر غلام محمد غبار از امان الله خان در آخرین دورۀ اصلاحات او که پس از سفر اروپایی شاه آغاز گردید و منتج به زوال سلطنت او شد، بگونۀ دیگر ارائه می شود:
«وقتیکه شاه برگشت آن مرد گذشته نبود. او بسیار خود رأی و خود خواه و مغرور شده بود و با اقدامات عجولانه ئی که نمود به زودی افغانستان را مستعد یک انفلاق منفی نمود. دیگر دربار ساده ای قدیم وجود نداشت، کالر و نکتایی و تجمل و فیشن جای بساطت و البسۀ وطنی و یخن بسته را گرفت، عیاشی و خوشگذرانی به شدت شروع شد، و ریفورم مفید و حقیقی با تفرعات مضر و بچه گانه آمیخته گردید. در تطبیق این مرام، طبع با صلابت و خواسته های مردم زیر نظر شاه نبود و از عسرت اقتصادی و زندگی ملت بیخبر افتاده بود. مثلاً در کشوری که صد ها مشکل اقتصادی و زراعتی و تخنیکی و اداری مستلزم رسیدگی و اصلاحات بود، شاه فرمان داده بود که تعطیل روز جمعه بروز پنجشنبه در تمام ادارات کشور عملی گردد. در حالی که تعطیل روز جمعه یک عنعنۀ بی ضرر و پیشتر از هزار ساله ای کشور بود که جنبۀ قدسیت مذهبی در انظار ملت افغانستان و کلیه ممالک اسلامی داشت.
همچنین شاه امر نمود تا در جاده های مخصوصی در پایتخت تابلو ها گذاشتند و نوشتند: هیچ زنی با برقع نمی تواند از اینجا عبور نماید. پلیس ها این امر را تطبیق می نمودند و زنان ناداری که البسه ای عادی خود را در زیر چادری پنهان نموده و توان پوشیدن لباس نسبتاً خوبتری نداشتند مجبور شدند که از خریداری مایحتاج شبانه روز خود در بازار های معمور تر صرف نظر کنند، در حالی که هیچ فابریکه و کارخانه یی برای کارکردن زنان وجود نداشت. شاه امر نمود که تمام مردم در شهر کابل دریشی و کلاه بپوشند و در هر چند قدمی پولیسی استاده بود که از متخلفین جریمۀ نقدی میگرفت. قطع نظر از مصارف دریشی که از توان اکثریت مردم خارج بود، برای تطبیق این امر هیچ مغازه ای بزرگی که اقلاً برای صد هزار نفر دریشی و کلاه داده بتواند موجود نبود، لهذا اغلب دکانداران کلاه های افسران نظامی در سر میگذاشتند. مردم سکهه که مذهباً موهای ناگرفته ای خود را در دستارها بزرگ می پیچیدند ناچار بودند که باکلاهای پشمی کشدار، سر و دستار خود را یکجا بپوشانند و این خود شهر را به یک تابلوی کاریکاتوری مبدل ساخته بود. خصوصاً که سلام دادن با دست منع شده و بایستی برسم فرنگ کلاه از سر برداشته شود. با چنین اوضاعی در پغمان محفل بال ماسکه تشکیل می شد، و در لویه جرگه برمالیات مردم افزوده میگردید، باقیات مردم توسط محصلین دولت زیر تحصیل قرار داشت، و اکثر وزرا و ولات و حکام رشوت میخوردند.»
وقتی امان الله خان در جون ۱۹۲۸ از سفر اروپا به وطن برگشت ، درلویه جرگه ی مؤرخ ۲۸ آگست همین سال تا ۵ سپتمبر (۶سنبله تا ۱۴سنبله۱۳۰۷ خورشیدی) دیدگاه ها و طرح هایی را به بحث گذاشت و مورد تصویب قرار داد که برخی از آنها بسیار مضحک و فاقد اهمیت در تحول و ترقی کشور بود. باری شاه قبل از انعقاد لویه جرگه در جولای این سال(۱۹۲۸) که تازه از سفر ار وپا به کابل آمده بود زنان مامورین عالی رتبه ی دولت و زنان افراد سرشناس و معروف پایتخت را به قصر سلطنتی دعوت کرد. او در مورد آزادی زنان در کشور های دیگر به صحبت پرداخت و گفت:
«اگر شوهرانشان به آنها آزادی نمی دهند، حق دارند ایشان را هدف گلوله قرار دهند و وی شخصاً سلاح لازم را برای اجرای این کار به ایشان خواهد داد.»
عمده ترین پرسشی که هنوز به مشکل می توان پاسخ درستی به آن دریافت این است که چرا امان الله خان طرح و برنامه های اساسی و بزرگی چون توسعۀ معارف عصری را قربانی اقدامات سطحی و غیر ضروری دیگری کرد که تأثیر و اهمیتی در ترقی و پیشرفت کشور نداشت؟
چرا شاه در دومین مرحله ای اصلاحات خویش آنگونه که مؤلف افغانستان درمسیر تاریخ از نخبگان فرهنگی و سیاسی دوران سلطنت او می گوید با تکروی و خود خواهی عمل کرد؟
امان الله خان درحالی طرح ها و دیدگاه های خود را در لویه جرگۀ ۱۹۲۸ علی رغم نارضایتی و اعتراض برخی از اعضای جرگه مورد تصویب قرار داد که قبل از تدویر جرگۀ مشابه در سال ۱۹۲۳ می گفت:
«ای ملت نجیب افغان! اطاعت از دستور قرآن بکنید که مفهوم آن این است: ای پیغمبر، در امور و مسایل با پیروان مشوره کنید و حینیکه در اثر مشوره به تصمیم نهایی رسیدید آن را کار بندید و آنگاه اتکاء و اعتماد به خداوند داشته باشید. من پیوسته آرزو دارم تا جاییکه ممکن باشد ملت به جمیع امور حیاتی و مفید دولت که برای سعادت آن باشد حصه بگیرند و تا حد و اندازه ایکه استعداد و قابلیت دارند به طور شفائی از طریق مشوره های سود مند و عملی برای انجام بار سنگین و گران دولت که آنرا بدوش من گذاشته اند سهیم شوند و مشوره ها دهند.»
امان الله خان در سال های نخست سلطنت با تأمین روابط در عرصه های سیاسی، تجارتی و فرهنگی با کشور های مختلف جهان و توسعه معارف عصری در کشور زعامت مدبرانه و خردمندانه ای را به نمایش گذاشت. او در آن سالها و در مرحلۀ نخست اصلاحات خویش حتی با مخالفان اصلاحات به ویژه با علمای دینی که به ایجاد مکاتب دختران مخالفت می ورزیدند به مباحثه می پرداخت و از طرح های خود با استدلال شرعی و منطقی دفاع میکرد. حتی او در جرگۀ پغمان در ۱۹۲۴ بعد از مباحثه ای طولانی با مخالفان مکتب نسوان به پذیرش نظریات و پیشنهادات آنها برغم آنکه دیدگاه های آنها را مخالف نظریات علمای دینی کشور های اسلامی خواند، تن در داد.
از دیدگاه برخی نویسندگان و پژوهشگران، عامل خارجی به ویژه دخالت انگلیس ها موجب ناکامی اصلاحات امان الله خان و زوال سلطنت او وانمود می شود:
«انقلاب ۱۳۰۷(۱۹۲۸) که بدون تردید به دست حکومت هند شروع شد، از طرف انگلیس ها نقشه ای معین و مرتبی داشت و مطابق نقشه ای که ادارۀ سری هندوستان طرح کرده بود، مقصود سقوط حکومت امان الله خان در نهایت سرعت، به دست هر کس که ممکن شود و بلا فاصله در حدود امکان تسریع در ایجاد یک حکومت ثابت در تحت ریاست یکی از متحدین خود شان که محل وثوق و اعتماد کامل باشند و بر قراری نظم و خاتمه دادن به انقلاب؛ زیرا ادامۀ شورش برخلاف سیاست انگلستان و ممکن بود برای بلشویک ها موقع مساعدی پیش آمده و آنها مورد استفاده قرار دهند.»
امان الله خان با اوج گیری و گسترش شورش های مسلحانه علیه دولتش در اواخر سال ۱۹۲۹ به همفریز وزیر مختار بریتانیا در کابل گفت:
«با شما موافق هستم طریقی که افغانستان حفظ گردد. حالا تصمیم گرفتم و فیصله کردم که برای بیست سال تعلیم دختران را به تعویق اندازم و به ملا ها اجازه بدهم که تعلیمات ابتدایی را دو باره به دست گیرند تا از این جنگ بیهوده ای داخلی و برادر کُشی جلو گیری نمایم که کشورم را ویران و تباه کرد و از قوه کار نگیرم و به جز از دفاع کشور.»
اظهارات امان الله خان به وزیر مختار انگلیس در کابل ممکن است این دیدگاه را تقویت کند که دخالت و تحریک انگلیس ها عامل اصلی شورش و بغاوت علیه سلطنت او بود. شاه با این گفته های خود به همفریز تفهیم کرد که او از طرح های اصلاحی و انقلابی خود صرف نظر می کند تا انگلیس ها و عمال شان دست از تحریک و شوراندن مردم علیه دولت بردارند. حتی اگر سقوط سلطنت امان الله خان بر مبنای این باور مورد ارزیابی قرار بگیرد، بخشی از دیدگاه ها و عملکرد های سطحی و غیر مدبرانه ای شاه در اواخر سلطنت و پس از بازگشت سفر اروپا غیر قابل توجیه باقی میماند. هرگاه انگلیس ها با استفاده از اعتقادات دینی مردم به ایجاد شورش علیه شاه پرداختند، آیا دست آنها در بسیاری از طرح ها و اقدامات سطحی شاه هم دخیل بود؟ ابراز توافق امان الله خان با همفریز سفیر بریتانیا در کابل مبتنی بر تعویق مکتب و تعلیم دختران حکایت از آن دارد که سفیر انگلیس از قبل بنا بر هر دلیل و انگیزه ای عدم توافق خود را با طرح ها و برنامه های اصلاحی و انقلابی امان الله خان در میان گذاشته است.
علی رغم هرگونه تحلیل و بررسی که در مورد عوامل اصلی شکست برنامه های اصلاحی امان الله خان و سقوط سلطنت او صورت می گیرد، ساختار قبیلوی جامعه توأم با اشتباهات شاه و ناتوانی او در ایجاد اداره ای سالم و خادم به مردم در سر خط این عوامل قرار دارد.
در حالی که گسترش معارف عصری در افغانستان عامل اساسی و بسیار تأثیر گذار در جهت تحول فرهنگ عقب مانده ای جامعۀ افغانستان بود، این راه با سقوط سلطنت امان الله خان مسدود گردید. بدون تردید اگر معارف عصری در افغانستان با آن کمیت و کیفیتی که در زمان سلطنت شاه امان الله در بستر رشد و توسعه قرار گرفت، همچنان بسوی انکشاف پیش میرفت اکنون افغانستان یکی از کشور های مقتدر و با ثبات در منطقه بود. افغانستان با تداوم رشد و توسعۀ معارف عصری در پایان قرن بیستم از یک جامعه ای متشتت و دارای فرهنگ پر خشونت و نا بردبار به یک جامعه ای آگاه، متحد و پیشرفته متحول میگردید.
Comments are closed.