احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی

گزارشگر:نویسنده: پارسانیا/ سه شنبه 19 عقرب 1394 - ۱۸ عقرب ۱۳۹۴

بخش ششم و پایانی

mandegar-3اگر دین تبیین علمی خود را بر اساس دیدگاه‌های پست‌مدرن و با استفاده از بنیان‌های معرفتی آن سازمان دهد، در این حال گرچه به‌ظاهر فاصلۀ بین دو حلقۀ معرفت دینی و معرفت علمی را برداشته و علم دینی به تبیین پدیده‌های هستی و از جمله دین می‌پردازد، ولی این تبیین تنها به عنوان یکی از تفاسیر ممکن در عرض دیگر تفاسیر متقابل و گاه مخالف قرار می‌گیرد، بدون این‌که دلیل و معیاری برای توزین و داوری بین آن‌ها باقی مانده باشد.
بر مبنای اندیشه‌های پست‌مدرن، حضور دین و یا دیگر حلقه‌های معرفتی و فرهنگی نظیر اسطوره، ایدیولوژی، فلسفه و یا اقتدار در ساختار معرفت علمی تنها به این دلیل است که علم، ارزش جهان‌شناختی و به تعبیر بهتر ارزش کشف و واقع‌نمایی خود را از دست داده و به صورت دانشی ابزاری در یکی از سطوح نازلۀ فرهنگ بشری قرار می‌گیرد و علم دینی اگر در همین چهارچوب معنایی، سازمان یابد، بدون شک هویتی ابزاری، بشری پیدا می‌کند؛ زیرا چنین علمی نیز به عنوان یکی از پدیده‌های فرهنگی و تاریخی بشر شناخته می‌شود که بر مبنای بعضی از اشکال و صور فرهنگی آن سازمان یافته است.
اندیشمندان دینی اگر اصول و مبانی فیلسوفان پست‌مدرن را که در حقیقت برخی از مبانی اساسی نگرش پوزتیویستی به علم نیز هست، بپذیرند، در نخستین گام تلاش علمی خود، به واپسین مقامی سقوط خواهند کرد که معرفت و آگاهی مدرن پس از چند سده به آن راه یافته است و آن اعلان پایان روشن‌گری و سیطرۀ فراگیر شکاکیت، نسبیت و تاریخی‌نگری محض است.

وجوه اشتراک و امتیاز تفاسیر مدرن و پست‌مدرن از علم
اصل مشترکی که دیدگاه‌های پوزتیویستی و پسامدرن از آن استفاده می‌کنند و همین اصل اندیشه‌های پست‌مدرن را به سوی شکاکیت سوق داده است، انکار هویت علمی و ارزش جهان‌شناختیِ سایر حلقه‌های معرفتی است.
پوزتیویسم در بستر اندیشه‌های مدرن، با دو مبنای معرفتی مهم سازمان یافت.
مبنای اول: انکار ارزش معرفتی دانش شهودی و وحی است. این مرحله با اصل روشن‌گری مدرن پیوند خورده است. زیرا روشن‌گری هر نوع معرفت فراعقلی را انکار نمود و در صدد تبیین صرفاً مفهومی و عقلی جهان برآمد. پیوند روشن‌گری با این اصل موجب شد تا رویکرد رومانتیست‌های آلمانی به دانش شهودی، به عنوان رویکرد ضدمدرنیته شناخته شود.
اصل دوم: انکار ارزش معرفتی خرد ناب و تنزل دادنِ عقلانیت به افق دانش تجربی و آزمون‌پذیر است.
پوزتیویسم با دو مبنای سلبی فوق یعنی انکار مرجعیت عقل و وحی، علم را به گزار‌ه‌های آزمون‌پذیر منحصر ساخت و این بخش از معرفت را مستقل از دیگر حوزه‌های معرفتی در نظر گرفت.
پست‌مدرن‌ها با تمرکز بر معنای پوزتیویستی علم، استقلال مورد ادعای پوزتیویست‌ها را مورد نقد قرار دادند و نقد استقلال مزبور بدون نقد دو مبنای سلبی یاد شده، سبب ظهور بحران در روشن‌گری مدرن و افول و بلکه زوال حقیقت علم شد.
پست‌مدرن‌ها نتوانسته‌اند دو مبنای سلبی پوزتیویسم را به چالش کشانیده و از هویت علمی وحی و شهود و عقل نظری و عملی دفاع نمایند و به همین دلیل، نقد آن‌ها در محدودۀ نقادی معنای پوزتیویستی علم باقی ماند و این مقدار از نقد گرچه دین و فرهنگ‌های دینی و از جمله دنیای اسلام را از ذیل فشار حاصل از ناحیۀ معنای پوزتیویستی علم رهایی می‌بخشد، اما راه دفاع از هویت دینی علم و یا علم دینی و مقدس را هموار نمی‌کند.

الزامات علم قدسی
علم دینی و مقدس در صورتی امکان پیدا می‌کند که نقد خود را از محدودۀ تعریف پوزتیویستی علم خارج کند و مفروضات و یا بنیان‌های پنهان اندیشه‌های پست‌مدرن را نیز به چالش کشد. منحصر دانستن علم به تعریف مقبولی که همۀ عمر آن به دو سده نمی‌رسد و نقد این معنای از علم راهگشا نیست. قبل از هر چیز باید انحصار مزبور درهم شکسته شود و حقیقت علم در لایه‌های عمیق‌تری که معنای تجربی و پوزتیویستی آن بر آن‌ها بنیان نهاده شده نیز جست‌وجو شود.
متفکرین دنیای اسلام از دیرباز از سنگرهای عقلانی و وحیانی علم نیز دفاع کرده‌اند و بر این اساس، زمینه‌های تکوین علم تجربی و حسی را نیز هموار ساخته‌اند. پذیرش وحی و مرجعیت علمی آن، موجب شده است تا در حاشیۀ وحی نوعی از نقل که مبتنی بر وحی است نیز به حوزۀ عقلانیت اسلامی وارد شده و بخش گسترده‌یی از دانش‌های نقلی را پدید آورد، بدون آن‌که در هویت علمی این دسته از معارف نیز تردید شود.
به‌راستی جای این پرسش باقی است که لفظ علم و عقل در تعابیر دینی در فرهنگ و تمدن اسلامی به چه معنا به کار برده می‌شود و به چه دلیل الفاظ مربوط به آن معانی، اینک در حاشیۀ آموزش‌های مدرن باید در خدمت مفاهیم محدود و مقیّدی قرار گیرند که نسبتی سازگار با مفاهیم دینی و تمدنی دنیای اسلام ندارند.
متفکرین مسلمان در جهت احیای علم دینی ضمن به چالش کشاندن مبانی و اصول معرفتی دنیای مدرن خصوصاً آن دسته از مبانی عامی که به صورت آشکار یا پنهان مورد قبول فلسفه‌های پست‌مدرن نیز قرار گرفته، باید پاسخ‌گوی نقدها و چالش‌هایی نیز باشند که از ناحیۀ متفکرین غربی متوجه مبانی معرفت و علم دینی شده است.
حضور متفکرین مسلمان در چنین عرصه‌یی، بعد منطقی و جنبۀ نظری مسأله را تأمین می‌کند و سنگرهای علمی فرهنگ و تمدن اسلامی را استحکام می‌بخشد.
پی‌نوشت:
این مقاله در کنفرانس بین‌المللی “آیندۀ گفت‌وگوی دین و علم” (The future of Religion – Science dialogue) در سیزدهم دسمبر سال ۲۰۰۶ در دانشگاه پارامدینۀ جاکارتا ارایه شده است.

منابع:
۱ـ آرون، ریمون (۱۳۶۴) مراحل اساسی اندیشه در جامعه‌شناسی. باقر پرهام. سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
۲ـ ابن سینا (بی‌تا) الالهیات من الشفاء. قم: انتشارات بیدار
۳ـ ابن سینا (۱۹۵۶) الشفاء، المنطق، البرهان. تصدیر و مراجعه: الدکتور ابراهیم مدکور. تحقیق: الدکتور ابوالعلا. عفیفی. نشر وزاره التربیه و التعلیم. قاهره
۴ـ ابن سینا. (۱۴۰۴ق) التعلیقات. قم. مطبعۀ الاعلام الاسلامی
۵ـ بهمن‌یار بن مرزبان. (۱۳۷۵). التحصیل. تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری. تهران: دانشگاه تهران
۶ـ پارسانیا، حمید (۱۳۸۵). سنت، ایدیولوژی، علم. قم: بوستان کتاب
۷ـ پارسانیا، حمید. (۱۳۷۹). علم و فلسفه. تهران: موسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر
۸ـ پالمر، ریچارد ا. (۱۳۷۷). علم هرمنوتیک. سعید حنایی کاشانی. تهران: شهر کتاب و هرمس
۹ـ پرهام، باقر. (۱۳۷۸). میشل فوکو، نظم گفتار: درس افتتاحی در کالج دوفرانس. تهران: آگاه
۱۰ـ پوپر، ک. ر. (۱۳۶۸). حدس‌ها و ابطال‌ها: رشد شناخت علمی. احمد آرام. شرکت سهامی انتشار

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.