گزارشگر:گفتوگو کننده: ابوبکر صدیق - ۱۷ سنبله ۱۳۹۸
اشاره: مرزا عبدالغفور یعقوبی، یکی از فرهنگیان نزدیک به شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور است. او خاطرات و گفتههای زیادی در رابطه شخصیت شهید مسعود دارد. از آقای یعقوبی ۱۲ اثر منتشر شده است که بیشتر شعرهای حماسی، عرفانی و غزلیات عاشقانه است.
به مناسبت هجدهمین سالیاد شهادت قهرمان ملی افغانستان گفتوگویی را با ایشان انجام دادهایم که اینک میخوانید.
——————————-
• در آغاز اگر از پیوستنتان به جهاد به خوانندهگان ما بگویید.
جهاد یک امر شرعی است. زمانی که شوروی سابق به افغانستان لشکرکشی کرد، ملت افغانستان به صورت خودجوش ایستادند؛ زیرا تاریخ نشان داده است که مردم افغانستان با هیچ ستمگری سر سازگاری نداشته اند. عالمان دینی جهاد را اعلام کردند و مردم دستهدسته از گوشه و کنارِ افغانستان به روند جهاد پیوستن و به صدای عالمان دینی در این امر لبیگ گفتند. ما هم به عنوان شهروندان افغانستان به صف جهاد پیوستم.
اولین دیدار شما با شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور در چه زمانی اتفاق افتاد؟
شهید مسعود انسان استثنایی نسبت به تمام رهبران بود. به رغم وطنداری و اینکه از پنجشیر بود، شناختی قبلی میان ما و ایشان وجود داشت، اما در سال ۱۳۵۴ اولین تحرکی که در برابر نظام در ولایت پنجشیر ایجاد شد، به رهبری شهید مسعود بود، اما موفق نشدند و دوباره به پاکستان رفتند. آشنایی ما با آمرصاحب از همان دوره آغاز یافت. زمانی که در سال ۱۳۵۸ دوباره از پاکستان به پنجشیر برگشتند، زمانی بود که ما با جمعی از دوستان از راه ولایت نورستان به پاکستان میرفتیم و به صورت تصادفی در کوتل نورستان سر خوردیم که دومین دیدار ما بود. پس از گفتوگوی مفصل در آنجا، آمرصاحب شهید با جمع همراهانشان به طرف پنجشیر آمدند و من بهخاطر خرید یک میل سلاح به نورستان رفتم.
• ویژهگیهای شهید احمدشاه مسعود نسبت به سایر رهبران چه بود؟
شهید مسعود استثناییترین فرد در میان رهبران سیاسی و جهادی کشور بود، ویژهگیهای منحصر به فرد از جمله تقوا، شجاعت، اخلاق، سیاست، دانش عرفانی در وجودش بود. آمرصاحب به گونۀ منحصر به فردی تبلوریافته بود و این گزینههایی بود که مردم را بیشتر مجذوب او میساخت. حتا در استثناییترین فرصتها به مردم نزدیک میشد و به سخنانشان گوش میداد، به همین ترتیب بود که مردم هیچگاه از مسعود دوری نمیکردند و در حالتهای خیلی ضیق از نگاه امنیتی و سیاسی، مردم را در اطراف خود میداشت و به ملاقاتشان میرفت و میپذیرفت. آمرصاحب شهید با خوبترین انگیزه و رفتار با مردم توانسته بود حتا حریفان و رقیبان خود را مجذوب خود کند. اینها ویژهگیهای بود که در سایر رهبران ممکن آن گونۀ در وجود و شخصیت آمرصاحب شهید تبلور یافته بود و جود نداشت.
• پس از پیروزی گروههای مجاهدین، مسوولیت شما در زمان این حکومت چه بود؟
در زمان جهاد در برابر شوروی سابق، مسوولیت انتقال تجهیزات جبهات در چترال پاکستان بودم. پس از آن، مسوول دفتر شورای نظار در فرخار ولایت تخار شدم و در آغاز پیروزی، مسوول ریاست دبیرخانۀ شورای دادگاه یا قضای کشور را داشتم. مسوول اداری ولایت پنجشیر و در حال حاضر به عنوان مشاور ریاست اجرایی ایفا وظیفه میکنم.
• هجده سال پس از شهادت آمرصاحب، نبودش چگونه حس میشود؟
نبود مسعود تنها به تأسف جبران نمیشود. شهید مسعود شخصیت منطقهیی و فرامنطقهیی بود و نبودش در تعاملات سیاسی کشور به شدت ملموس است. نبود شهید مسعود سبب مصبیتها و رنجهایی فراوانی برای مردم افغانستان شده است. شهادت آمرصاحب تأثیرات عمیقی روی همراهان جبهۀ مقاومت گذاشت. حتا پیروزی مجاهدان پس از مقاومت، دچار یک چالش جدی شد. مداخلۀ کشورهای بیرونی در روند سیاسی افغانستان سبب شد تا انحرافات در برنامههای مقاومتگران پیش بیاید و برنامهها به شکل عمیق گرفتار سیاستبازیهایی شد که مردم را بیشتر آسیب رساند.
• آیا کدام خاطرهیی از شهید مسعود را به یاد دارید که با خوانندهگان ما شریک سازید.
همۀ کارهای شهید مسعود به عنوان یک خاطره در ذهن ما باقیست، اما یک خاطرۀ شهید مسعود را اکنون برایتان نقل میکنم که نشاندهندۀ تقوا و پرهیزگاری شهید مسعود نسبت به مال و پول بیتالمال است. روزی که از فرخار به پنجشیر آمدیم، با آمرصاحب شهید در نزدیک باغ خانۀشان نشسته بودیم. در پشت باغ آمرصاحب شهید، تازه درختهای بادام غرص کرده بودند و گِلکارها مصروف اعمار دیوارهای باغ بودند. داوود، پسر کاکای آمرصاحب که با دو-سه نفر گِلکار آمد پیش آمرصاحب شهید. آمرصاحب پرسید که چرا کار اعمار دیوار باغ متوقف شد؟ داوود گفت: «ولا آمرصاحب پیسه خلاصه شده و گلکارها پیسه میگن، اما پیسه نیست و کار نمیکنند». آمرصاحب شهید گفت: «مه به شما گفتم که درختها(دستکها) را به جبهه بفروشید و پیسه را به کاریگران بدهید». داود گفت: «قراردادی در این مورد جور ناآمد و اگر شما از پیسۀ جبهه بدهید و وقتی درختها را فروختیم، پیسه جبهه را پس میدهیم». آمرصاحب با عصانیت به داود گفت: «اگر ما از پیسۀ جبهه بگیریم و به کار شخصی خود مصرف کنیم؛ مرتکب گناه میشویم. پول هم از ملت مجاهد است؛ چرا کارهای کلان نکنیم؟ چرا معاملههای پولی کلان را نکنیم و خود را به چیزهای ناچیز گنهگار و مسوول بسازیم. آمرصاحب افزود که قراردادی میآید و هرچه که خواست، درخت بفروشید و پول کاریگران را بدهید. این یکی از خاطرات بود که تقوا، امانتداری و ایمانداری آمرصاحب شهید را نسبت به بیتالمال و حق مجاهدان و مردم نشان میدهد. در حالی که تسلط کامل بر پولهای جبهه داشت، اما امانتداری خود را در همه اوقات حفظ میکرد.
• به باور شما، ویژهگیهایی که شهید مسعود را نسبت به سایر رهبران جهادی برجسته ساخته بود چه بود؟
همۀ رهبران جهادی معظم هستند، اما شهید مسعود ویژهگیهای منحصر به خودش را داشت. شهید مسعود، تقوای اعظمی داشت، شجاعت بالاتر و فرد کاریزماتیک سیاسی-جهادی بود. و نیز شجاعتمندی شهید مسعود سبب شده بود/است همیشه برجستهتر از دیگران باشد. شهید مسعود، تنها فردی بود که توانسته بود در مدت اندک و درگیریهای زیاد، چریکهای خیلی زیادی تربیت کند و براساس راهبردی که طرح کرده بود، عمل کند. این مسأله سبب شد تا موفقیتهای زیاد در جذب افراد تشکیل و قوت بخشیدن به جبهه داشته باشد. تمام رهبران جهادی یک سری ویژهگیهایی داشتند، اما شخصیت شهید مسعود در میانشان استثنا بود.
• در هجده سال گذشته باتوجه به امکانات و زمینهیی که فراهم شده بود، اگر شهید مسعود زنده میبود، چقدر وضعیت متفاوت میداشتیم؟
در صورتی که آمرصاحب شهید زنده میبود، شاید وضعیت به این نابهسامانی و مداخلۀ کشورهای بیرونی و همچنان تعصبات قومی و نژادی افزایش نمییافت و در حفظ منافع ملی و وحدت ملی تلاش بیدریع خود را به خرچ میداد؛ زیرا از تنشهای و تعصبات قومی و مذهبی نهایت نفرت داشت. نابهسامانیهایی که در حال حاضر دامنگیر مردم است، در صورتی که شهید مسعود میبود، از این نابهسامانیها به صورت جدی جلوگیری میکرد.
• فکر میکنید دوستان و همپیمانان مسعود چقدر راه او را تعقب کردند؟
بیدل میگوید:
نیست در چهار سوی ملک غنا
هر که ملک ناید مرد این سودا
هرکس نمیتواند مسعود شود. چون فردیت هر انسان هم از نگاه عاطفی و فزیکی متفاوت است. اندازۀ یک موی از اخلاقیات شهید مسعود در وجود رهبران پس از او دیده نمیشود. هرچند برای همفکران و دوست شهید مسعود نیاز بود تا پس از مسعود، خط مشی که او برای حکومتداری و سیاست داشت، دنبال میکردن، اما چنین نشد یا نکردند.
• با درنظرداشت اوضاع کنونی، نتیجۀ مبارزات آمرصاحب را چگونه ارزیابی میکنید؟
بیدل در جای دیگر میگوید:
از اهل ریا وفا مجوید
اخلاق کجاست منصب آمد
زمانی که رهروان مجاهدان به طرف منصب قدم برداشتند، اخلاق و سلوکی که در راه مجاهدت در برابر بزرگترین قدرتهای جهان به دست آورده بودند را از یاد بردند. وقتی بزرگان جهاد و مقاومت در مقام و سمتهای بلند رسیدن، با رفیقها و همسنگران خود قطع رابطه کردند و آنان را از یاد بردند. قصۀ رهبران جهادی با همپیمانانش تقریباً انسان را به یاد قصۀ همراه شدن سلطان محمود غزنوی با دوستانش میاندازد که در مثنوی مولانا ذکر میشود: در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوی، چهار دزد یا چهل دزدی بودند که مسوول انتظام نمیتوانست آنان را بازداشت کند. روزی سلطان به خاطر اغفال با آنان یکجا شد، از هر دزدی پرسید که شما چه کمال دارید. یکی گفت: من از دیوار بالا میشوم، دومی گفت که وقتی سک بجفد، میفهمم که چه میگوید، سومی گفت که حس شامعۀ یا بویایی سکهیی را تشخیص میدهد که در کجا است. بالاخره دزدان از سلطان پرسیدن که تو چه کمالی داری، گفت: کمال من در ریش من است. اگر بازداشت شدید، ریش خود را طرف راست بجنبانم شما را رها میکنند و اگر چپ بجنبانم، شما را حبس میکنند. مولانا میگوید: وقت آنست از شهی مکتوم سیر/از کرم رییس بجنبانی بخیر! و سلطان ریش خود را جنبانید و دوستان خود را رها کرد، اما رابطۀ رهبران جهادی دوستانشان به اندازۀ چهل دزد هم نبود! به همین دلیل است که امروز چالشهای زیاد وجود دارد و مردم از اینان نفرت پیدا کرده است.
• آقای یعقوبی! شما شاعر و نویسنده هستید و در پهلوی آن، مسوول نظامی شورای نظار در فرخار بودید. چگونه این دو وجهۀ متفاوت را تلفیق کردید که هم آدم فرهنگی باشید و هم نظامی؟
شعر موهبت الهی است که از عمق وجود انسان، یعنی قلب انسان سرچشمه میگیرد و تأثیرپذیر از وضعیت اجتماعی و زمانی است. در ابتدا اشعار ما رباعیات عاشقانه بود، اما در زمانی که جهاد آغاز یافت، سرایش شعر ما نیز دچار یک تحول شد و بیشتر اشعار من به صورت حماسی- وطندوستی گرایش پیدا کرد و از سال ۱۳۶۰ بدین طرف، اشعار حماسی سرودم و در قسمت حماسهسرایی دست بالای دارم که بیش از ۴۰ ترانۀ من را گروههای مجاهدان در سنگر و خط جنگ استفاده میکردند. حتا گروه طالبان نیز از اشعار حماسی ما استفاده میکنند. زمانی که جهاد پیروز شد و کشمکشها و درگیریهای سیاسی داخلی آغاز یافت و رفتهرفته به چالشهای بزرگ انجامید، اشعار ما نیز دچار تحول شد و وجهۀ انتقادی به خود گرفت و از کمبودیها و چالشهای داخلی گروهها مجاهدان، بزرگان و مجاهدان انتقاد صورت گرفت. از آنجایی که تجربه نشان داده که هرقدر زمان دچار تحول شود، سخن نیز تغییر میپذیرد.
من از آغاز با گلبدین حکمتیار شناحت داشتم. همچنان با استاد برهانالدین ربانیِ شهید، اما روابط من و آمرصاحب شهید صرفنظر از موضوعات وطنداری و شناخت، یک رابطۀ خاص بود، به همین منظور زمانی شورای نظار شکل گرفت و دفتر شورای نظار در فرخار ایجاد گردید. آمرصاحب شهید مرا به عنوان مسوول دفتر شورای نظار در فرخار تخار تعین کرد.
• در پهلوی اینکه مسوول دفتر شورای نظار بودید، آیا شعر هم میسرودید؟
من از سیزده-چهارده سالهگی به سرودن شعر روی آوردم. شعر در تمام زندهگی من همسفر و همراهم بوده و حتا در زمانی که مسوول دفتر شورای نظار در فرخار تخار بودم نیز شعر میسرودم؛ چون طبیعت فرخار بیشتر زمینۀ سرود و نواساز بود است. به رغم اینکه در ابتدا به عنوان یک فرماندۀ نظامی بودم، اما به دلیل اسرار آمرصاحب، بیشتر به کارهای فرهنگی اجتماعی روی آوردم و در کنار او به عنوان مشاور قرار گرفتم، اما در رابطه به سخن باید بگویم که سخن، پیرو حوادث روزگار است، هرآنچه که در روزگار شاعر اتفاق میافتد، طبعیت شاعر را آن طرف میکشاند و حس تراوش شعر برای شاعر رخ میدهد. در میان گلها ممکن یک شاعر از گُل، بلبل و دریا و طبیعت بگوید، اما در انقلاب و جنگ و رزم، حس شاعر به به طرف رزم، شلیک، توپ، تفنگ و حماسهها روی میآورد. زمان ایجاب میکند تا صاحب سخن چگونه بدان بپردازد، بنابر این، میتوانم بگویم که من هم در میدان رزم به عنوان یک فرماندۀ نظامی، هم در میدان بزم، صاحب سخن بودم! حتا عزلیات عاشقانه در جستارهای سروده شدۀ من وجود دارد؛ ۱۲ اثر از من منتشر شده که در برگیرندۀ موضوعاتِ حماسی، عرفانی و عزلیات عاشقانه است.
تشکر از اینکه وقت گذاشتید
از شما همچنان
Comments are closed.