احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خلیلالرحمن حنانی - ۲۳ سنبله ۱۳۹۸
بخش نخست/
احمدشاه مسعود یکی از برجستهترین رجال افغانستان، حداقل در سه دهۀ اخیر تاریخ کشور، در عرصۀ نظامی و سیاسی به شمار میآید. او توانست ساحۀ کاری و نفوذ خود را ابتدا از یک درۀ در محاصره (پنجشیر) به ۱۲ ولایت شمالی و مرکزیِ افغانستان و بعداً با اسقاط رژیم کابل به سراسرِ افغانستان و منطقه گسترش دهد.
بدون شک شخصیتی به حجمِ احمدشاه مسعود در دوران زندهگی پُرماجرای خود، فرازها و فرودهای زیادی را تجربه نموده و در نتیجه، دوستان و دشمنانی برای خود خلق کرده است؛ زیرا در تاریخ به تکرار دیده شده که موفقترین شخصیتها، بلکه مقدسترین رجال الهی (پیامبران) از حسد حاسدان و طعنۀ حاقدان در امان نبوده که طبعاً احمدشاه مسعود نیز نمیتواند از این امر مستثنا باشد.
به همهگان معلوم است که احمدشاه مسعود در ۱۴ سال جهاد (۱۳۵۷ ـ ۱۳۷۱) حماسههای زیاد آفرید، سازماندهی مبتکرانهیی از خود نشان داد، سازندهگی قابل لمسی بهجا گذاشت و بالاخره نقش قاطع در سرنگونی رژیم دستنشانده و کمونیستی داکتر نجیب داشت. البته اینها رویدادهایی بودند که به مذاق و مزاج بعضی گروهها در داخل افغانستان و منافع برخی کشورهای همسایه افغانستان سازگار نبود. بنا بر آن، طرح ترور شخصیتیِ احمدشاه مسعود قبل از ترور فیزیکی او، سالها قبل ریخته شد که این دو دسته از مخالفان احمدشاه مسعود با هماهنگی گسترده و طرحهای پیچیده، برنامۀ ترور او را پیگیری میکردند که قطعاً راهاندازی جنگهای خانمانسوز کابل بعد از پیروزی جهاد و شکلگیری دولت اسلامی، در همین راستا صورت گرفت تا از احمدشاه مسعود، قهرمان جهاد ـ که در عین حال یک مجاهد صلحجو و دلسوز به ملت و وطنِ خود بود ـ چهرهیی جنگجو و جاهطلب ارایه دهند که یقیناً جفا و ظلم به حقِ آن مجاهد فداکار است. من به حیثِ یکی از همرزمانش دستکم در یازده سال جهاد (۱۳۶۰ ـ ۱۳۷۱)، مسوولیتِ خود میدانم تا چشمدیدهای خود را از صحنههایی که احمدشاه مسعود حیاتِ خود را بهخاطر تأمین صلح میان احزابِ رقیب و گروههای درگیر و همچنین بهخاطر تحققِ صلح سراسری در افغانستان به خطر جدی انداخت، روایت کنم.
اگرچه مدت زیادی از آن سالها سپری میشود و ممکن است بسیاری صحنهها فراموش شده باشد، اما من در این مقاله سعی میکنم مختصراً به مواردی اشاره کنم که به یادم مانده است. امیدوارم دوستان و همسنگرانِ آن بزرگمرد از صحنههایی که جنبۀ صلحجوییِ شخصیت ایشان را برجسته و آشکار میسازد، یادآوری کنند، واقعیتها را بگویند و بنویسند تا به نسلهای فعلی و آینده که تشنۀ اطلاعیابی از کارنامههای این شخصیتِ سترگِ ملی و اسلامی سرزمینِ ما هستند، الگویی ارایه دهند.
موارد مورد نظر من، به ترتیبِ ذیل توضیح داده شده است:
۱ ـ صلح با استاد فرید، آمر جهادی حزب اسلامی (حکمتیار) در کوهستان ولایت کاپیسا، سال ۱۳۶۰
۲ ـ صلح با سید منصور آغا، آمر جهادی حزب اسلامی (حکمتیار) در ولایت بغلان، سال ۱۳۶۲
۳ ـ صلح با استاد عیسی خان، آمر جهادی حزب اسلامی (حکمتیار) در ولایت پروان، سال ۱۳۶۳
۴ ـ صلح با سیدجمال ولید، آمر جهادی حزب اسلامی در ولایت تالقان، سال ۱۳۶۶
۵ ـ مذاکرات با شورای علمای افغانستان در دفتر مرکزی حرکت انقلاب اسلامی در کابل، سال ۱۳۷۱
۶ ـ آتشبس میان حزب وحدت و حزب اتحاد اسلامی در غرب کابل (قلعه شاده)، سال ۱۳۷۱
۷ ـ صلح با رهبر حزب اسلامی آقای حکمتیار در بگرامی کابل، سال ۱۳۷۱
۸ ـ تلاش برای تأمین آتشبس میان حزب وحدت و حزب اتحاد اسلامی در سیلو، سال ۱۳۷۱
۹ ـ صلح با حرکت طالبان در ولایت میدان، سال ۱۳۷۴
۱۰ ـ بازهم صلح با حکومت طالبان در سال ۱۳۷۶ در منطقۀ زمۀ شمال کابل
۱۱- نقش احمدشاه مسعود در استقرار صلح در تاجیکستان.
ا. صلح با استاد فرید ـ سال ۱۳۶۰
در سال ۱۳۶۰ رقابتهای تنظیمی تازه در جبهات جهادی آغاز شده و مناطق آزاد اکثراً در میان گروههای مختلف جهادی تقسیم شده بود، از جمله ولسوالی کوهستان ولایت کاپیسا. اکثریت مناطق هموارِ کوهستان در اختیار افراد حزب اسلامی حکمتیار به فرماندهی استاد عبد الصبور فرید قرار داشت، اما اکثریت مناطق کوهبندها (سنجن، بولغین، درنامه، پفدم…) توسط نیروهای جمعیت اسلامی تحت فرماندهی احمد شاه مسعود، آمر ولایتی پروان و کاپیسا اداره میشد.
تنشها میان تنظیمها اکثراً ریشه در رقابتهای ذاتالبینی متنفذین منطقه داشت که تحت پوشش اختلاف تنظیمی و سیاسی قرار گرفته بود و با گذشت زمان، این کشمکشها از حدود قوماندان منطقه تجاوز میکرد و در آن پای آمرین جبهات و مرکز رهبری حزب کشیده میشد. وضعیت در منطقۀ کوهستان و کوهبندها در تابستان ۱۳۶۰ چنین بود و درگیریهایی میان افراد و قوماندانهای محلی صورت میگرفت و تشدید مییافت. احمدشاه مسعود استاد عبدالمالک خان را که خویشاوند نزدیک استاد فرید است، به کوهستان فرستاد تا او را به مصالحه دعوت نماید. استاد فرید این پیشنهاد را با تردد پذیرفت و قرار شد ملاقات در منطقۀ کوهبندها صورت گیرد، اما بعدها استاد فرید از آمدن به کوهبندها ابا ورزیده اصرار کرد که مسعود باید در قلعۀ عطا خان که در قلمرو حزب اسلامی قرار داشت، بیاید. فکر میشد که استاد فرید از بالا تحت فشار قرار داشت تا این ملاقات صورت نگیرد. بنا بر آن در پی بهانه بود، اما مسعود نخواست این فرصت تأمین صلح و جلوگیری از کشتار ناحقِ مردم را از دست بدهد. بنابرین به پیشنهاد استاد فرید تن داد و به دیدار او در قلمرو حزب اسلامی رفت که البته این کار در آن اوضاع جنگی و گذر از مناطق ناامن، یک اقدام متهورانه بود و خطرِ صددرصد حیاتِ او را تهدید میکرد، از اینرو بسیاری از مشاورینش با آن موافق نبودند.
بالاخره احمدشاه مسعود و استاد فرید تحت شرایط امنیتی شدید با هم ملاقات کردند و هنوز روی مسایل اساسی به توافق نرسیده بودند که هواپیماهای جیت رژیم کابل در آسمانِ منطقه ظاهر شدند و در یک چشم برهمزدن منطقه را زیر بمباران شدید قرار دادند که تلفاتی نیز بههمراه داشت اما احمدشاه مسعود و استاد فرید از آن جان به سلامت بردند که بارها آمرصاحب از شدت بمبارانِ آن روز یاد میکرد.
این اولین دیدارِ این دو فرماندهِ مهمِ جهادی بود که دومینِ آن بعد از سقوط رژیم نجیب در کابل صورت گرفت، و آنهم زمانی بود که یکی وزیر دفاع و دیگری صدر اعظمِ حکومت مجاهدین بود. خداوند آن دو فرمانده شهید و همۀ شهدای جهاد و مقاومتِ افغانستان را غریق رحمت کنـد.
Comments are closed.