آیا غنی با «زورگو» معامله نمی‌کند؟

- ۲۴ سنبله ۱۳۹۸

در فرایندِ «دولت‌سازی» و گذار به جامعۀ قانون‌مند و کثرت‌گرا و چند ‌فرهنگی در کشورهای «شکننده» و گیرافتاده در چرخۀ از جنگ و خشونت و فساد، زورمندی و ارباب‌سالاری، یا به اصطلاح افغانی‌اش خان‌سالاری و تفنگ‌به‌دستی بازدارندۀ اساسی گذار به فرایند توسعه و مسیر دولت‌سازی مدرن محسوب می‌شود. در این میان افراد قانون‌شکن که خود را فراقانونی می‌پندارند و افراد غاصب و زورگو که دم و دستگاه خود را از راه‌ زورگویی و قُلدرمآبی فراچنگ زدند تهدید فربه و چالش دست‌و‌پاگیر در این فرایند نگریده می‌شود.

mandegar
از همین‌روزنه است که لوتار بروک و میشل استیل نویسنده‌گان کتاب «دولت‌های شکننده»، فرمان‌روایی زورمآبانه و بی‌پروایی و گردن‌کشی در برابر قانون را یکی از نمودارهای درشتِ دولت‌های شکننده قلم‌داد می‌کند. چون‌که افراد با زور نامشروع و قلدرمنشانه و بی‌باک در برابر قانون؛ دولت رسمی و قانونی که تنها مجرای انحصاری اعمال زور‌مشروع برای نظم‌دهی جامعه انسانی می‌باشد را به چالش می‌کشد و در رویارویی دولت‌های قانون‌مند و برآمده از دل رأی اکثریت قرار می‌گیرد.
در تاریخ پُر فراز و نشیب شکل‌‌گیری افغانستان از دل لشکرکشی‌های دو قدرت‌بزرگ قرن ۱۷ جنگ‌سالاری و قوماندان‌مآبی یکی از چالش بزرگ سد راه دولت‌سازی در افغانستان بوده است؛ در واقع قیبله‌نشینی توأم با خشونت و فرهنگ زورمآبی در این مدت مردم افغانستان را از داشتن یک دولت‌ مدرن مبتنی بر ارزش‌های قانون‌مندی و مدرن‌باورانه محروم و این امر مهم را برای باشنده‌گان این قسمت از کرۀ خاکی غیرقابل دست‌یافتنی کرده است.
حالا غنی که خود از فرایند یک انتخابات معامله‌گونه و توافق‌مانند باپادرمیانی امریکا و قدرت‌های بیرونی و یا به گفته رحمت‌الله نیبل رییس امنیت ‌ملی وقت از پول‌ سازمان‌های امنیتی و جاسوسی و کارت‌های تقلبی و دست‌های پنهانی این و آن به ارگ تکیه‌زده و بر کسی ریاست یک‌دولت گرسنه لمیده است که فسادپیشه‌ترین کشور دنیا را در کنار نامش یدک می‌کشد و در ناامنی و انتحار شهرۀ ‌آفاق کشته و جسد سوختۀ شهروندانش از کوه‌پایه‌های بدخشان تا دره‌های سبز ننگرهار و سرزمین حاصل‌خیز کندز و بغلان نمایان است. در چنین حالت سردرگُم و آشفته نوید «دولت‌سازی» و نه گفتن به «زورمند و قانون‌شکن» چون نسیم بهاری وادی‌های زمردگونۀ پنجشیر بر دماغ همۀ شهروندان خوش‌آینده و فرح‌بخش است.
تصور این‌ که قانونی در افغانستان حاکم شود و دیگر نتواند فلان رهبرِ تفنگ‌دار بر یک پیرمرد هفتادساله هم‌تبارش بنا به دشمنی‌های شخصی تجاوز کند و بهمان تفنگ‌بدستِ جنگ‌سالار که از جنگ و زورگیری و قُلدری به این مقام رسیده نتواند بر گردۀ مردم سوار شود و فرهنگ قانونی‌مندی و زورستیزی حکم برآند حتا برای زورمند‌مآب‌ترین افراد این سرزمین مطبوع و محبوب و پسندیده است.
بعد از بیرون‌رفت ارتش سرخ و جنگ‌های دورن‌گروهی تنظیم‌های جهادی و راکت‌پراکنی‌های حکمت‌یار که به گفتۀ خودش حتا یک آدم بی‌گناه را هم نکشته است! غرب در زیر چتر مبارزه با ترور و القاهده وارد افغانستان شد تا دولت‌ قانون‌مندِ مبتنی بر ارزش‌های جهانی بسازد؛ پروژۀ دولت‌سازی که غرب شیرازه‌های آن را از نظریات جان‌لاک و روسو وام گرفته بود در افغانستان ناکام ‌ماند و تریاک و فساد و روزمندی و قانون‌گریزی پاهایش را سست و بی‌جان کرد. برگ‌ها و شاخه‌های این درخت نوشگوفه را سنگ‌های تفنگ‌سالاران و قانون‌فراری و قُلدری جهادیان خشکاند و این درخت نورسته در گرمای سوزان فسادمالی و دزدی‌های میلیاردی تکیده و پژمرده شد.
حالا بعد از تقربیاً دو دهه مبارزه برای دولت‌سازی که رسیدن به آن سخت و دشوار به نظر می‌رسد؛ اشرف غنی شعار «دولت‌سازی» از گلوی دولت غیرقانونی‌اش زمزمه می‌کند و مبارزه با زورمندی را در گوش‌های خسته از جنگ مردم افغانستان می‌نوازد و اما پرسش‌های اساسی این است؛ آیا کسی ‌که از نتیجۀ یک فرایند غیرقانونی بر کرسی ریاست‌جمهوری یک ملت گرسنه تکیه‌زده می‌تواند در آینده دولت مبتنی بر ارزش‌های مردم‌سا‌لار و کارآمد بسازد که واژۀ «قانون‌مندی» و مبارزه با «زورگو» بر کنگرۀ اهداف نقش بسته باشد و آیا در زمام‌داری تک‌روانه و انحصارمنشانۀ پنج‌سالۀ غنی رگه‌های از تلاش برای دولت‌سازی و مبارزه با زورگویی و قانون‌شکنی دیده می‌شود؟
مبارزه با زورگو و قانون‌شکن که یکی از شعارهای تیم انتخاباتی دولت‌ساز به رهبری اشرف غنی هم است و غنی با ژست روشن‌فکرمنشانه آن را تبلیغ می‌کند یکی از اولویت‌های مهم و بنیادین رسیدن به یک دولت‌مدرن مبتنی بر قانون‌ است؛ حالا عمل‌کرد پنج‌سالۀ او را رصد کرده و از ذربین ‌اندیشه بگذرانید. آیا غنی با زورگو به جز مواردی که در آن مفاد خود را دنبال‌ کرده و با دید قوم‌گرایانه به قضیه زورمندی نگاه کرده؛ چه‌کار برای برچیدن فرهنگ ناهنجار «زورگویی» و «قانون‌شکنی» کرده است؟
پیش از وارد شدن غنی و نامزدی او به عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری در سال ۲۰۱۴ بارها گفته بود که عبدالرشید دوستم یک جنایت‌کار جنگی‌ست و باید در دادگاه‌های بین‌المللی به محاکمه کشانیده شود؛ از صحت‌وسقم این ادعا غنی می‌گذریم و راست‌آزمایی و اعتبارسنجی این ادعای حقوقی را به دادگاه تاریخ واگذار می‌کنیم. اصل مسأله این که درست زمان‌که غنی به معاون نخست نیاز داشت و کسی از سیاست‌گران افغانستان به او هم‌یاری و هم‌کاری نکردند؛ کرزی را نزد دوستم فرستاد و او را در کنار خود به عنوان معاون نخست تیم «تحول و تداوم» انتخاب کرد.
جان کلام این است که اگر دوستم که برایان گلین ولیامز تاریخ‌نگار امریکایی در دانشگاه ماساچوست از او به عنوان «آخرین جنگ‌سالار» یاد کرده بود؛ یک‌ جنایت‌کار جنگی‌ست چرا غنی با او معامله کرد و او را تا سرحد معاونیت نخست ریاست‌جمهوری رسانید و اگر نیست چرا باید یک آدم نظیر غنی که خود را «متفکر دوم» جهان لقب داده است باید اتهام ببندد و به اصطلاح افغانی‌اش «بی خریطه فیر نماید»؟
آیا کسی که به گفتۀ خودش یک آدم متهم به جنایت‌جنگی و نسل‌کشی را به عنوان شریک ‌قدرت انتخاب می‌کند امید زورستیزی و مقابله با «قانون‌شکن» از او بعید به نظر نمی‌رسد؟ آیا کسی که آدم متهم به پرونده‌های فسادمالی را چون از تیم و از قبیلۀ خودش است را هم‌زمان در رأس دو ادارۀ مهم و اساسی می‌گمارد؛ حرف و عملش یک‌بام و دو هوا نیست؟ حقیقت این است که صدها مورد را می‌شود فهرست کرد تا نشان دهیم که در طول پنج‌سال گذشته همواره غنی با زورگو و قانون‌شکن هم‌دست بوده و همیشه از آن‌ها حمایت کرده است.
همین چند روز پیش یکی از هم‌تباران قبیله‌یی غنی که روز و شبش در ارگ می‌گذرد و از هم‌نشینان و هم‌رکابان حلقۀ نزدیک ارگ شمرده می‌شود؛ با وجود نداشتن هیچ موقف رسمی و دولتی؛ وزیر کابینه را در داخل ارگ در زیر گوش و جلوچشم غنی توهین کرد و بعد چند مشت و لگد هم نثارش کرد. آیا بدون هم‌دستی و عدم‌پشتیبانی غنی چنین قُلدری و قوماندان‌منشی یک آدم معمولی آن‌هم در داخل ارگ ریاست‌جهمری قابل تصور است؟
پروندۀ نظام‌الدین قصاری نمونه دیگر از هم‌تبانی ارگ و زورمندان است. او از شمال به جرم راه‌گیر، قانون‌گریزی، آدم‌کشی و خانه‌پالی و تجاوز دست‌گیر شد. دست‌گیری او برای نیروهای امنیتی کار دشوار بود و بعد از گرفتاری او را شکنجه کردند و حتا سخنگوی دوستم که در آن زمان قیصاری وابسته به دوستم بود؛ نوشت که قیصاری را از جوزجان تا کابل گاهی از دروازۀ چرخ‌بال ارتش به بیرون آویزان کردند و او را در کابل سخت با شنکجه‌های مختلف تنبه‌اش کردند. در حقیقت قیصاری پاره از این اتهامات را در مناطق تحت سیطره‌اش انجام داده بود.
غنی اما با نادیده گرفتن پیشینۀ قیصاری از او در برابر دوستم استفاده کرد هم‌زمان با هم‌کاری او بار ارگ تمام پرونده‌های او از دادگاه عالی پاک شده و یک شبه به عنوان قهرمان ارگ بر ضد دوستم موقف خود را اعلام کرد و در سخنرانی غیر منتظره؛ سرباز جان برکف دوستم که مردم چندین روز برای رهایی‌اش از بند غنی در خیابان‌ها آمدند؛ رهبر قبلی‌اش را تهدید جانی کرده گفت که افراد او آماده است تا برای کشتن دوستم دست به حمله انتحاری بزنند؛ حال متهم دیروز از نان ارگ می‌خورد و از مکانات دولتی بهره‌مند است که با زورگو و قانون‌شکن معامله نمی‌کند. بعد مردم افغانستان شعار انتخاباتی متفکر دوم را بپذیرند یا عمل‌کرد او را در دورۀ زمام‌داری تک‌روانۀ پنج‌ساله‌اش؟
تیمی که شعارش دولت‌سازی و مبارزه با زورگو و قانون‌شکن است از یک‌سو با زرداد هم‌دست است؛ متهم و قانون‌گریزی که در دادگاه‌های بین‌المللی پرونده‌های جنایی دارد از سوی دیگر، هر روز در رسانه‌های تجاری فریاد می‌کشد که ما با زورگو معامله نمی‌کنم؛ چنین آدم در هرات با کامران علی‌زایی یک زورمند و زورگوی دیگر که پرونده‌های حقوقی‌اش هنوز در دادگاه است و پولیس توان بازداشت او را ندارد و یک سرباز را پیش چشم هزاران هراتی و چشم سفید حکومت تیرباران کرد هم‌کار است و با چشم‌سفیدی در سفر کمپاینی هرات که در پهلوی غنی نشسته بود درست زمانی ‌که غنی صدا ‌می‌کرد ما «با زورگو و قانون‌شکن» معامله نمی‌کنیم؛ علی‌زایی چک‌چک و همهمه سر داده و سر خود را با بروت‌های پامش به نشانۀ تایید بالا و پایین می‌کرد. حالا این غنی با زرداد، اختر لچک، کامران علی‌زایی و گل‌آغا شیرزوی تهداب یک دولت مبتنی بر قانون را در صورت پیروزی در انتخابات می‌گذارد و بار زورمند و قانون‌شکن مبارزه می‌کند. در حقیقت این‌ها کادرهای حرفه‌یی و هواداران تیمی است که می‌خواهد دولت‌بسازد، دست زورگو را از پشت ببندد و فساد را ریشه‌کن کند.
به قول شاعر: این خیال است و محال است و جنون

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.