احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصرالله نیکفر - ۳۱ سنبله ۱۳۹۸
سخنانِ حکمتیار را برای این گوش کردم که پیروانش او را «رهبر» میدانند و رهبر نیز سخنِ رهبرانه میزند؛ بهگونهیی سخن میگویدکه دروغ نباشد و توهین هم به فرهنگ، زبان و داشتههایِ دیگران نمیکند. خواستم بدانم که این رهبر تا چه اندازه رهبر است و بیعقده؛ تا کدام اندازه دلسوزی دارد، از مردم چه میخواهد و خودش را چه پنداشته است. نکات چندی از سخنانِ او را اینجا آوردهام:
۱- حکمتیار حاضر نیست بگوید دانشگاه، آنگاه ادعای رهبری دارد. شماری از پارسیزبانان هم پیروِ اویند ولی او با زبان پارسی دری سخت دشمنی دارد. پس چگونه با پارسیزبانها میتواند دوست باشد؟
۲- میگوید: حقوق زنان در حکومتِ من بلندتر از مردان است ولی زن نمیتواند رییسجمهور شود. این یک تناقضِ آشکار در گفتههایش است. گذشته از این اگر در نزد تو حقوق زنان بلندتر از مردان باشد، اینهم یک جفاست؛ حال آنکه میدانیم مراد او از حقوق بلندِ زنان چیست.
۳- میگوید: نمیخواهم وقتم را با آهنگ گوش کردن ضایع بسازم. در حکومتِ من کسی توقع کنسرت و آهنگ نمیکند و شاید خانم نغمه بگویدکه مرا به یگان سنگر روان کنید. یعنی هنوز در اندیشۀ جنگ و خونریزی است و حتا میخواهد دست زنان و هنرمندان را نیز به خون آلوده کند. در این چهل- پنجاه سال هنوز عطش خونریزیاش فروکش نکرده است.
۴- میگوید: با طالبان پیمان بستهایم که ما را کار نداشته باشند و ما هم با آنها کاری نداریم. هیچکسی در رفتنم به شمالشرق افغانستان به من مزاحمت نکرد. سپس میگوید، در مخابره طالبان میگفتندکه باید حمله کنیم ازو طرف. تناقض در گفتارش دیده میشود؛ از یکسو میگوید کسی به من مزاحمت نکرد و از سوی دیگر طالبان در مخابره صدا زدهاند که بر او یورش ببرند و او این را شنود کرده و راهش را کج کرده است.
۵- میگوید: طالبان مستقل اند و مزدور پاکستان نیستند. امروز طالبان آدرسهای دیگری هم دارند و زیاد به پاکستان محتاج نیستند. از دید او، یعنی اگر گروهی در یک کشور بیرونی آموزش ببیند و پایگاه داشته باشد و از سوی آن کشور تجهیز شود؛ بازهم مزدور آن کشور محسوب نمیشود.
د- با اندکی حاشیهروی میگوید: طالب مجاهد است و آنها در افغانستان جهاد میکنند. اگر طالبان جهاد میکنند؛ پس در برابرشان کفر قرار دارد و شما چرا به نظام کفری تسلیم شدید؟
۷- میگوید: هیچ موردی در افغانستانِ امروزی قابل افتخار نیست. چیزی ارزش و دستآوردی نیست که طالب با او مخالفت کند. یعنی آزادی بیان هم شایستهگی افتخار را نداشته و هیچچیزی نبوده است که طالب با آن مخالفت کند. پس جنگ برای چیست؟
۸- پیشاپیش آیۀ یأس میخواند و میگویدکه هدفِ من از این نامزدی، دیدنِ حزبیها و زنده کردنِ حزب است. یعنی با استفاده از امکانات مردم- دولت میخواهد کار حزبیِ خودش را به سامان کند. اینهم شد امانتداری و درستکاری؟
۹- میگوید احمدشاه مسعود هرگز قهرمان نیست. آری، اگر او را تو قهرمان میخواندی، همه در قهرمان بودنش شک میکردند. کسی از خودت چشمِ آن نداردکه شهید مسعود را قهرمان بخوانی. ما میدانیم که قهرمانِ تو چه کسانی اند. مسعودکه قهرمانِ مردمش است و طبیعی است که دشمنِ مردمش او را قهرمان نمیداند.
۱۰- میگوید: در مورد خط دیورند باید زمانی تصمیمِ خود را بگیریم که ما مشکلات داخلی نداشته باشیم و به جنگ خاتمه داده باشیم. اما اگر این جنگ ناشی از همان مرز دیورند باشد چه؟ آیا این پرسمان، این کشور را تا اکنون فرصت داده که به آرامی برسد؟ خود همین بحث دیورندخواهی یکی از مشکلات داخلی است، پس چهگونه معلول را پیش از علت از بین میبرید؟
۱۱- در باب جنگهای داخلیِ گذشته و کشته شدن مردمانِ بیگناه نهتنهاکه آماده نیست پوزش بخواهد، بلکه آنرا با جنگ امروز دولت در برابر طالبان توجیه میکند. هنوز آنهمه کشتار و ویرانی را درست و موجه میداند.
۱۲- میگوید: جمعیت اشتباه کرد و با کمونیستان ایتلاف کرد. در حالیکه خودش پیش از آن، با شهنواز تنی یکی از کمونیستانِ شناختهشده که هماکنون هم ریاست بقایای آن جریان را دارد، همدست شده بود و کودتاه راه انداخته بود.
۱۳- در باب جنایتهای ضد بشری در افغانستان میگوید حاضر نیست موضوع به دادگاه بینالمللی واگذار شود، بلکه یک دادگاه افغانی آنهم در صورتی که این دادگاه در حکومت اسلامی باشد؛ یعنی آن چیزی که خودش میخواهد و باورهایش، که جواز کشتن اینهمه آدم را برایش داده است. در این باور و در این نظامی که او میخواهد؛ شخص حکمتیار نه جنایتکار محسوب میشود و نه هم مجرم جنگی، بلکه غازی و مجاهد از آب بیرون میآید و کشتهشدهگان هم کافر و بیدین.
۱۴- میگوید: من هیچ تصمیمِ اشتباهی را نگرفتهام که در آن انسانی کشته شده باشد. پس این همه مردمی که کشته شدهاند، لابد انسان نبودهاند. او این آدمها را به چشم انسان نمیدیده و برای همین دستور شلیک بر آنها را داده است.
۱۵- میگوید: رابطۀ من با پاکستان عادی است ولی در پاسخ به پرسشی که آیا آیاسآی دشمن است؛ فرافکنی میکند و نمیخواهد پاسخ دهد. اگر پیوند خودت با پاکستان عادی است و استخباراتی نیست، پس چرا رک و راست سخن نمیگویی و رازگونه تلاش میکنی که ISI را دوست نشان دهی؟
۱۶- میگوید: باور ندارم که مهاجمان انتحاری در مدارس پاکستان تربیه شوند. این تبلیغات اکثراً از طرف کسانی صورت گرفته که با مدارس مشکل دارند و ذهنیتها را در مورد مدارس میخواهند مغشوش کنند. یعنی این طالبان حتماً در مکتبها و دانشگاههای افغانستان آموزش و پرورش داده میشوند.
اینهم پاسخِ یک رهبر در افغانستان به پرسشهای مردم است. به این میگویند گپ سیاسی. با اینهمه نمیدانم پیروان پارسیزبانِ او که او با زبانشان دشمنی دارد؛ چگونه خود را قناعت دادهاندکه به دنبال او بروند و باز بتوانند بیخجالت به گذشتۀ تاریخی خویش نگاه کنند. او اگر یک مورد صادق باشد، آن مورد همین پارسیستیزیاش است. حتا در این دشمنی از پیروانِ پارسیزبانش نیز شرم نمیدارد.
او مردم را هنوز نادان و چوب سوختِ سیاستهای خویش میپندارد و برای همین بر چشم مردم خاک میپاشد. آتش دشمنیهای گذشته در درونش با تمام توان زبانه میکشد. مردم در یک صورت از دم تیغِ او در امان اندکه به باورهای او تمکین کنند. در غیر، همه دشمن اویند و او هم مجاز است که همه را از سر راهِ خویش بردارد.
از کسی که پیروانش او را «رهبر» میخوانند، من همین نکات را یافتم و اگر کدام معجزۀ دیگری در سخنان او باشد و بر من پوشیده مانده باشد؛ آن را نمیدانم. شاید پیروانِ ایشان این را کشف و همرسانی کنند.
Comments are closed.