احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصرالله نیکفر - ۰۶ میزان ۱۳۹۸
هانا آرنت میگوید، سیاست عرصۀ اقناع است، اما سیاستمداران ما در عمل نشان میدهند که سیاست عرصۀ فریب و نیرنگ است. همه کوششها بر این است که مردم را فریب دهند و چند سالی برگردههای فقرزده و توهم خوردۀ آنها سوار شوند. برایشان مهم نیست که پسانها مردم همه چیز را در بارهشان خواهند فهمید. هرچه میشود بشود ولی آنها از اسپ قدرت نیفتند. جامعۀ ما که بسیار سنتی است و هنوز ذهنیت مسلط بر روان باهمستان ما همان ذهنیت سنتی است. آدمهای سنتی کموبیش شکاک، سادهدل و خوشباور اند. بسیار آسان میشود فریبشان داد. بهویژه که پول و امکانات اگر داشته باشی بسیار ساده میتوانی آنها را سواری کنی. گرچند که نمیتوانند با این فریبها رأی مردم را بخرند ولی میتوانند بر دهن آنها لگام بزنند و سوارشان شوند. آدمهای سنتی پرسشگر و حسابگیرنده نیستند. حافظۀ تاریخیشان را نیز پول و اقتدار پاک، یا هم تعلیق میکند. با این همه میشود ذهنیتها را از شورش و جوشش بر انداخت و بهگونۀ اغفالشان کرد تا دست به براندازی دار و دستگاهِ افراد فریبکار نزنند.
یکی میآید میگوید، من دو میلیون شغل ایجاد میکنم و مردم نمیپرسند که از کجا و چگونه؟ همه خوش میشوند به آن دل میبندند. به این نمیاندیشند که از کجا چنین معجزهیی امکان هستی پیدا میکند.
یکی میآید میگوید، ما به زورگویی و فرهنگ آن پایان میدهیم. سپس میبینی که زورگویان و آدمکشان دور و برش پرسه میزنند و حتا مجرمین خطرناک را از زندانها رها کرده و به میدان کارزارهای انتخاباتی میآورد و آنها را شخصیت میبخشد تا بیشتر جنایت کنند و خونهای بیشتر را بریزانند. مردم را بگذار که شماری از روشنفکر نماهای سطحی هم به این شعارها دل خوش میکنند و چشمشان آن حلقۀ زورگو و جنایتکار را نمیبیند.
یکی میآید و میگوید، من برنامه داشتم و دارم، ولی کسی نمیپرسد که برایند این برنامۀ تو در پنجسال گذشته چه بود؟ آیا این برنامهات مفید و مثبت بود یانه؟ آیا این برنامۀ تو کشور را یک گام به پیش برد یا که این برنامهات کشور را به فرسنگها عقب برد؟ برایند برنامهیی که فقر، ناامنی، بیکاری، آوارهگی، فساد، تعصب و افتراق باشد، چه دردی را درمان میکند؟ بهجای شرم و خجالت بازهم دم از برنامههای ننگین خویش میزنند.
یکی میآید میگوید که من معاش آموزگاران را از هفت هزار افغانی به هفتاد هزار افغانی بالا میبرم ولی مردم نمیپرسندکه از کجا و چهگونه؟
یکی میآید میگوید که ما اکثریت وطنپرست هستیم، ولی مردم نمیپرسند که چهگونه؟ این را که گفته است؟ آیا سنجه و میزانی برای شناخت و اثبات این ادعا وجود دارد؟ اگر هستی دارد کجاست و چگونه است؟ هر کس میآید به همین سادهگی چیزی میگوید و ستمگری، ستمخویی، فقر و فقرخویی را در میان مردم تمدید میکند و میرود.
یکی که ادعای رهبری دارد و خودش را مردمدار میداند، هنگام گرفتن امتیاز یا هم پیوستن به گروه و تیمی امتیازها را به فرزند و خویش و تبار خود میخواهد و مردم نادیده میشود. کسیهم از خودش نمیپرسد که پس ادعای رهبری و همهشمول بودن شما چه شد؟
مردم شکوه میکنند اما نزد خودشان. این شکوهها و این ناخوشنودیها از دروازۀ خانه، دوکان و کافهها بیرون نمیرود. مردم میدانند ولی چیزی نمیگویند. چیزی که پایههای فریب و خودکامگی را بلرزاند شکل نمیگیرد. این کنشهای سیاسی تکهداران سیاست، مردم را با خاموشی، تعلل و فروگذاشت خوپذیر کرده است. این خوپذیری میراثی است که مانند ویروسی به آیندهها سرایت کرده و پای برونرفتِ باهمستانِ ما را از این باتلاقها میلنگاند.
آری ما در چنین باهمستانی با چنین آدمهایی روبهرو هستیم. کارکردها را نمیبینیم و به شعارها دل میبندیم. آدمهای کتابخوان هم زیر تأثیر این جوِ ساختگی رفتهاند و چهار دست و پا در این گِل گیر ماندهاند. اینها، هم سرخورده اند و هم توهمزده. توهم رسیدن بهجایی یاهم جیبخرچی. اینها نمیدانند که این بیکاری و درماندهگیشان ریشه در سیاستهای ناکام، شوم و سازماندهی شدۀ آنها دارد. اگر جوانی چیزفهمی بیکار و بیپول است مقصر این وضعیت او کارهای خودخواهانه و عمدی همین تکهداران حکومتهای گذشته است. آنها کاری کردهاند که تو سرخورده شوی و دست از مبارزه برداری و تسلیم آنها شوی تا اینگونه هم دستت را از کاسۀ مردم قطع کند و هم خودشان بیشتر از پیش سرخورده و ناکامات نمایند تاکه هستی در خدمت آنها باشی و پایبوسیشان را کنی.
مردم میان گرسنگی و نا امنی متردد ماندهاند. نسخۀ دموکراسی وارداتی هم درد آنها را درمان نکرد. از سویی هم، شبکههای تبلیغی مذهبی علیه مردمسالاری این گرسنگی، ناامنی و درماندهگی مردم را دستآویز خود ساخته و مردم را در تعین سرنوشت خویش متزلزل ساختهاند. مداخلههای بیرونی در روند انتخابات و انتصاب فرد مورد نظر خویش امید مردم را بیش از پیش نقشی بر آب کرده است. همه میگویند، رأی ما سرنوشت ساز نیست و امریکا هر کسی را که بخواهد رییسجمهور میسازد. اینها همه دست را به دست هم دادهاند تا ما ندانیم که رأی ما چه آبی را از آب تکان میدهد و مردم تنها به یک چیز دل خوش کرده اند و آن اینکه در بدل پول ناچیزی به گرد همآییهای سرمایهداران سیاهی پالیز باشند و از رأی خویش دیگر پرسانی نکنند. در اینجا روشنفکر نماها نیز خیانتی بدتر از این خودکامگان میکنند و به سخن هانا آرنت «شکلگیری حکومتهای خودکامه بدون حضور روشنفکران کوتهبین و حقیر ممکن نیست. این گونه روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه با آنند.» ما نباید همیشه به دنبال جوِ حاکم و ذهنیتهای از پیش سازماندهی شده باشیم. ذهنیتهای که ارباب قدرت، سرمایه و سیاست برای ما تهیه دیده اند و ما نا خواسته در آن فرو رفته و در خیانتها و جنایتهای ایشان شریک شویم. آری باید پیش از نقد دلالان سیاسی و نیرنگبازان این عرصه به نقد روشنفکر نماهای پلهبین و فرصتطلب پرداخت. این مارهای خوش خط و خال را باید به مردم شناساند، تا به رهایی رسید.
Comments are closed.