اسلام و نظریه پایان تاریخ

گزارشگر:محمدعلي توانا - ۲۷ میزان ۱۳۹۸

بخش نخست/

mandegarچکیـده
فرجام تاریخ چه خواهد بود؛ آیا بشر به سوی کمال گام برمی‌دارد، یا این‌که انحطاط را تجربه می‌کند؟ در این زمینه، دو دیدگاهِ کلان در فلسفه سیاسی و اجتماعی غرب وجود دارد: یکی، دیدگاه تکامل‌گرایان، که فرآیند تاریخ را رو به پیشرفت و بهبودی می‌دانند، همانند هگل، فیلسوف قرن هجدهم و نوزدهم میلادی که نظریه دولت کمال اخلاقی را مطرح می‌کند. دیگری، دیدگاه ضدتکامل‌گرایان، که تاریخ بشر را رو به قهقرا می‌دانند، همانند ادموند برک، فیلسوف محافظه‌کار قرن هجدهم میلادی که نظریه بازگشت به سنت را پیشنهاد می‌کند. فوکویاما در نظریه پایان تاریخ، ادعا می‌کند که با فروپاشی نظام کمونیسم، آموزۀ لیبرال دموکراسی عالم‌گیر خواهد شد. نظریه‌های تکامل‌گرایی، فلسفه سیاسی و اجتماعی غرب، یعنی نظریه پایان تاریخ فوکویاما را بررسی و نقد می‌کند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، نظریه پایان تاریخِ فوکویاما از منظر یکی از برجسته‌ترین دیدگاه‌های تکامل‌گرایی اسلامی، یعنی آموزه شیعی مهدویت، به چالش کشیده شده و در پایان، چارچوبی بدیل، یعنی نظریۀ حاکمیت جهانی اسلام، مطرح شده است.
کلیدواژه‌ها: نظریه پایان تاریخ، تکامل‌گرایی، ضدتکامل‌گرایی، حاکمیت جهانی دموکراسی لیبرال و حاکمیت جهانی اسلام.

مقدمه
فلسفه سیاسی اجتماعی مدرن، با طرح مسأله «عقلانیت خودبنیاد و فردگرایی انتزاعی»، ایده پیشرفت و بهبود را برای بشر غربی به ارمغان آورده و بدین‌گونه تلاش کرده وی را از معضل گناه نخستین که رنج و عذاب را ضرورت زنده‌گی بشری می‌داند، رها سازد. در میان متفکران مدرن غربی، ایمانوئل کانت یکی از نخستین کسانی است که در قرن هجدهم میلادی در باب حکومت جهانی عقلانیت نظریه‌پردازی کرده و آینده‌یی صلح‌آمیز برای بشریت پیش‌بینی نمود.۱ البته به نظر می‌رسد که فریدریش هگل را باید برجسته‌ترین و مهم‌ترین نظریه‌پرداز فلسفه تاریخ غرب دانست که با بهره‌گیری از روش دیالکتیکِ ذهن نشان می‌دهد بشر در فرایند تاریخ به سوی خودآگاهی گام برمی‌دارد۲ و در نهایت در دولت کمال اخلاقی با روح جهانی (گایست) یکی می‌شود.۳ همین اعتقاد به پیشرفت و تکامل بشر در اندیشه سیاسی مدرنِ غرب در اواخر قرن بیستم در نظریه کسانی همچون مک‌لوهان، تافلر، هانتینگتون و فوکویاما خود را نشان می‌دهد.۴ به نظر می‌رسد‌ که جنجال‌برانگیزترین نظریه متعلق به فوکویاما متفکر ژاپنی ـ امریکایی معاصر است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مرگ ایدیولوژی مارکسیسم کمونیسم را اعلام و «لیبرال دموکراسی» را برنده جنگ میانِ ایده‌ها معرفی می‌کند.۵ بر همین اساس، مقاله حاضر ظرفیت‌های درونیِ این نظریه را می‌سنجد و تلاش می‌کند که از منظری غیرغربی، یعنی اسلام شیعی، آن را به بوته نقد گذارد.

روش تحقیق: تحلیل محتوای کیفی
انتخاب روش همواره با یک موضعِ معرفت‌شناسانه همراه است، همان‌گونه که دیواین می‌گوید: انتخاب روش باید با این دید صورت گیرد که آیا آن روش برای بررسی یک سؤال پژوهشی خاص مناسب است یا خیر.۶ بر این اساس، در مقاله حاضر نیز از روش تحلیل محتوای کیفی بهره برده می‌شود. اساساً تحلیل محتوا موضوع اصلی علومی است که درباره انسان بحث می‌کنند. به بیان دیگر، استعداد سخن گفتن، برجسته‌ترین ویژه‌گی انسان، و زبان جزء جدایی‌ناپذیر تفکر منطقی، احساسات و عنصر مشخصه زنده‌گی درونی اوست، از این‌رو، تحلیل محتوا مساله مرکزی مطالعات انسانی است.۷ همان‌گونه که باردن می‌گوید: مهم‌ترین موضوع در تحلیل محتوای کیفی، استنباط است که بر اساس آن، رابطه مفاهیم با یکدیگر سنجیده می‌شود.۸ بر اساس آنچه گفته شد، در مقاله حاضر از روش تحلیل محتوا استفاده شده تا مفاهیم اصلی نظریه پایان تاریخ لیبرال و ارتباط آن مفاهیم با هم آشکار و سپس معنا و محتوای نظریه حکومت جهانی اسلام به عنوان جایگزینی برای نظریه لیبرال پایان تاریخ فوکویاما تبیین می‌شود.
نظریه پایان تاریخ
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد را می‌توان آغازی برای نظم نوین جهانی دانست که۹ مهم‌ترین ویژه‌گی این نظم نوین در نگاه نخست، تک‌قطبی شدن جهان در عرصه سیاست‌های بین‏المللی است‌. در واقع، پایان جنگ سرد و شکست بلوک کمونیست، موجب شد که اغلبِ اندیشمندان غربی، مسئله پیروزی غرب و کاپیتالیسم را مطرح کنند. تز معروفِ پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما، بیان‌کننده این مدعاست. فوکویاما در مقاله «پایان تاریخ» (۱۹۸۹م) و متعاقباً کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان (۱۹۹۲م) مدعی و در تلاش است که با توجه به تحولات کنونی جهان، تاریخ عامی بنویسد تا تمام بشریت را در برگیرد. در این دیدگاه، نظام لیبرال‌دموکراسی نقطۀ پایانی تطور ایدیولوژیکی بشر و آخرین شکل دولت در تاریخ انسان تلقّی می‌شود. نظریه «پایان تاریخ» می‌گوید که به سبب فقدان بدیل‌های معتبر پس از شکست کمونیسم، نظام لیبرال دموکراسی صورت نهایی و عامِ تاریخ بشر خواهد شد؛ یعنی این‌که نه تنها این صورت به همه جهان، بالضروره گسترش خواهد یافت، بلکه در هیچ زمان دیگری در آینده از این صورت گذر نخواهد شد. به این ترتیب، جهانی‌شدن لیبرال دموکراسی، سرنوشت محتوم بشر تلقّی می‌شود. وی می‏گوید:
آنچه ما شاهد آن هستیم، تنها پایان جنگ سرد یا عبور از یک مرحله ویژۀ تاریخی نیست، بلکه ما شاهد پایان تاریخی هستیم که نقطه عطف آن، تکامل ایدیولوژیک و جهان‌شمولی دموکراسی لیبرالِ غربی به عنوان آخرین دولت بشری است.۱۰
فوکویاما از همان آغاز طرح دیدگاهش در باب پایان تاریخ، مشخص کرده است که وقتی وی از پیروزی ایدیولوژی لیبرال دموکراسی سخن می‌گوید، همه ایدیولوژی‌های دیگر، از جمله ایدیولوژی‌های دینی را نیز مدنظر داشته و صرفاً منظورش شکست ایدیولوژی‌های سکولار در برابر تجدد نیست. البته وی در جای دیگری در خصوص اسلام موضع متفاوتی می‌گیرد. وی پس از واقعۀ یازده سپتامبر سخنرانی‌یی انجام می‌دهد تحت این عنوان: «آیا تاریخ مجدداً آغاز شده است؟» روشن است که این واقعه او را واداشته که در نظر قبلی خود که در آن از حوزه فرهنگی و تمدنی اسلام غفلت نموده بود، تجدیدنظر کرده و اسلام را به عنوان یکی از حوزه‌های میراث بشری لحاظ کند. این سخنرانی در خصوص این احتمال بحث می‌کند که شاید تاریخ پایان نیافته باشد یا این‌‌که مجدداً در مسیر گذر از لیبرال دموکراسی غرب به حرکت درآمده باشد. در این سخنرانی، وی اهمیت و عظمت فرهنگی اسلام را می‌پذیرد؛ یعنی از این نظر برمی‌گردد که آن را به اعتبار عدم تعلق به «میراث ایدیولوژی مشترک بشریت» از بحث کنار بگذارد. با این حال، سخن او این است که این تهدیدها در درازمدت تهدیدی علیه غرب نیست و «تجدد و جهانی‌شدن، سازنده‌های مرکزی» تاریخ باقی خواهند ماند. از نظر وی، این نظام تجدد و سکولار لیبرال دموکراسی غربی است که می‌تواند علم ایجاد کند، ثروت بیافریند، فقر، بیماری‌ها و مشکلات مردم را رفع کرده و در نهایت، رفاه برای آن‌ها به ارمغان بیاورد.۱۱

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.