احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدعلي توانا - ۲۹ میزان ۱۳۹۸
بخش سوم/
همچنین طبق نظر کچوییان، تمایز نظریۀ مهدویت با نظریههای پایان تاریخ در یک نقطۀ دیگر نیز کاملاً آشکار و برجسته میشود. نزاع گسترده و پیچیدهیی که بر سرِ معنا و مفهوم جهانیشدن وجود دارد، خود فینفسه یکی از وجوهِ تمایز این دو نظریه است؛ چرا که از این حیث هیچگونه ناروشنی، اغلاق و ابهامی در معنای حکومت جهانی اسلام در میان صاحبنظران وجود ندارد. علاوه بر این، پایان تاریخ از لحاظ پدیدارشناختی با احساسِ خاصی از زمان و مکان پیوند دارد. این مسأله در ربط با آگاهی پدیدارشناسانه از این مطرح است که ما انسانها روی یک زمین زندهگی کرده و به یکدیگر پیوسته هستیم، خواه سخن از فشردهگی زمان و مکان یا مرگ مکان توسط زمان باشد یا پیدایی شبکههای ارتباطی بیرون از حوزه مهار و کنترل دولت ـ ملتها و یا تعابیر مشابه دیگر، در همه این موارد، نظریههای پایان تاریخ با دگرگونی در جغرافیا، مختصات زمانی و مکانی حیات جمعی و قرب و بُعد اینجهانی انسان، کنشها و پدیدههای اجتماعی سروکار دارد.
در نقطه مقابل این فهم، نظریه مهدویت قرار دارد. البته در مجموعهآثار موجود در خصوص حکومت جهانی اسلام و چگونهگی قیام و ظهور بقیهالله احادیثی وجود دارد که میتواند برای درک ویژهگیهای شرایط تاریخی حیات جمعی انسانها مانند کیفیت مختصات زمانی ـ مکانی کنشهای جمعی، خصوصیت پیوند و اتصالات اجتماعات انسانی و چگونهگی ارتباط جماعت محلی با یکدیگر به کار گرفته شود، از جمله احادیثی که در آنها آمده است: تمام جهانیان ندای حضرت صاحبالزمان را در کنار خانه خدا (کعبه) خواهند شنید؛ در زمان ظهور ایشان، قوت سمع و بصر شیعیان توسعه داده خواهد شد؛ پس از ظهور، زنان در چنان امنیتی خواهند بود که یک زن تنها میان فاصلۀ شام و عراق را بدون دغدغه و تعرض طی میکند. اما نکته اصلی در بحث حاضر این است که مأثورات موجود در مورد حکومت جهانی اسلام، هیچ قصد و توجه مستقیمی به این مقولات نداشته است، از اینرو بر این مقولات متمرکز نمیشود.
از انتقادات اساسیِ دیگر که بر نظریه پایان تاریخ فوکویاما وارد است اینست که این نظریه به عنوان یک فلسفه تاریخی دنیاگرایانه، تاریخ را خودبنیاد و خودکفا دانسته و پیوند آن را با مشیت الهی نادیده میگیرد. ازاینرو لیبرالدموکراسی را نتیجه ضروری ـ طبیعی عملکرد نیروهای دنیایی و تاریخی قلمداد کرده و از طرفی، تقابل این تفسیر با تفسیر دینی جهانیشدن را نشان میدهد. برعکس، جهانیشدن در فلسفه تاریخ دینی، علیالاصول، ظهور وضعیت نهایی تاریخ و استقرار نظام جهانی و آخرالزمانی را به اراده و لطف خداوند مرتبط میسازد. بر این اساس، طبق یک نظریه دینی جهانیشدن مانند نظریه مهدویت، پیشبینی زمان قیام و استقرار حکومت جهانی ممکن نیست. در واقع، آنچه رخداد نهایی را موجب میشود، ارادۀ خداوند و لطف ربوبی است، نه چیز دیگر. بر همین اساس، انسانها در این جریان، جز در اظهار نیاز و ترجمۀ این نیاز به عمل، نقش دیگری نداشته یا اگر هر نقشی در این میان داشته باشند، قطعاً نمیتوانند با انجام اقداماتی که در نظریه جهانیشدن دنیاگرایانه آمده است، وضعیت نهایی یا ظهور و حکومت جهانی را محقق سازند. در نظریه مهدویت، خداوند با مداخله مستقیم خود، نیروهایی متفاوت و برتر از نیروهای موجود را وارد صحنه تاریخی انسان کرده و از این طریق، ساختار نیـروهای اینجهانی را بر هم زده و سازوکاری متفاوت با سازوکارهای تاریخی موجود برقرار میسازد.۱۹
حکومت جهانی اسلام: پایان راستینِ تاریخ
اسلام دکترین اجتماعی دارد و در پیِ آن است که حکومت جهانی تأسیس کند. این مذهب که در حقوق، اقتصاد، سیاست، اخلاق و عقاید و بالأخره برای همه شئونِ زندهگی فردی و اجتماعی انسانها قوانین عمیق و پُرارزش مخصوص به خود دارد، از نظر فلسفه سیاسی طرفدار حکومت جهانی است. اسلام جامعههای محدود به صورتِ ملتها و دولتهای مستقل از یکدیگر را که فقط به منافع خود میاندیشند، محکوم کرده و در این راه با هرگونه عامل اختلاف و دوگانهگی و تشتت مبارزۀ دایمی نموده و همۀ انسانهای جهان را دعوت میکند که زیر یک پرچم درآمده و یک جامعه را تشکیل دهند. روشن است که حکومت جهانی اسلام اصول و قوانینِ مخصوص به خود دارد و از این جهت، با ارزشهای بشری و زمینی متفاوت است.۲۰
حال طرح این سؤال ضرورت دارد که حکومت جهانی اسلام چه ویژهگیهایی برای جهانشمولی و جهانیشدن دارد؟ اینجا به این نکته استدلال میشود که فرهنگ و اندیشه اسلامی، افزون بر ظرفیت و توانمندی درونی برای جهانشمولی، از نظر عینی نیز ویژهگیهایی دارد که نارساییهای موجود در الگوهای بشری را جبـران میکند. از نظر دین، انسان موجودی هم مادی و هم رحمانی است، از اینرو برنامه جهانیشدنِ تمدن اسلامی با برنامه پایان تاریخ که در پی سلطه بر انسان است، از بنیان تفاوت دارد، زیرا اسـلام در پی ارج نهادن به انسانهاست و فقط به استقلالِ آگاهانه و درکِ آزادانۀ او از پیـام دین میاندیشد و هرگز درصدد تحمیل عقیده بر او نیست. دیدگاه نظری اندیشه حکومت جهانی اسلام، بر آموزه جهانشمولی اسلام مبتنی است و این امر با فطرت و خواستههای معقولِ بشری ارتباط دارد که جهانیسازی اندیشه اسلامی را از حالت تحمیلی خارج و همه جوامع بشری را اقناع میکند.۲۱ آموزههای اسلامی از آنرو که به خواستههای معقول و فطری بشر توجه داشته، از زمینهها و مقتضیات مناسبی برای فراگیرشدن و جهانگیرشدن بهرهمند است. آموزههای دینی به نکته مشترکی میان تمام جوامع بشری باز میگردد و آن خواست فطری و ماندگار بشر است. قوانین و دستورالعملهای اسلامی نیز ماهیت فرازمانی و فرامکانی داشته و از ابتدا به گونهیی تنظیم و تدوین شده که به خواست فطری و معقول بشر در چارچوب فکری و فرهنگی متفاوت و متنوع توجه کرده است، از اینرو منابع دینی، دینداری را امر فطری و غیرقابل دگرگونی یاد میکنند. بنابراین، قوانین اسلامی صلاحیت و مقتضیاتِ لازم برای جهانیشدن دارند.۲۲
Comments are closed.