گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا - ۳۰ میزان ۱۳۹۸
نشانۀ بارز جوامع سنتی یکنواختی، رکود، بازخوانی گذشته، تحسین و بزرگداشت از گذشتهگان، افتخار به ابا و اجداد، مبارزۀ ضد منتقدان و ایستادهگی در برابر سرهسازی فرآوردهای گذشتهگان و زندانی بودن در چارچوب اندیشه و فرهنگ و اخلاق مروج روزگار میباشد. این ویژهگیهای غمانگیز برای جامعۀ سنتی اجازه نمیدهد تا از چارچوب تفکر موجود بیرون آید و به بازنگری اندیشۀ جامعه و سیاستی که بهخاطر قدیم بودن قدسیت پیدا کرده است بپردازد.
اگر چنین جوامعی بخواهد از این وضعیت فلاکتبار رهایی یابد و پا جای پای مردمان متمدن دنیا بگذارد و در تمدن بشری نقشی ایفا کند، راهی ندارد جز اینکه نظام فکری و فرهنگی خود را مراجعه کرده و به اصلاح نصاب تعلیمی دست زند و از طریق روشهای تحقیقی آزاد و نقد عقلانی بهدور از محدودیتهای روش تقدیسی، به گونۀ جدی بپردازد تا بتواند در نهضت و رنسانس بشری موجود شرکت کند.
هرگاه وضعیت چنین است برای روشنفکران مجاز نیست که نظارهگر وضعیت نابسامان مردم باشند و روشهای ناسالم و باورهای خرافاتی را صحه بگذارند بلکه باید جریان روشنفکری حوزههای وسیعی را برای گفتوگوی روشنگرانه و نقد علمی، باز کنند و از تسلط میتولوژی خود را رهایی بخشند و همۀ عقاید و متون را دوباره ارزیابی کنند تا میان دین و انواع دینداری و نص منزَل از نص موول تفاوت قایل شوند و از حوزۀ ابهام به سطح وضوح قدم بگذارند تا بتوانند دست به تغییر منحصر به فرد از طریق حرکت انتقادی و تجدیدی بزنند و مردم را برای کارآمدی روشهای روشنگرانۀ مدرن متقاعد سازند.
بهویژه بیرون رفتن از آنچه مردم به آن انس دارند و وارد شدن به جهان تحقیقات علمی و بررسی مجدد میراث فکری و فرهنگی ما با منطق علمی و بهدور از منطق بزرگداشت و روشهای انفعالی و هیجانی، از مهمترین وجایب حاملان پیام فکر و اندیشه در مرحلۀ تمدنی جدید میباشد، مرحلهیی که تا هنوز که هنوز است روش تقدیسی و تمجیدی و بتسازی به شکل وحشتناکی بر آن حاکم است، چیزی که جز بیگانگی و دوری از تفکر و تجدید و نوآوری ارمغانی دیگری نخواهد داشت.
آنچه هویداست این است که ویژهگیهای عقبماندهگی در جوامع سنتی تا اندازۀ زیادی شبیه هم اند و آنها به تجلیل و بزرگداشت از اجداد و تقدیس مفاهیم و رد انتقاد حتا اگر نقد و نوآوری بهخاطر بازسازی هم باشد میپردازند.
نمیدانم کدام جامعه میتواند بدون تحقیق علمی آزاد و بازپرسی تاریخ و غربالگری به نهضت دست یابد؟. مشکل جوامع سنتی این است که راههای تحقیق علمی را از جمله محرمات و مکفرات میدانند و گمان میبرند که چنین روشی اساس مفاهیم و مسلمات جامعه را از بین میبرد و این خود برای مجرم بودن و خاین بودن کافی است تا به ارتداد و قتل بینجامد چنانچه با دانشمندان زیادی که میخواستند برخی از مفاهیم و مسلمات را مورد نقد عقلانی قرار دهند، چنین برخوردی صورت گرفت و با عکسالعمل سخت و تحقیر و تکفیر مواجه شدند و این باعث شد که دیگر عاقلان به این حوزههای خطرناک نزدیک نشوند و فرآورد این برخورد این بود که خرافهها و اسطورهها پیرامون این مفاهیم متراکم گردید که چنین چیزی پایهگذاری تحقیق علمی آزاد را از مشکلترین مشکلها ساخته است.
اینکه امروز جوامع غربی متحول شده اند برای این است که اصل تحقیق علمی را پایهگذاری کرده و از تقدسگرایی به عقلانیت و از بتپرستی به انسانگرایی روی آورده اند؛ این همه پیشرفت و تحول در جوامع غربی نوین از عصر روشنگری و انقلاب علمی تا امروز محصول تفکر انتقادی و تجربه است.
پس برای جامعۀ فرورفته در جهل و خرافات ما هم جز انتقاد و سره سازی مفاهیم برای رهایی از مشکلات فکری و فرهنگی و دینی راه دیگری وجود ندارد، اینکه خرافه پرستان و دگُماندیشان مخالفت کنند و بهجای نقد علمی از ترفند اتهامزنی کار بگیرند، اینها دال بر ضعف منطق دینی و علمی آنها میباشد که گذشت ایام آن را برملاتر ساخته و پاپهایش را با رودههایشان خفه خواهد کرد.
شاید منتقدین چیزهایی زیادی را از دست بدهند، اما انسانهای هدفمند آنچه برایشان مهم است نجات بشریت از خرافات جهل و نادانی است که در این راه باید پیامبرگونه قدم زد در غیر آن فرعونها، ابوجهلها و هامانها به پیروزی میرسند و اهداف پیامبرانه منتقدان به خاک یکسان خواهد شد. این راهِ لیلی است که مغیلانهای زیادی در آن فرش است، اما یگانه چیزی که خارهای مغیلان را به گلهای شقایق مبدل میسازد عشق برای رسیدن به هدف است. در غیر این باید صدها سال دیگر در جهل و تمدنسوزی و وحشیگری باید سوخت.
Comments are closed.