احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کیانوش دلزنده - ۰۶ عقرب ۱۳۹۸
بخش سوم/
مردی با وجناتِ دهشتناک وارد میشود و در آینه به خود مینگرد. «چرا در آینه به خود می نگری، حال که نمیتوانی تصویر خویش را ببینی مگر با ناخرسندی؟» مرد دهشتناک پاسخم میدهد: «موسیو، بر طبق اصول فناناپذیرِ (انقلاب کبیر) ۸۹، همۀ آدمیان حقوقی برابر دارند؛ از اینرو من این حق را دارم که در آینه به خود بنگرم؛ حال چه با خرسندی و چه با ناخرسندی، که این فقط در گروِ وجـدان من است.» در مقام نمایندۀ ذوق نیک، بیشک حق با من بود؛ اما از منظر قانون، او بیراه نمیگفت. (بودلر- آینه)
در مقام نمایندۀ قانون، بیشک خشونت تنها در برابر آینه قداست دارد، در عریانی فعل قابل رؤیت. اما از منظر نمایندۀ ذوق نیک، شریانهایِ خشونت، زمانی جاری میشود که اتفاقاً از آینه بگریزد و به تصویر در نیاید. بنابراین، آینۀ حقیقت، خود جلوه-گرِ خشونت است و از مسیر رؤیتپذیری خشونت، خود و حاملان و عاملانش را پنهان میسازد.
این نوشتار بر آن است که رویِ دیگر سکۀ خشونت را بازنمایی کند؛ بدترین نوع خشونت، خشونتِ گفتمانی. خشونتی که نه در عریانی بلکه در خفا، در آناتومی سیاسی بدن حکمفرماست. نه حتا در بدن، بلکه در زبانی که بدن را میسازد. این خشونت، یک سکوت، یک وقفه، یک تعلیق است. درست، همانجایی که سکوت سنگر آخر است، خشونت گفتمانی ساخته میشود. خشونت نه در آنچه که متن میگوید، بلکه آنجایی که یک متن نمیگوید و سعی در پنهان ساختن آن دارد، ساخته میشود. متن خشونت، زیرنویسی است که مولف، با نشانههایی که جای میگذارد، آن را بیان میسازد. از این رو، ما به عنوان نمایندۀ مولفِ ذوق نیک، سیمایی از خشونت را بازنمایی میکنیم که در متن نیست. سیمای دهشتناکی از سکوت که هر متنی از خود جای میگذارد و از این طریق مرتکب خشونت میشود. « قیصر همواره سرور گرامر است.» (به نقل از لاکلا، اشمیت، ۱۹۸۸ : ۲۰۲)
***
۱
یک آزمایش فکری را برای شروع با قدری تغییر از رابرت نوزیک وام میگیریم. فرض بگیرید نوزدای از همان بدو تولد دچار انواع مشکلات فیزیکی و جسمی است. پزشکان حیاتِ او را تنها در شرایطی امکانپذیر میدانند که او را تماموقت در یک آکواریوم شیشهیی تحت نظر داشت. بیشک چنین زیستی وحشتناک است، اما پزشکان به شما قول میدهند از هر نظر نیازهای او را تأمین کنند. این تأمینات علاوه بر غذا شاملِ نیازهای روحی هم میشود، به نحوی که او هیچ احساس نیازی نکند. شاید برایتان این سوال پیش بیـاید: نوزاد چه نیاز روحییی میتواند داشته باشد وقتی هیچ تجربۀ زیستی از محیط اطرافِ خود ندارد؟ پزشکان به شما قول میدهند مبتنی بر تجارب زندهگی روزمرۀ هر یک از ما، او را در مسیر انتخاباتِ مکرر قرار دهند تا او خود از مسیر انتخابهایش، به نیازهایش آگاه شود و از این طریق، او علاوه بر زیست نباتی، مثل هر یک از ما تجربۀ زندهگی اجتماعی داشته باشدـ ضمن اینکه او هیچ یک از کاستیها و مشکلات روزمرهیی که ما با آن دست به گریبان هستیم را ندارد. او مشکلِ جدایی از همسر، فرزنددار شدن، کرایهخانۀ سر ماه و درگیری با رییس و ارباب رجوعهایش را ندارد. آیا شما چنین زندهگییی را انتخاب میکنید؟ بیشک نه، قریب به اتفاقِ شما این زندهگی را خستهکننـده میدانید و گزینههای انتخابی موجود را با وجود آنکه در اختیار شما قرار گرفته است، مصنوعی و غیرواقعی میپندارید که از قبل برای شما برنامهریزی شده است. حتا اگر تعداد گزینههای انتخابی شما بسیار هم زیاد باشد، باز شما آنها را از پیش معین شده و غیرواقعی میدانید، چرا که از پیش برای شما برنامهریزی شده که کدام گزینه را انتخاب کنید.
اجازه بدهید خبرِ بدی بهتان بدهیم، شما از از بدو تولد در چنین دستگاهی زندهگی میکنید. غیر از این است وقتی شما به کفشفروشی میروید، با وجود هزار مُدل کفش، شما در آخر کفشی را میخرید که مورد پسندِ مادرتان باشد. یا شبیه کفشی نباشد که دوستتان آن را میپوشد. ژیژک مثالی دارد که در این زمینه ما را کمک میکند: عشاقی را فرض کنید که در حالِ جدایی از یکدیگر هستند. معشوقۀ الف هنگام جدایی میگوید: اگر من را ترک کنی، میکُشمت؛ در صورتی که معشوقۀ ب هنگام جدایی میگوید: اگر من را ترک کنی، من از غصه میمیرم. ژیژک میگوید: خشونت معشوقۀ ب به مراتب بیشتر است، چون سوژه هیچگونه اختیاری از خودش ندارد. با وجود آنکه، گزینه و آپشنِ جدایی در اختیار او گذاشته میشود، اما او حقِ استفاده یا اعمال آن را ندارد. در فرازی از موفه میتوان بر این گزاره تأکید کرد که «سیاست همواره دارای یک جنبۀ جانبدارانه و متعصبانه است و از آنجا که مردم باید علاقهمند به سیاست باشند، باید امکان انتخاب بین بدیلهای واقعی که احزاب ارایه می-دهند را داشته باشند.»(موفه، ۱۳۹۱ : ۳۵)
به زبان فوکویی، خشونت از مرحلۀ اشراف بر حیات bio power به مرحلۀ آناتومی سیاسی بدن میرود. در خشونت عریان، شما هیچ گزینهیی ندارید، در صورتی که در خشونت پنهان، انواع گزینهها در اختیارِ شما قرار داده میشود، اما شما گزینهیی را انتخاب میکنید که از پیش برای شما طراحی شده، درست مانندِ آن نوزادی که داخل دستگاه است. در خشونت عریان، مقصر و عاملِ خصم مبرهن است و شما میدانید چه کسی به شما ظلم کرده است، اما در خشونت پنهان با وجود آنکه شما مورد خصم واقع شدهاید، گزینهها آنقدر فراوان است که شما نمیدانید کدام را مقصر بدانید تا جایی که تکثرِ گزینهها شما را به هیچ میرساند و شما خود را مقصرِ بلایا و مصیبتهای وارده میدانید. شما هیچ صورتی برای حسابوکتاب ندارید، همه چیز از قبل در آناتومی سیاسی بدنِ شما پذیرفته شده است. به عبارتی، «ما همواره مجبوریم بخش عمدهیی از دنیای اجتماعی را در اعمالمان بدیهی بینگاریم. زیرا زیر سوال بردن همۀ چیزها غیرممکن است.» (به نقل از سلطانی، فلیپس و یورگنسن، ۲۰۰۲ : ۳۶) مهم این نیست که خصم و خشونت وجود دارد، و بدیهی است، و ما آن را کشف میکنیم، مهم این است که توجیه شما از برای اعمال و تقبل خشونت چیست؟ و چه استراتژییی برای رهایی از آن دارید و چه کسی را مقصر میدانید.
سازوبرگِ این دستگاه چگونه است؟ چگونه با ما در ارتباط قرار میگیرد؟ سوژه، مبتنی بر نقشی که در شبکۀ نمادین میپذیرد، قابلیت نمادین شدن، رؤیتپذیری و در دسترس بودن پیدا میکند. درواقع، سوژه از طریق بازخواهی آلتوسری، جایگاهِ خود را مییابد، نه به واسطۀ آنچه که بهذات هست.
«آهای، با توام!، فرد استیضاح شده، بازخواهی شده، برای اینکه او اذعان داشته است (بازشناخته است) که فرد استیضاح شده، خود اوست و این اوست که مورد استیضاح قرار گرفته است. (و نه سوژۀ دیگری.) تجربه مؤید این نظر است که گفتوگوها و مناسبات کنش استیضاح شده برخورد میکند: با صدا کردن یا سوت زدن، فرد مخاطب همواره درمییابد (باز میشناسد) که او را خطاب کردهاند.» (آلتوسر، ۱۳۸۸: ۷۱) بنابراین، سوژه، مبتنی با استیضاح، قایل به نقش میشود و مبتنی بر استیضاح هویتِ خود را کسب میکند.
به زبان فوکویی، «انسانها و نهادها اشیاء و ایدهها را خلق میکنند، و همین است که واقعیت را برای ما برمیسازد.» (میلز، ۱۳۸۸: ۷۰) به واقع، درست همانجایی که ایدهها و سازمانها ساخته میشود، سوژه، از خود رفع مسوولیت میکند. سوژه، هویتِ خود را منوط به نقشی میکند که در شبکۀ نمادین دارد و عاملی که او را به شبکۀ نمادین مرتبط میسازد، همین استیضاح است.
دستگاه نوزاد را در آزمایش فکر به خاطر آورید! هریک از ما از درونِ آن به دنیا میآییم، دنیا به واسطۀ آن برای ما شناخته می-شود. نه اینکه هر کدام از ما حجمی شیشهیی را با خود حمل میکنیم، بلکه هر کدام از ما آن را در خود میتنیم. نه اینکه حتا ابژه و عینیتی وجود ندارد، و همه چیز ساخته شدۀ ذهن ماست، بلکه شناخت ما از ابژه، از خود ابژه است. ابژهیی که پیشتر ساختهایم و حال در برابر ما بدین طریق صاحب جان میشود.
در پایان، خشونت پنهان از طریق آناتومی سیاسی بدن و گزینههای متعدد انتخاب، سوژهگی و حقِ انتخاب را از بین میبرد. تنها عامل دفع مجدد خشونت، یعنی نمایش و رؤیت را نهادینه میکند. برای توضیح بیشتر، «در بطن گفتمان اعترافی به جای اینکه با موضعی سرکار داشته باشیم که صرفاً محل بروز تمکین است، با امکاناتی مواجهیم که اعترافکننده با استفاده از آنها خود را برخوردار از قدرت میکند. فرد از طریق عمل نوشتنِ یک متن اعترافی این امکان را مییابد که خود و اعمال خود را با و از این طریق با قدرت همسو کند.» (میلز، ۱۳۸۸ : ۱۰۸)
Comments are closed.