احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۲ دلو ۱۳۹۱
نشست سهجانبۀ افغانستان، پاکستان و بریتانیا در شهر لندن به میزبانیِ دیوید کامرون نخست وزیر این کشور که در هفتۀ گذشته صورت گرفت، نشان از تلاشهای تازه برای رسیدن به نوعی تفاهم با گروههای شورشی پیش از سال ۲۰۱۴ دارد. گویا آقای کرزی عزمش را جرم کرده که پیش از پایان سفر کاریاش به عنوان رییسجمهوری کشور، میراث جدیدی را به جانشینش تحویل دهد؛ میراثی که واقعاً مشخص نیست تبعاتِ آن برای افغانستان چه خواهد بود.
در ماههای اخیر تلاشهای ارگ ریاستجمهوری در راستای مذاکرات صلح بهشدت افزایش پیدا کرده است. بسیاری از آگاهان باور دارند که آقای کرزی میخواهد به هر قیمتی که شده، حتا به بهای مصادرۀ منافع کلان کشور، طالبان و حزب اسلامی را متقاعد کند که در همکاری با پاکستان، دست از نظامیگری بردارند و به روند صلح بپیوندند. البته آنچه که تا به حال انجام شده، بیشتر از آنکه به سود افغانستان باشد، منافع پاکستان را در منطقه تأمین کرده است.
پاکستان میخواهد جایگاه گذشتۀ خود را در مناسبات منطقهیی و بینالمللی که در سالهای اخیر بهشدت صدمه دیده، دوباره احیا کند. فشارهایی که طی سالهای اخیر بر این کشور از سوی جامعۀ جهانی وارد شده، سیاستمداران پاکستانی را وادار به برخی تغییرات تاکتیکی در سیاستهایشان در قبال مسایل منطقه کرده است. بخش مهمی از این فشارها به دلیل ناامنیهای موجود در افغانستان بر این کشور وارد شده است. به همین دلیل، سیاستمداران پاکستان دریافتهاند که از طریق فشار و زور به تنهایی نمیتوانند به اهداف کلانِ خود در منطقه دست بیابند. این موضوع سبب شده که برخی حرکتهای نرم در ماههای اخیر در سیاستهای این کشور به نظر برسد؛ حرکتهایی که بدون شک در پیوند با استراتژیهای کلانِ این کشور تعریف شدهاند و هیچ تغییر مثبتی را در برخورد با مسایل منطقه در پی نخواهند داشت.
از جانب دیگر، ارگ ریاستجمهوری نیز تمایل چندانی به برقراری صلح دوامدار و آبرومندانه در افغانستان ندارد. کل تلاشهای ارگ، حول محور گفتوگو با برخی گروههای شورشی و رهایی زندانیانِ طالبان از زندانهای پاکستان خلاصه میشود. ضربالاجلی هم که برای ایجاد تفاهم ظرف ششماه آینده در مورد صلح در نشست سهجانبه در لندن بر آن تأکید شده، بیشتر از آنکه واقعنگرانه به نظر رسد، یک تفاهم اوتوپیایی جلوه میکند.
تعیین هرگونه ضربالاجل زمانی برای تأمین صلح، نشانگر عدم تصور روشن از وضعیت موجود در افغانستان و اطرافِ آن میتواند تلقی شود. شباهتهای عجیبی میان این تفاهم با تفاهم زمان داکتر نجیبالله برای ایجاد مصالحه در افغانستان به چشم میخورد که بر اثر تلاشهای میخاییل گورباچف آخرین رییسجمهوری اتحاد جماهیر شوروی سابق و رونالد ریگان رییسجمهوری وقت امریکا به دست آمد و به نام توافق ژینو نامبردار شد. در آن زمان هم نمایندهگان بلندپایۀ پاکستان و افغانستان روی یک مکانیزم تأمین صلح و گفتوگو با مخالفان دولت توافق کرده بودند. ولی توافقنامۀ ژنیو نه تنها از سوی پاکستان اجرا نشد، بل زمینههای تازۀ مداخله در امور افغانستان را هم فراهم آورد. هرچند در آن زمان برخی از تنظیمهای جهادی به این توافقنامه روی خوش نشان ندادند و گویا میدانستند که در اثر چنین توافقنامهیی صلح به افغانستان برنمیگردد، ولی سران برخی از کشورهای ذیدخل در مسایل افغانستان امیدوار بودند که مشکلات افغانستان به نحوی حل شود که جلوِ درگیریهای بیشتر در این کشور را بگیرد.
حالا بحث در مورد مسایل آن زمان زیاد موجه نمینماید، ولی یک مسأله را نباید از یاد برد که در همان زمان هم پاکستان تلاش لازم را برای تأمین صلح در افغانستان انجام نداد.
در دورۀ حاکمیت مجاهدین نیز وضع به همین منوال ادامه پیدا کرد و حکومتِ تازهتأسیسیافتۀ مجاهدین عملاً از سوی پاکستان چنان تضعیف شد که زمینهساز ظهور طالبان گردید.
حالا اما چه ضمانتی وجود دارد که ظرف ششماه آینده چنین تفاهمی برای تأمین صلح ایجاد شود؟ صلحی که ظرف سه دهه تأمین نشده، چهگونه ظرف ششماه میتواند محقق گردد؟
اما این سکه روی دیگری هم دارد. روی دیگرِ این سکه میتواند برخی زدوبندهای سیاسی میان ارگ و پاکستان بر سر مسایل افغانستان باشد. آقای کرزی حداقل این مسأله را در پرنسیپ قبول کرده که پس از سال ۲۰۱۴ دیگر رییسجمهور افغانستان نخواهد بود. اما او در حالی مجبور به ترک قدرت میشود که تمام پلهای پشت سرش را ویرانشده میبیند. در زمان زمامداریِ آقای کرزی سه اتفاق ناگوار در کشور رخ داده که بدون شک دامنِ او را خواهد گرفت. نخست افزایش ناامنیها در کشور که به گونۀ سرسامآوری از مناطق مرزی جنوب به سایر مناطق افغانستان گسترش یافت. آقای کرزی میخواهد ضعفهای خود و ادارۀ تحت امرش را در خصوص مهار درگیریها به دوش نیروهای خارجی بیاندازد و به این صورت نشان دهد که او در این خصوص تقصیری نداشته است. گفتوگوی آقای کرزی با روزنامۀ گاردین در لندن دقیقاً این موضع را برملا کرد. آقای کرزی به شکل محتاطانهیی در این گفتوگو اظهار داشت که ولایت هلمند پیش از ورود نیروهای بریتانیایی، امنتر بوده است. این نتیجهگیریِ وی را میتوان به مناطق دیگر کشور هم تسری داد. آقای کرزی میخواهد بگوید که او در امر تأمین امنیت مشکلی نداشته، بل آنچه که در افغانستان ناامنیها را دامن زده، حضور سربازان خارجی بوده که سرانجام توانسته آنها را به عنوان معضل اصلی جنگ، از افغانستان بیرون کند.
مسالۀ دوم افزایش فساد اداری در کشور است که در زمان حاکمیت آقای کرزی به شکل افتضاحآمیزی گسترش پیدا کرد. این موضوع حثیت افغانستان را در سطح جهان خدشهدار کرد و آن را در صدر فهرست کشورهای فاسد جهان قرار داد. آقای کرزی در ادامۀ پاکسازی پروندۀ سیاسیاش، بخش اعظم فساد موجود در کشور را به نهادهای بینالمللی ربط داد و به این ترتیب، خیالش را از بابت این ناکامی هم به زعمِ خود آسوده کرده است.
سومین مساله رابطه با پاکستان است که در زمان حکومت آقای کرزی هرگز به مناسبات سازنده میان دو کشور تبدیل نشد. آقای کرزی با مهم خواندنِ نقش پاکستان میخواهد به چهرۀ محبوب برای این کشور تبدیل شود و مشکلات میان دو کشور را برای زمامدار بعدیِ کشور به میراث بگذارد.
Comments are closed.