- ۲۲ دلو ۱۳۹۱
بعد از نشست لندن و این زمزمه که گویا صلح تا ششماه دیگر در افغانستان حاکم میشود، مردم نگرانِ ایناند که چه روز و روزگاری را باید شاهد باشند.
این در حالیست که نزدیک به یک سال به انتخابات ریاست جمهروی مانده و قرار بر این است که در انتخابات پیشرو نظارت ملموس جامعۀ جهانی را با خود نخواهیم داشت و پروسۀ انتخابات- اگر برگزار شود- بدون حضور نیروهای خارجی خواهد بود.
اما دو موضوع بسیار مهمتر از آن نیز در این راستا قابل توجه است؛یکی این که تلاش پاکستان و بریتانیا برای برگرداندنطالبان به نظام- چه در هیات یک نیروی مسلح، چه در قالب یک اپوزیسیون سیاسی- است و دیگری، اینکه تیم حاکم سخت در تلاش نگهداری قدرت، در دستان خودش است.
صرف نظر از اینکه ماهیت و شکلگیری این سه چالش عمده فراروی انتخابات چهگونه خواهد بود، وقت این رسیده است تا ظرفیتهای بالقوۀ نیروهای واقعی به کار انداخته شده تا مسیر را از سوی انحرافی آن بکشانند.
نیروهایی که ما آنها را بیشتر به عنوان نیروهای غیرمسلح، مردمیو منتقد سیاستهای حکومت و جامعۀ جهانی میشناسیم، بیشتر شامل گروهها، احزاب، اشخاص پرنفوذ، رهبران جریان جهاد و مقاومت میشوند که اکنون به دلایل گوناگونی از حاکمیت به حاشیه رانده شدهاند و نقشی در تعیین تکلیف مردمشان ندارند. این نیروها با سه قوۀ فشار حکومت افغانستان، جامعۀ جهانی و مخالفان مسلح روبهرو اند.
یکم، حکومت افغانستان از آنجا با این نیروها سر مخالفت دارد که نفوذ آنان را در میان مردم به چشم سر مشاهده میکند. حکومت همواره این نیروها را به عنوان دشمن شماره یک خود میشمارد و گمان میبرد، اگر بر فرض این نیروها به حاکمیت دست پیدا بکنند، بنابر حمایت گستردۀ مردمی، آقای کرزی و همراهانش برای همیشه کنار زده خواهند شد.
دوم، ایالات متحده و همپیمانانش نیز موضع روشنی با این نیروها دارند. این موضعگیری بیشتر فکری است. چون روش فکری نیروهای مقاومت به صورت واضح با ایالات متحده تفاوت دارد و بنابراین، ایالات متحده و همپیمانانش به هیچوجه نمیخواهند که با نیروهای جهاد و مقاومت همکاری استراتژیک داشته باشند.
و سوم، نگاه مخالفان مسلح به این نیروهاست که نیازی به توضیح ندارد. طالبان، هنوز شکست سنگینشان را به دست این نیروها فراموش نکرده اند.
جدای از این سه قوۀ فشار، چالشهای دیگری نیز فراراه نیروهای منتقد حکومت قرار دارد که بیشتر ناشی از رفتار و تعاملهای داخلی خودشان است. به این معنا نیروهای منتقد در برخوردهای سیاسی همواره مثل حکومت به تنهایی عمل کردهاند و کمتر سعی داشتهاند که زیر برنامۀ مشخصی گردهم آمده و جمعی عمل کنند.
هر از گاهی که فرصت تجمع میسر شده است، حکومت با همپیمانانش به سپوتاژ پرداختهاند و در بسا اوقات موفق هم بودهاند.
در حال حاضر، نیروهای مردمیو منتقد که همان اپوزیسیون واقعیاند، دقیقاً در چنین وضعی به سر میبرند، اما در این اواخر نشانههایی از حرکات آنان دیده شده که بسیار امیدوارکننده به نظر میرسند.چنین رفتارهایی با همه نارساییهایش میتواند قابل توجه باشد، اما به شرطی که به سرعت فراگیر و گسترده گردد. زیرا هرچه شرایط تنگ تر می شود مسوولیت نخبهگان جامعه بیشتر میگردد. روی این گپ، حالا سران جریانهای سیاسی از هر قشر و گروهی که اند میتوانند در کنارهم روی یک طرح کلان ملی برای حل مسایل اساسی، قوت فعالی را در کشور شکل دهند که بتواند تاثیر فوقالعادهیی بر رویدادهای آینده کشور داشته باشد.
بی گمان همه احزاب سیاسی در شرایط کنونی دچار نوعی سردرگمی شده اند و تیم حاکم همه فرصت ها را از دست رقیبان برده است و در چنین وضعی لازم است تا جریانهای سیاسی و ایتلافهای سیاسی جبهه واحدی را شکل داده روی برنامهیی توافق نَظر پیدا کنند تا از آن طریق کشور را از خطر افتادن به دامن بحران دیگر نجات دهند.
به نظر میرسد اگر چالشهای عنوان شده به زودترین فرصت از میان برداشته نشود و این نیروها، حول یک برنامۀ منسجم گردهم نیایند تا یک حرکت و جریان مقتدر و مردمیرا تشکیل ندهند، همه مردم باید دندانآرامش و صلح دایمیرا از دهان بکشند و منتظر فاجعهیی بمانند که در آستانۀ وقوع است.زیرا نشست لندن زنگ خطری را به صدا دراورده و همه را گیچ کرده است.
Comments are closed.