گزارشگر:محمداکرام اندیشمند the_time('j F Y');?>
بخش سوم/
با توجه به استراتژی جنگی و امنیتی پاکستان در مورد افغانستان که توسط نهادهای نظامی و اطلاعاتی این کشور تدوین یافته و کار اجرایی آن را نیز این نهادها بهدوش دارند نه نهادهای ملکی حکومت. جنگ در افغانستان در این استراتژی متضمن تحقق اهداف پاکستان تلقی میشود. این اهداف را بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران افغانستان با دید مشترک و اتفاق نظر میبینند که عبارت اند از:
۱ – حکومت دستنشانده یا به قول پاکستانیها حکومت دوست؛
۲ – تخریب و فروپاشی نظام امنیتی و دفاعی افغانستان؛
۳ – کنترل منابع طبیعی افغانستان، بهخصوص آب و معادن و دسترسی به بازارهای افغانستان برای فروش اموال پاکستان؛
۴ – به رسمیت شناختن خط دیورند و کنترل بر سیاست خارجی افغانستان؛
۵ – جلوگیری از ثبات پایدار سیاسی و توسعۀ پایدار حیات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در افغانستان.
این اهداف را پاکستان میخواهد در افغانستان بهدست بیاورد که در حالت صلح به آن دست نمییابد.
موفقیت پاکستان در سیاست دوگانهاش در مورد افغانستان
واقعیت این است که پاکستان در سیاست دو گانۀ خود در مورد افغانستان یعنی سیاست جنگ در عمل و صلح در گفتار با موفقیت عمل کرده است. بر خلاف ادعای رییسجمهور غنی و افراد حکومتی که از انزوای پاکستان سخن میگویند و از پیروزی دیپلوماسی افغانستان، این پاکستان است که کشورهای مختلف و حتا امریکا را با دلایل خود مجاب کرده و به گونهیی آنها را قانع ساخته است. به این معنا که پاکستان جامعۀ جهانی را قانع ساخته که پاکستان در موضع و نگرانیاش در مورد دیورند برحق است و افغانستان منافع پاکستان و تمامیتارضیاش را نادیده میگیرد. پاکستان در مورد نزدیکی دهلی و کابل نیز کشورها را قانع ساخته است که این نزدیکی منافع پاکستان را نادیده میگیرد و همچنان پاکستان از منافع این کشور در مورد آبهای افغانستان که به پاکستان سرازیر میشود، کشورها را قانع و مجاب ساخته است.
موفقیت دیگر پاکستان این است که پاکستان طالبان را از یک گروه تروریستی انتحاری به گروه سیاسی در سطح منطقه و جهان تغییر داد. پاکستان روسیه، چین و کشورهای منطقه را در این مورد قانع ساخت و حتا امروز امریکا را وارد مذاکرات مستقیم با طالبان ساخته است و رییس هیأت مذاکره کنندۀ طالبان را خودش از زندان به میز مذاکره میفرستد.
پاکستانیها دنیا را قانع ساختند که طالبان یک گروه تروریستی نیستند و روابط خود را با القاعده قطع کردهاند، با داعش در افغانستان میجنگند و تهدیدی برای دنیا نیستند. حتا پاکستانیها این ذهنیت را برای دنیا دادهاند که حکومت کابل بسیار فاسد است و ارزش سرمایهگزاری و پرداخت هزینۀ انسانی و مالی از سوی امریکا و دنیای غرب را این حکومت فاسد ندارد. پاکستانیها از هر گونه دخالت خود در این جنگ که بسیار آشکار است، انکار میکنند و آن را یک جنگ داخلی میان شهروندان افغانستان میدانند و این ذهنیت را به دنیا نیز تا حدی تلقین کردهاند.
موفقیت دیگر پاکستان در این است که نه امریکا و نه هیچ کشور دیگر علیرغم روشن بودن دخالت پاکستان در جنگ افغانستان و حمایت از طالبان و حتا حمایت از القاعده که رهبر آن پس از دهسال در پاکستان کشته شد، موضع مجازات و تحریم را در مورد افراد و نظامیان پاکستان مطرح نکردهاند.
پاکستان و مدیریت مذاکرات طالبان با افغانستان و امریکاییها بر سر صلح
وقتی نهادهای نظامی و استخباراتی پاکستان با استراتژی جنگ در افغانستان عمل میکنند و جنگ را برای دسترسی به اهداف و منافع خود به عنوان استراتژی سیاست عملی پاکستان برگزیدهاند، آیا آنها در مذاکرات صلح افغانستان نقشی دارند؟
آیا این مذاکرات برای پاکستانیها اهمیتی دارد تا از آن نیز در جهت استراتژی جنگی خود استفاده کنند؟
با توجه به سه نکتۀ مهمی که به عنوان اصول سیاست و رفتار پاکستان در مورد افغانستان در آغاز این مقاله از آن سخن رفت، تظاهر به حمایت از صلح افغانستان و ادعای کمک به مذاکرات صلح اصل سوم این سیاست را تشکیل میدهد. در تظاهر پاکستان به حمایت از صلح و مذاکرات صلح افغانستان چند نکتۀ مهم و قابل توجه نهفته است:
اولاً؛ یکی اینکه در مدیریت و نقش پاکستان برای صلح افغانستان نهادهای نظامی و استخباراتی آن حرف اول را میزند و حتا این چارچوب و رفتار این تظاهر را این نهادها تدوین و معیین میکنند تا نهادهای ملکی و وزارت خارجه پاکستان؛ هر چند که در ظاهر و بهصورت علنی مشاهده نشود.
ثانیاً؛ پاکستانیها از مذاکرات صلح در جهت استراتژی جنگی خود در افغانستان بهره میگیرند. آنها به جای آنکه مذاکرات صلح را برای تأمین صلح بهکار ببرند، مذاکرات صلح را میخواهند در جهت جنگ و ادامۀ جنگ مدیریت و مصادره کنند.
جریان مذاکرات صلح افغانستان
پس از سپری شدن سالهای نخست حکومت پسا طالبان در افغانستان به ریاست حامد کرزی، تلاش برای مذاکرات صلح با طالبان از سوی کرزی و سپس امریکاییها گسرش یافت. این مذاکرات که سرانجام به مذاکرت مستقیم و آشکار میان طالبان و امریکا تبدیل شد که در ماههای اخیر به هفتمین دور خود در کشور قطر میرسد، در چند مرحله بهگونۀ غیر علنی و غیررسمی صورت گرفت.
حامد کرزی پس از آنکه در قوس ۱۳۸۰ ریاست ادارۀ موقت را پس از توافقنامۀ بُن در کابل بهدوش گرفت و قدرت را رسماً از استاد ربانی که تا آن وقت در ریاست دولت اسلامی قرار داشت، بهدست آورد، تلاش کرد تا طالبان از ضربات امریکا مصون بمانند و به زندهگی عادی برگردند. بهخصوص پس از ۱۳۸۲ کرزی این تلاش را توسط ابراهیم سپینزاده نوروزی معاون امنیت ملی بهصورت محرمانه به راه انداخت. سپس کمیسیون مصالحۀ ملی بر این اهداف در جهت ادغام مجدد طالبان از سوی کرزی ساخته شد.
کرزی در سنبله ۱۳۸۴ خواستار حذف نام ۲۰ تن از رهبران قبلی طالبان از فهرست قطعنامۀ ۱۲۶۷(۱۹۹۹)شورای امنیت ملل متحد شد، اما روسیه با حذف نام اینها مخالفت کرد. در سرطان ۱۳۸۴ سازمان استخبارات آلمان(بی. ان. دی) در زوریخ با دو نفر اعضای درجۀ متوسط طالبان که به شورای کویته یا شورای رهبری طالبان به ریاست ملاعمر تعلق داشت مذاکره کرد. هدف آن بود که آیا میتوان با طالبان یا برخی افرادش صلح کرد و آیا آنها حاضر به قطع رابطه با القاعده هستند؟ مذاکره پس از ده هفته ناکام شد و به پایان رسید. مذاکره کنندهگان طالب حاضر به قطع چنین رابطه نشدند و از طرف دیگر ثابت نشد که آنها به نمایندهگی از ملاعمر مذاکره میکنند.(۷)
در سال ۱۳۸۵ مذاکرات صلح میان طالبان، دولت افغانستان و خارجیها بهگونۀ مخفی و نیمه مخفی و سپس بهصورت علنی از سر گرفته شد که در سه مرحلۀ جداگانه ادامه یافت. در مرحلۀ نخست، موافقتنامههای محلی با طالبان امضا شد. تا اواخر ۱۳۸۶ این ذهنیت شکل گرفت که از راه نظامی به جنگ و بحران افغانستان نمیتوان پایان داد. نیروهای خارجی با موافقت ضمنی برخی مقامات دولتی افغانستان تعدادی از موافقتنامههای محلی را در برابر قلمرو به طالبان در موسی قلعه، گرشک، نوزاد هلمند و سپس گلاب منگل وزیر اقوام و قبایل حکومت افغانستان توافقنامۀ مشابه را در دهنۀ غوری بغلان امضا کردند.
مایکل سمپل معاون نمایندۀ خاص اتحادیۀ اروپا برای افغانستان در ۱۳۸۶ با رهبران رده بالای طالبان گفتوگو کرد. گفتوگوی سمپل که بدون آگاهی حامد کرزی انجام یافت و در این گفتوگو نقشی نداشت، سمپل را از افغانستان اخراج کرد. این مرحلۀ مذاکرات صلح با ایجاد بیاعتمادی کرزی در برابر خارجیها پایان یافت.(۸)
مرحلۀ دوم مذاکرات غیرعلنی و غیررسمی طالبان و دولت افغانستان و خارجیها در سال ۱۳۸۷ پس از توافق کابل و امریکا بر سه نکتۀ مشترک در مورد طالبان آغاز شد. دیدگاه مشترک آنها این بود که طالبان خشونت را محکوم کنند، قانون اساسی را بپذیرند و با گروههای تروریستی قطع رابطه کنند، در آن صورت مذاکره با طالبان عملی میشود. این سه موضوع امریکا را در مسیر مذاکرۀ مستقیم با طالبان قرار داد. بارک اوباما که رییسجمهور امریکا شد، طالبان را به طالبان خوب و بد تقسیم کرد تا مذاکره با خوبیهایش توجیه شود.
در افغانستان در این مرحله یک سیاست جدید شکل گرفت که مذاکره در سطح بالا با طالبان صورت بگیرد و ادغام مجدد در سطوح پایین آنها عملی شود. جرگۀ مشورتی صلح در سال ۱۳۸۹ تشکیل گردید و از آن جرگه شورای عالی صلح ساخته شد. وظیفۀ این شورا به راه انداختن پروسۀ مصالحه با طالبان بود و کار بروی ادغام مجدد آغاز شد. یک موسسه بهنام موسسۀ آموزش و تحقیق برای صلح peace Training and Research Organization ( PTRO)
برنامۀ آموزش ادغام مجدد را پیش میبرد که هدف از آن آموزش میانجیهای صلح و متخصصان حل شکایت بود. برخی کشورها از جمله عربستان سعودی برای صلح پا پیش گذاشتند. عربستان در سنبله و دلو ۱۳۸۷ به خواست کابل میزبان دو دور مذاکرات قیوم کرزی برادر حامد کرزی با طالبان بود.
در سال ۱۳۸۸ چند دور مذاکره میان کا آیده نمایندۀ خاص سازمان ملل متحد در افغانستان با طالبان از جمله با عبدالطیف منصور منشی شورای رهبری طالبان صورت گرفت. این مذاکرات وقتی قطع شد که پاکستان ملابرادر و ملامنصور را در کراچی در دلو ۱۳۸۸ بازداشت کرد. اما سپس این مذاکرات از سر گرفته شد و در شهر دبی در سرطان ۱۳۹۰ یک دور مذاکره میان طالبان و شورای عالی صلح دایر شد و پس از ترور استاد ربانی بصورت موقت این تماسها دوباره متوقف گردید.
پس از توقف موقت، در قوس ۱۳۹۱ و ثور ۱۳۹۲ با میانجگیری امریکا و ناروی دولت افغانستان با کمیتۀ سیاسی طالبان مذاکره کرد. ناروی در حوت ۱۳۹۳ سه رهبر طالبان و گروهی از نمایندهگان دولت افغانستان را در سیمنار «اهمیت آتشبس» به اسلو دعوت کرد. در این زمان آلمان نیز شروع به میانجیگری کرد و یک دور مذاکرات میان سازمان استخبارات آلمان و طیب آغا در دوحه برگزار شد. دور بعدی در عقرب ۱۳۶۹ و ثور ۱۳۹۰ میان طیب آغا و آلمانیها در مونیخ دایر شد. استخبارات امریکا نیز شامل این مذاکرات بود که در نتیجه، منجر به تشکیل دفتر طالبان در قطر در جوزای ۱۳۹۲ شد.(۹)
پس از ایجاد دفتر طالبان در دوحه قطر میان کرزی و امریکاییها بر سر پرچم طالبان در این دفتر بیاعتمادی ایجاد شد و کرزی با این دفتر مخالفت کرد. نیویارک تایمز در ۱۴ دلو ۱۳۹۲ نوشت که کرزی تماس محرمانه و مستقیم با طالبان داشته که موفق نبوده است.
همزمان بااین تلاشهای صلح، طرح پیشنهادی از سازمانهای غیردولتی ارایه شد که شامل مذاکرات و تماسهای غیررسمی توسط بازیگران غیردولتی بهنام دیپلماسی مسیر ۲ و مذاکرات نیمه دولتی- رسمی و نیمه غیررسمی بهنام دیپلماسی مسیر ۱،۵ میشد. موسسات غیردولتی مانند: موسسۀ آموزشی و تحقیقی برای صلح، مرکز مطالعات صلح و منازعه و موسسۀ پگواش(۱۰) مذاکراتی را میان طالبان، شورای عالی صلح دولت افغانستان، مخالفان سیاسی دولت و سیاستمداران منتقد داخل نظام حاکم سیاسی در کشورهای چون: جاپان، فرانسه، امارات متحده عربی، قطر و چین سازمان دادند و بهراه انداختند.
Comments are closed.