احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





رمزگشایی از مذاکرات و گفت‌وگوهای صلح میان امریکا و طالبان

گزارشگر:مرسلین ارسلا - ۲۰ عقرب ۱۳۹۸

بخش نخست/

دونالد ترمپ:
ملت‌های بزرگ در نبردهای طولانی نمی‌جنگند.

چکیده
این مقاله در پی رمزگشایی و دریافت پاسخ به چرایی گفت‌وگوهای صلح میان ایالات متحدۀ امریکا و طالبان است. در لابه‌لای این تحقیق تلاش می‌شود تا هدف طالبان از دوام جنگ در افغانستان جستجو شده و اهداف آنان در عقب تأکید بر مذاکره با ایالات متحدۀ امریکا نیز روشن شود. طالبان از اواسط سال‌های ۹۰ میلادی به این‌سو به دنبال مذاکره با ایالات متحده امریکا بوده‌اند، ولی واشنگتن از مذاکره با آنان و پرداختن به خواسته‌های طالبان کنار می‌کشید. حال چه شد که به یک‌باره‌گی واشنگتن دل به دریا زد و به خواست طالبان لبیک گفت و حاضر شد تا با این گروه مذاکره کند؟ طالبان از ابتدا (۲۰۰۱م)، اما ایالات متحده امریکا از سال ۲۰۱۴ به این‌سو اذعان می‌کنند که معضل افغانستان راه حل نظامی ندارد و مذاکره و حل سیاسی را تنها راه بیرون رفت از جنگ جاری در افغانستان عنوان می‌کنند. در این تحقیق عواملی بررسی شده که دو طرف را وادار ساخت تا پس از ۱۸ سال جنگ گرد یک میز جمع شده و برای رسیدن به یک تفاهم سیاسی جهت حل منازعه تلاش کنند.

mandegarکلید واژه
جنگ، شورش‌گری، منازعه، بحران، گفت‌وگوهای صلح، رسیدن به صلح و حضور نظامی امریکا.

مقدمه
آغاز مذاکرات صلح جهت دریافت راه‌حل سیاسی برای معضل جنگ در افغانستان نیازمند شناخت دقیق عوامل و ماهیت جنگ جاری می‌باشد. پروسۀ صلح نیازمند بررسی علت منازعۀ ۱۸ سال گذشته بوده و نیاز است تا عواملی بررسی شود که ایالات متحدۀ امریکا را در این جنگ درگیر نگه‌داشته و بر مبنای عوامل مذکور طالبان نیز به جنگ در برابر دولت افغانستان و متحدان بین‌المللی آن ادامه داده‌اند. به دنبال بررسی عوامل و مشوق‌های دوام جنگ از سوی دو طرف،‌ این عوامل با شرایط موجود وفق داده شود و راه‌حل سیاسی برای پایان این منازعه و طولانی‌ترین جنگ در تاریخ ایالات متحدۀ امریکا جستجو شود. بررسی عوامل آغاز و دوام جنگ باعث خواهد شد تا نقاطی مشخص گردد که بر بنیاد آن دو طرف می‌توانند با نشان دادن انعطاف در آن زمینه، فرصت مذاکره را فراهم کرده و با شرایط یک‌دیگر کنار بیایند.
در این مقاله ابتدا فشرده به مسألۀ آغاز جنگ ایالات متحدۀ امریکا در برابر طالبان پرداخته شده است. به وضعیت در میدان جنگ پرداخته شده که کدام یک از طرف‌های منازعه، به‌ویژه ایالات متحده و طالبان که آغازگر این جنگ بوده و دست بلندی در میدان جنگ داشته‌اند. در ادامه به پیشینۀ روابط میان امارت اسلامی طالبان و واشنگتن اشاره خواهد شد. این که چرا دولت افغانستان از این مذاکرات کنار گذاشته شده و طالبان با انکار از گفت‌وگو با حکومت افغانستان به دنبال به‌دست آوردن چه چیزی اند، بحث خواهد شد. خواست‌های ایالات متحدۀ امریکا از مذاکره با طالبان نیز بحث مهم است. زیرا چه چیزی واشنگتن را به این باور رسانده است که آنچه را در ۱۸ سال جنگ در برابر طالبان به دست نیاورده، حال این گروه حاضر است آن را از طریق نشستن روی میز مذاکره در اختیار امریکا قرار دهد. بحث اصلی این مقاله پرداختن به چگونگی رمز و علایق ایالات متحدۀ امریکا جهت مذاکره با طالبان بوده و تلاش شده تا این گفت‌وگوها رمزگشایی شده و چون و چرایی آن روشن شود.

مبانی نظری تحقیق
مذاکره برای صلح
مطالعات انجام شده در زمینۀ مذاکره برای رسیدن به صلح نشان می‌دهد، از ۲۰۰ مورد جنگ‌های شورشی (Insurgency) که پس از جنگ دوم جهانی در درون دولت‌ها رخ داده، یک بر سوم آن از طریق ادامۀ جنگ و برنده شدن یک طرف منازعه به پایان رسیده و بیشتر از نصف از این منازعات در نتیجۀ مذاکرات صلح پایان یافته است؛ آن‌هم در وضعیتی که دو طرف منازعه و رقیبان میدان جنگ به این نتیجه رسیده‌اند که جنگ میان آنان به بن‌بست رسیده و ادامۀ جنگ منجر به پیروزی هیچ یک از آنان در میدان جنگ نخواهد شد. رسیدن به چنین نتیجه و پذیرفتن این واقعیت از طرف‌های درگیر در میدان جنگ خیلی دشوار است که جنگ میان آنان به بن‌بست رسیده و ادامۀ این جنگ منجر به پیروزی نه، بلکه زمین‌گیر شدن بیشتر آنان در یک نزاع بی‌پایان خواهد شد. در حالی که پیش‌روی و یا پیروزی یک‌طرف جنگ گاه منجر به پایان نزاع و تأمین صلح می‌گردد، اما در اغلب موارد بن‌بست در میدان جنگ نیز سبب می‌شود تا دو طرف در جستجوی راه سومی که عبارت از مذاکره است متوسل شده و تلاش کنند که از راه مذاکره بر شرایط،‌ منافع و خواسته‌های‌شان مذاکره کرده و آنچه را در میدان جنگ به دست نیاوردند، در نتیجۀ گفت‌و‌گو و پذیرفته شدن شرایط‌شان به آن دست یابند.
امریکا و طالبان در هژدهمین سال جنگ افغانستان (۲۰۱۹) که ابتدا ایتلاف بین‌المللی مبارزه علیه تروریسم به رهبری امریکا آن را «ماموریت مبارزه علیه تروریسم» نام‌گذاری کرد، اما با وجود اذعان بر آن که پاکستان مرکز اصلی تمویل، تجهیز و آموزش تروریستان و طالبان است، هیچ‌گاه این مأموریت را به لانه‌های آنان در آن‌سوی خط دیورند گسترش نداد، اما بعدها در سال ۲۰۱۴ میلادی امریکایی‌ها (ادارۀ رییس‌جمهور اوباما) جنگ افغانستان را «جنگ ضد شورش» (counter insurgency) نام‌گذاری کرد. در اواخر حکومت بارک اوباما و در اوایل حکومت دونالد ترمپ،‌ به‌ویژه رهبران نظامی امریکا پذیرفتند که جنگ افغانستان در بن‌بست قرار گرفته و سپس طالبان نیز در اولین دور مذاکرات شان با زلمی خلیل‌زاد (۲۰۱۸) در دوحه پذیرفتند که این جنگ به بن‌بست رفته است و باید دو طرف از طریق مذاکرات در پی پایان آن باشند، اما دولت افغانستان به عنوان شریک مأموریت مبارزه علیه تروریسم و طرف اصلی جنگی که امریکایی‌ها آن را جنگ ضد شورش می‌دانند،‌ هنوز به بن‌بست رسیدن این جنگ باورمند نیست و بر دوام جنگ تا تضعیف طالبان تأکید دارد.
آیا مذاکرات امریکا با طالبان ما را به صلح مقصود می‌رساند؟
یوهان گالتونگ، فیلسوف صلح و نظریه‌پرداز نارویژی در حوزۀ صلح، به این باور است که پایان منازعه در هر حالت آن به معنای دست یافتن به صلح کامل نیست. زیرا گالتونگ صلح را در چند حوزه مورد مطالعه قرار می‌دهد: ۱. صلح منفی، ۲. صلح مثبت، ۳. صلح عادلانه، ۴. صلح پایدار، ۵. صلح دموکراتیک، ۶. صلح دایمی. گالتونگ دست یافتن به صلح در حد توقف جنگ و خشونت مستقیم را که آزادی افراد و ساکنان یک کشور در آن تأمین نشود، صلح منفی می‌نامد. صلحی که در کنار توقف جنگ و پایان خشونت‌ها، آزادی، دست یافتن به حق و اطمینان خاطر افراد در خانواده و خانواده در جامعه می‌شود، به آن صلح مثبت گفته می‌شود. دست یافتن به صلح مثبت منجر می‌شود تا طرف‌های منازعه با کنار گذاشتن خشونت و رقابت غیرسالم و غیر سازنده، دست به ابزار مشروع و قانونی جهت دست یافتن به اهداف مشروع سیاسی ببرند. در صلح مثبت علاوه بر آن که خشونت مستقیم در جامعه پایان می‌یابد، برای حل مشکل خشونت ساختاری نیز که سبب فقر و درمانده‌گی جامعه می‌شود، از طریق ایجاد ساختارهای مسوول، پاسخ‌گو و خودکفا چاره‌جویی صورت می‌گیرد. گالتونگ از تحقق مشروعیت و تأمین عدالت به عنوان پایه‌های اساسی صلح مثبت نام می‌برد. زیرا در نبود این دو عنصر نمی‌توان زمینۀ رقابت سالم سیاسی و تأمین عدالت را در جامعه تضمین کرد.
برای این که منازعه در یک کشور پایان یابد و گام‌های ابتدایی برای ایجاد فضای اعتماد جهت آغاز مذاکرات به منظور حل منازعه برداشته شود، نخست از همه باید طرف‌های منازعه یک‌دیگرشان را به عنوان آدرس‌های مشخص و مستقل، دارای صلاحیت تصمیم‌گیری بپذیرند. ایجاد یک قاعده برای مذاکره مرحلۀ بعدی صلح است تا این باور به وجود آید که طرف‌های درگیر در منازعه تنها در تلاش دست یافتن به اهداف و منافع‌شان نیستند، بلکه این مذاکره برای تأمین صلح دایمی صورت می‌گیرد. آنچه سبب موفقیت مذاکرات برای حل منازعه و رسیدن به صلح دایمی می‌شود، گذشت طرف‌های درگیر در منازعه از پیش‌شرط‌ها و برخی دست‌آوردهای است که پیشتر به عنوان خط سرخ عنوان شده بود و چنین مذاکراتی نیز در صورتی منجر به صلح دایمی می‌شود که سازمان ملل به عنوان یک مرجع و داعیه‌دار همیشگی صلح و امنیت بین‌الملل نقش فعال‌تری را در آن بازی کند.
طالبان از امریکا چه می‌خواهند؟
این بار نخست نیست که طالبان و ایالات متحدۀ امریکا به مذاکره میان‌شان تمایل نشان می‌دهند، بلکه خلاف وضع فعلی که بیشتر دولت افغانستان و ایالات متحده مایل به مذاکره با طالبان‌اند، پیش از این چندین‌بار طالبان خواستار گفت‌وگو با واشنگتن شده‌اند. نخستین‌بار طالبان در اواخر سال ۱۳۷۹ هیأتی را به نیویارک فرستاد تا از طریق لابی و دیدارها با دیپلوماتان امریکایی، واشنگتن را تشویق نماید که امارت اسلامی طالبان را به رسمیت بشناسد. در کنار این، هیأت اعزامی طالبان وظیفه داشت تا با پا در میانی هیأت‌های نماینده‌گی کشورهای که امارت آنان را به رسمیت شناخته بودند، سایر اعضای سازمان ملل، به‌ویژه اعضای شورای امنیت این سازمان را به رسمیت شناختن امارت اسلامی طالبان تشویق کنند،‌ اما این تلاش‌ها موفق نبود. در آن زمان تنها شش کشور عضو سازمان ملل امارت اسلامی طالبان را به رسمیت می‌شناختند.
معتصم آغا جان وزیر مالیه به همراه برخی از مأموران دیپلوماتیک رژیم طالبان پس از نشست بن نیز بارها تلاش کردند تا مجرای مذاکره با امریکا را بگشایند. هرچند در اوایل ایالات متحده امریکا بر دوام جنگ و سرکوب طالبان با استفاده از گزینۀ نظامی تأکید داشت، اما در میان‌های سال ۱۳۹۰ پیام‌های میان دو طرف رد و بدل شد و این جریان زمینۀ توافقی را فراهم ساخت که بر بنیاد آن توافق کردند تا جهت ایجاد آدرسی برای برقراری روابط به منظور اقدام به مذاکرات سیاسی از بهر پرداختن به حل سیاسی معضل افغانستان، دفتری برای طالبان در قطر ایجاد شود. دولت افغانستان نیز تا جایی از نحوۀ این ارتباطات میان طالبان و امریکا راضی بود و آن‌ را از نزدیک نظارت می‌کرد، اما این سلسله زمانی برهم خورد که طالبان خلاف تفاهم گذشته با واشنگتن،‌ تشکیلات و صلاحیت‌های این دفتر را تا سطح یک سفارت گسترش داده و پرچم امارت اسلامی را بر آن برافراشتند. این اقدام سبب نگرانی خاطر دولت افغانستان شد و با اعتراض شدید خواستار مسدود شدن این دفتر گردید. زیرا دولت افغانستان ایجاد چنین دفتر سیاسی با تشکیلاتی را که طالبان به آن در نظر گرفته بودند،‌ به رسمیت شناخته شدن دو دولت (دولت جمهوری اسلامی افغانستان و امارت اسلامی طالبان) در یک جغرافیایی واحد به‌نام افغانستان قلم‌داد نمود.
ایالات متحدۀ امریکا در اوایل حمله بالای افغانستان و سقوط رژیم طالبان علاقۀ چندانی به مذاکره با طالبان و ادغام آنان در نظام نوین افغانستان نداشت و بر سرکوب بدون قیدوشرط این گروه به عنوان رژیم میزبان گروه تروریستی القاعده تمرکز کرد. حتا دونالد رامسفلد وزیر دفاع ادارۀ رییس‌جمهور بوش نامه‌یی را که از آدرس ملامحمد عمر رهبر طالبان از حومۀ کندهار به آدرس ادارۀ انتقالی به رهبری حامد کرزی و حکومت جورج دبلیو بوش نیز فرستاده شده بود، پاره کرد و در پاسخ به آن گفت که طالبان اهل مذاکره نیستند. طالبان با دریافت پاسخ رد به این خواست‌شان، صفوف‌شان را دوباره منسجم ساختند و در اواخر سال ۲۰۰۷ میلادی ارادۀ شان را برای پیروزی در میدان جنگ و در دست‌گیری مجدد قدرت سیاسی اظهار داشتند. هرچند حکومت افغانستان به‌شمول برگزاری لویه جرگۀ مشورتی صلح، ایجاد شورای عالی صلح و پیشنهاد یک سلسله امتیازات مادی و سیاسی،‌ در تفاهم با ایالات متحدۀ امریکا طالبان را به پایان جنگ و پیوستن به زنده‌گی عادی تشویق کرد، اما طالبان با تشدید حملات، تصرف مناطق و مقاومت در برابر نیروهای طرف‌دار دولت، این پیشنهادات را تسلیمی عنوان کرده و بر دوام جنگ تا پیروزی تأکید نمودند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.