گزارشگر:رحمتالله بیگانه - ۰۶ جدی ۱۳۹۸
آغاز روزهای زمستان دلگیر ماه جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی بود، برف کوهها و دامنههای خیرخانه را سفید ساخته بود. روزهای سختی بود، رژیم نو با شدت و حدت فراوان مردم را در خانههایشان تختهبند ساخته بود؛ در بیش از یکسال از عمر رژیم زندانها پُر از افراد بیگناه شدند. با اندکترین اشتباه و حتا راپور دروغ دستگاه خاد، افرادِ گویا مشکوک را دستگیر و شکنجه میکردند. کسی جرأت اعتراض و پرسان را از حکومت نداشت. کسانی که دستگیر میشدند، هیچگاهی کسی در موردشان حق پرسان و بازخواست را نداشت، تا زمانی رها نمیشدند، هیچ اطلاعی از طرف دولت وقت در موردشان داده نمیشد. مردم از ترس افراد استخباراتی و راپورچیها که در هر گوشه و کنار، ادارات دولتی و دکانها و محلات وجود داشت، لب به سخن نمیگشودند و اعتراضی نمیکردند. خلاصه، فضای کاملاً اختناق و خفقان در کابل و ولایات کشور حاکم بود.
حفیظالله امین، رییسجمهور جدید به تاریخ ۲۵ سنبله ۱۳۵۸ خورشیدی، تازه استاد مسلم خود نورمحمد ترهکی را که او را نابغۀ شرق عنوان کرده و پرهای زیادی به سر این مرد ساده لوح میزد و بهزودی با ماندن بالشت به دهنش، وی را کشته و از سر راه خود دور ساخت. امین هر روز با تبختر و غرور، به تلویزیون حاضر گردیده و مردم را اخطار میداد، امین در حکومت صد روزۀ خود چنان فضای کابل و افغانستان را تیره و تار ساخته بود که مردم کوچکترین امیدی به زندهگی را از دست داده بودند.
در پروژۀ خیرخانه، خانههای زیادی آباد نگردیده بود، طرف کوهها زمینهای زیادی وجود داشت که مردمِ هزارۀ بغل- یکی از قریههای قدیمی کابل-، این زمینها را گندم للمی میکاشتند.
شب ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی با بارش برف آغاز گردید و حوالی ساعت ۹ شب بود که غرش بیوقفۀ طیارات ۴ ماشینۀ روسی فضای خیرخانه را پُر ساخت. این طیارهها از فضای خیرخانه عبور کرده و به میدان هوایی بینالمللی کابل نشست میکردند، تعجب انگیز بود وقتی به بام منزل دوم خانه بالا شدم، دیدم که طیارهها با چراغهای روشن به شکل قطاری در حال نشست و برخاست استند. این نشست و برخاست تا سپیده دم بدون توقف صورت گرفت.
چند روز پیش از این حادثه، دولت حفیظالله امین مقررهیی را از طریق رادیو تلویزیون نشر کرد که مردم شهر کابل را این اعلامیه وادار ساخت، تا پردههای ضخیمی را به در و کلکین خود آویزان کنند. باور دارم که شماری از مردم کابل از ترس اینکه آنها مورد پیگرد قرار نگیرند، حتا پردههای خود را برای تماشای اینهمه سرو صدا و آمدن طیارات روسی بلند نکرده بودند.
هیچکسی در مورد آمدن از سر شب تا صبح قطار طیارۀ نظامی روسها، به میدان هوایی کابل، چیزی نمیدانست. آن شب آبستن رویدادی بزرگی بود که یکی را به تخت مینشاند و دیگری را به سیاهدان گور گُمنامی میکشاند.
نیمههای شب همان روز که هنوز عساکر روسی به بارکهای مشخص خود نرفته بودند که صدای ببرک کارمل را از رادیو مسکو شنیدم؛ او راجع به ختم حکومت استبدادی حفیظالله امین صحبت میکرد. کارمل، امین را عمال ارتجاع و امپریالیسم امریکا خوانده و روزهای آینده را برای مردم افغانستان روزهای خوش و فارغ از دلهره و ترس اعلام کرد. اما ترس و دلهره وحشت رژیم، از دل و دماغ مردم دور نگردید.
مردم در جریان بیش از یکسال حکومت خلق و پرچم چنان در اختناق و خفقان قرار گرفته بودند که حتا از بلند شدن صدای خود میترسیدند.
تصامیم مهم راجع به سرنوشت حکومت افغانستان در شوروی گرفته میشد و در افغانستان عملی میگردید. مشاوران روسی در تمام وزارتخانهها و بهخصوص در قطعات نظامی بیشتر از وزیران دفاع، داخله و امنیت صلاحیت عمل داشتند؛ این حقشان بود، زیرا رژیمهای وابسته چنین شرایطی را دارد.
برای مردم عادی آمدن و رفتن ترهکی، امین و کارمل فرقی نداشت، زیرا آنها از بیرون کشور دستور میگرفتند.
اما ما به یک چیز خوش بودیم و آن اختلاف بین اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، اختلاف آنها در واقع راحتی بود به مردم کشور.
آنروزها مطبوعات بیرونی در کابل به جز ازخبرنگاران رادیوهای خارجی، مطبوعات آزاد داخلی وجود نداشت، از روزنامهها و هفتهنامههای غیروابسته به رژیم هم خبری نبود.
برای اینکه بدانم در کابل چه واقع گردیده است، صبح وقت به مسجد محلۀ مان رفتم و بعد از ادای نماز صبح مردم با هم گوشکانی داشتند؛ ملا با چپنی سبزی خود را پیچانده و در محراب حضور داشت من خود را به ملا نزدیک کردم، تشویشی معلوم میشد، خواستم بدانم چه واقع شده است، از ملا که استاد من هم بود پرسیدم:
مولوی صاحب! چه گپ شده؟ او با آهستگی گفت: روسها افغانستان را گرفتند.
با عجله از مسجد به سوی خانه برگشته و تصمیم گرفتم که به شهر بروم تا عساکر روس را به چشم ببینم. برف همهجاها را سفید ساخته بود، رفتوآمد موترها هم بسیار کم بود، در ایستگاه انتظار ماندم تا سرویس پیدا شد و به آن سوار شده و به… ادامه صفحه ۷
روسهـا افغـانستان را…
طرف شهر حرکت کردم.
در موتر سرویس هیچگونه تبصرهیی در مورد آمدن روسها نشد، اما چشمان همه مردم ناخودآگاه مانند من سربازان روسی را میپالید. از منطقۀ قوای مرکز گذشته، نزدیک لیسۀ ملالی یک تانک روسی را دیدم که سر سرک ایستاده است و مردم آنرا از دور و نزدیک تماشا میکردند.
من هم از سرویس پایین شدم و از دور به دیدن تانک و سرباز روسی مشغول شدم. سرباز با کلاه کلان زمستانی و جمپر گرم ملبس بود و با کسی حرف نمیزد. پیشتر رفتم و طرف آرشیف ملی تانک دیگری معلوم شد، ظاهراً تماشای تانکها برایم جالب نیامد، جانب شهر حرکت کردم و اما چیز جالبی را ندیدم.
خسته و مأیوس خانه آمدم، خیرخانه ظاهراً آرام بود، خانم کاکایم خاور، به من گفت: چند تانک روسها پشت جر نزدیک قریۀ هزاره بغل ایستاده اند. وقتی به بام بالا شدم، راستی عبور و مرور تانکها در برف زمستان، زمین را سیاه ساخته بود. بعدها این منطقه به اردوگاه مهم شورویها مبدل شد.
به مرور زمان قوای عسکری شوروی به تمام ولایات افغانستان جابهجا شدند و اما آرامی و جنگ بیشتر از گذشته در ولایات شدت گرفت.
جبهات زیادی بهنام جهاد با کفار در افغانستان گشوده شد و روسها خود را با درد سر بزرگی مواجه کردند. قیام مردم برضد اتحاد جماهیر شوروی با گستردهگی در تمام ولایات با تیلیغ فراوان رسانههای خارجی، مساجد و تحریک بیرونیها آغاز گردید.
کمکهای دول غربی بعد از مدت کوتاهی سیلآسا به کشور حامی جهاد- پاکستان آغاز گردید و این کشور با دید استراتژیک با برخوردهای چند گانۀ گروههای مختلفی را حمایت کرد و با استفاده از کمکهای سرشار و بلاعوض، هم کشور خود را ساخت و هم شعلههای جنگ را در افغانستان زنده نگهداشت.
اتحاد جماهیر شوروی که متشکل از دولتهای: فدراتیف روسیه، ازبیکستان، تاجیکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرغیزستان و کشورهای حوزۀ نفوذ شوروی (پیمان ورشو) ۹ سال تمام را در افغانستان جنگ کردند و تلفات دادند، اما آرامی و صلح در این کشور برقرار نشد.
روسها در جنگ ۹ ساله خسارات و تلفات زیادی را متقبل شدند و اما در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ خورشیدی، افغانستان را در حالی ترک کردند که در تمام ولایات افغانستان جنگ جریان داشت.
سوگمندانه اما قیامهای آزادیخواهانه و قربانیهای بیدریغ این سرزمین به ثمر ننشست، زیرا هم مردم ما ظرفیت خوبی در راه حاکمیت آزاد دولتی از خود نشان ندادند و هم قدرتهای کلانی که دنیا را رهبری میکنند، نگذاشتند تا مسیری را که مردم افغانستان انتخاب کرده بودند به آن برسند.
جنگ خونین چهل سالۀ افغانستان هنوزهم جریان دارد و روزنۀ پایان این تراژیدی هنوز به چشم نمیرسد.
Comments are closed.