احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ سرطان ۱۳۹۴
یک شنبه ۱۴ سرطان ۱۳۹۴
بخش دوم
د) بعد روانشناختی اعمال
بدون توجه به نظریههای اخلاقی، انسان از بعد روانشناختی در برخورد با پیرامون خود، واکنشهایی نشان میدهد. این واکنشها یا مثبت هستند و یا منفی و در اصل هیچ واکنش خنثایی وجود ندارد. اگر عملی بر ما اثرگذار باشد، بیتردید نسبت به آن واکنش نشان خواهیم داد. واکنشی که خنثا نامیده میشود، در اصل موجد یا پاسخ به آن بر ما، نه به طور مستقیم و نه غیر مستقیم اثر نمیگذارد که بخواهیم نسبت به آن واکنش نشان دهیم. این پاسخها بدون هیچ تردیدی تحت تأثیر محیط و عوامل بیرونی میباشند. منظور اینکه صرف اعتقاد به نظریۀ اخلاقی نمیتواند تمام مصادیق، قضاوتها و پاسخها به عمل اخلاقی را جهت دهد. حتا اگر در ظاهر هم تلاش در جهت حرکت در قلمرو باشد، باز در ناخودآگاه فرد تحت تأثیر چیزی فرای تیوریهای اخلاقی خود است. از این بحث نباید این برداشت شود که حالات متغیر انسانی باعث ایجاد تکثرگرایی اخلاقی میشود. غرض بیان این نکته است که در قضاوت اخلاقی و در ورای بحثهای ایدئولوژیکی، بدون شک انگیزههای روانی اثربخشی وجود دارند. شاید انسان در موقعیتی قرار گیرد که از لحاظ احساسی خود را مکلف بداند عملی را انجام دهد، ولی آیا این عمل ناشی از احساسات روانی میتواند اخلاقی باشد؟ این مهم هم قابل ذکر است که انسانها دربارۀ احساسات خود دچار تردیدهای اخلاقی نیز میشوند. آیا اساساً تکالیف احساسی اخلاقیاند؟
در ادامه به بررسی نظریات اخلاقی و سیر تحول اندیشۀ اخلاقی در عصر مدرن خواهیم پرداخت که خود به پاسخگویی سوالات مطرحشده در بالا خواهند پرداخت.
بخش دوم؛ دوران مدرن، مدرنیسم و اخلاق
مدرنیسم
به اعتقاد بسیاری از متفکرین، مدرنیسم دورانی تاریخی است که پس از رنسانس فرهنگی در اروپا و پس از قرون میانی آغاز شد. البته برخی نیز آن را همزمان با آغاز انقلاب صنعتی فرانسه و عدهیی نیز آن را همعصر با آغاز فعالیت نظام سرمایهداری و بازار آزاد دانستهاند. به طور کلی، نشانههای عصر مدرن عبارتاند از:
۱ـ رشد شهرنشینی
۲ـ گسترش علوم
۳ـ پدید آمدن نهادهای اجتماعی، سیاسی و آموزشی جدید
۴ـ پیدایش قلمرو همهگانی برای بحث و گفتوگو
۵ـ از میان رفتن تدریجی نظامهای نسبی
۶ـ جدایی مذهب از سیاست
۷ـ حضور مردم در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
۸ـ ظهور نظامهای قانونی و حقوقی با تکیه بر حقوق فردی یکسان
۹ـ گسترش نطامهای مردمسالار و بروکرات.
میتوان اظهار کرد مدرنیسم ویژهگی تاریخی است که کموبیش از قرن ۱۶ میلادی در اروپا آغاز و تا عصر ما ادامه یافته است.(حقیقی، شاهرخ. ۱۳۷۹)
دوران مدرن با سه جنبش (ایدههای سهگانه) و ایدۀ بزرگ و نسبتاً موفق (و نه لزوماً صحیح) شناخته میشود:
۱ـ ایدۀ خردگرایی، عقلگرایی و یا راسیونالیسم(Rationalism): اعتقاد بر اینکه هر امری در مورد حقایق اساسی عالم را میتوان به وسیلۀ عقل بشری تبیین نمود و هر پدیده را میتوان به وسیلۀ عقل و گزارههای عقلی به دور از هر اندیشۀ وحیانی و ما بعد طبیعییی تفسیر نمود.
۲ـ ایدۀ علمگرایی، دانشگرایی، اثباتگرایی علمی یا پوزیتیویسم(Positivism): اندیشهیی است که تنها نوع معتبر تفکر را مبتنی بر روش علمی میداند و معتقد است شناخت در جهان صرفاً محدود به تجربۀ حسی است و به گفتۀ راسل، اگر نتوان از چیزی آگاهی تجربی به دست آورد، هیچ آگاهی نمیتوان از آن بهدست آورد.
۳ـ ایدۀ جدایی دین از سیاست یا سکولاریسم(Secularism): به صورت کلی، سکولاریسم تفکری است معتقد به جلوگیری از دخالت دین و امور کلی مذهبی در سطح وسیع جامعه و در ادارۀ آن. و در اصل، تبیین نوعی روش زندهگی و مجموعهیی از ارزشهاست که مدعی میشود دنیا را با دلیل و منطق بهتر میتوان تفسیر نمود تا با مفاهیمی چون ماورای طبیعت، دین، خدا و… .
این سه اندیشه، ارتباط معناداری با یکدیگر دارند. به طوری که میتوان عقلگرایی را پایۀ اصلی تفکر پوزیتیویستی دانست و سکولاریسم را نتیجه و حاصل منطقیِ دو تفکر راسیونالیستی و پوزیتیویستی. اعتقاد به محوریت خرد، باعث اعتماد به دانش بشری از هر نوع آن نتیجهیی جز ظهور عقلگرایی علمی در بر نداشت. به تعبیر عبدالکریم سروش، به علم نوعی قداست داده شد. هر چیزی که بر آن برچسب علمی زده میشد، منطقی، عقلی، صحیح و قابل قبول بود و علمی بودن همتراز با درست بودن و حقیقی بودن بهکار میرفت.
از مقدمات بالا چنین بر میآید که مدرنیسم آغازگر تفکراتی بود در باب نگرش علمی ـ عقلانی به دنیا و به دور از هر گونه خرافهپرستی و مذهبیگری. در واقع اندیشۀ مدرن به قول لیوتار دایه «روایت بزرگ» و به قول اریک فروم «وعدۀ بزرگ پیشرفت نامحدود» را داشت و برای تحقق آن، به دنبال تجویز نظامهای جهانگستر، تبیین دستگاههای فکری عظیم، اعمال واحد و وظایف یکسان برای همۀ انسانها بود. پیامد این دیدگاه و هدف، فردی شدن دین، فردباوری و خودپرستی، خودمدارانگاری، گرایش به شالودهباوری و مالکیت فردی افراطی بوده است. در این دوران، یکی از بزرگترین واضعان و مدافعان اخلاق، یعنی دین و تفکر دینی بهنسبه از اعتبار افتاد و به دنبال آن، اخلاق دینی مورد هجوم قرار گرفت و دستگاههای فراگیر فلسفی و عمدتاً الحادی، در مقام مرجع نهایی مشروعیت به اعتبار رسیدند.
Comments are closed.