احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۵ جدی ۱۳۹۸
پس از کشتهشدن قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدسِ سپاه پاسداران ایران، بسیاری از تحلیلگران به پرسشِ رسانهها پیـرامون تأثیرِ این حادثه بر اوضاع افغانستان پاسخ گفتند؛ این پاسخها طیفِ متنوعی را شامل میشد که طی آن یا از قاسم سلیمانی بزرگنمایی صورت گرفته، یا نقشِ این حادثه در وضعیتِ کشور انکار شده و یا هم موضعی بینابین و معلق در خوف و رجا اتخاذ شده است. با اینهمه، به نظر میرسد که نخسـتین آزمونِ عملیِ این تحلیلها در مذاکرات صلح امریکا - طالبان در قطر رقم خواهد خورد.
فردا دورِ یازدهم گفتوگوهای صلحِ نمایندهگان طالبان و امریکا در قطر درحالی آغاز میشود که انتظار عمومی این است که توافقنامۀ صلحِ دو طرف در این دور نهـایی و آمادۀ امضا گردد. از آنجایی که سالهاست از ایران به عنوان یکی از کشورهای کمککننده به طالبان در امور مالی، نظامی و استخباراتی در نبرد با امریکا در زمینِ افغانستان یاد میشود؛ ترور فرمانده شاخۀ برونمرزی سپاه پاسدارانِ ایران نیز که رقابتِ منطقهییِ این کشور با امریکا را در خاورمیانه رهبری و مدیریت کرده، منطقاً میباید مذاکراتِ صلح را به دشواریهایِ تازهیی مبتلا کند.
در مورد ایران این ادعا همواره از سوی تحلیلگران و آگاهانِ امور وجود داشته که این کشور نهتنها پول و اسلحه و اطلاعاتِ استخباراتی در اختیار گروه طالبان قرار میدهد، بل نیروهای طالب را در مناطق مرزی و پایگاههای نظامیِ خود آموزش میدهد و آنها را در جهت تأمین منافعِ تهران در افغانستان بسـیج میسازد. یک چنین کاری مسلماً توسط سپاه پاسدارانِ ایران و شاخۀ برونمرزیِ آن صورت میگیرد که تا چند روز پیش در رأس آن، فرمانده قاسم سلیمانی وجود داشته است.
افزون بر این، ایران در هماهنگی با روسیه و در همکاری با پاکستان، در تلاش برای نفوذ چندجانبه بر طالبان بوده تا در نهایت از این نیرویِ امریکاستیز بتواند در بازیهای بزرگِ خود در افغانستان و منطقه سود بجوید. و این درحالی است که امریکا در پروسۀ صلح، در تقلایِ این بوده که طالبان را از پیوندهای روسی و ایرانیشان دور بسازد و به توافقِ صلحی با این گروه نایل آید که در آن سرمایهگذاریهایِ ایران و روسـیه به هدر برود. با این حساب، کشته شدن قاسم سلیمانی که اولاً در رقابتهای عراق و سوریه دستکم یک گام جلوتر از امریکا و دیگران بوده و ثانیاً تهران به پشتوانۀ برنامهها و مهارتهایِ او بابِ دوستی با طالبان را گشوده است، میتواند نوعِ نگاه ایران به مذاکرات صلح و میزان خوشبینی به آن را کاملاً تحت تأثیر قرار دهد.
واضح و مبرهن است که دوستی ایران با طالبان، دوستی غیرایدیولوژیک و منفعتمحور بوده و حضور طولانیمدتِ امریکا در افغانستان منطقِ آن را تشکیل داده است. در حالتی که برنامۀ صلحِ افغانستان نوعی رقابتِ امریکا با حامیان منطقهییِ طالبان تلقی میشود، در نبود شخصی مانند قاسم سلیمانی ایران نهتنها در بازارِ صلح احساسِ ناامنی و زیان میکند، بلکه میان رویداد بغداد و مذاکراتِ قطر نوعی پیوند میبیند که تا فایق آمدن بر این احساس و حاکم شدنِ فرمانده جدید نیروی قدس بر اوضاع، ترجیح میدهد امضای توافقِ صلح را به تأخیر بیندازد.
در صورتی که دور یازدهمِ گفتوگوهای صلح به نهایی شدن توافق صلح منتهی گردد و یا اینکه به گونۀ عادی با اعلام خرسندی امریکا و طالبان پایان یابد، میتوان به دو نکته رهنمون شد: نخست اینکه میراث قاسم سلیمانی در رقابتهای افغانستان، میراثی شکننده و ضعیف است و دوم اینکه نیروی قدس سپاه پاسداران ایران از معادلۀ صلح طالبان ـ امریکا قابل حذف خواهد بود. در صورتی که این تحلیل درست از آب بیرون شود، ایران از اینپس به دنبال نیروهای نیابتیِ جدید و قابل اطمینان در افغانستان خواهد بود؛ نیروهایی که با افزودن بر پیچیدهگی قضایای افغانستان، فضاهای جدیدی را برای بازیِ ایران فراهم آورند.
Comments are closed.