احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ارمغان بهداروند - ۲۹ جدی ۱۳۹۸
بخش دوم و پایانی/
قیصر امینپور به فراخور زمان انقلاب و جنگ، غزل عرفانی و حماسی را نیز در کارنامۀ غزلسرایی خود ثبت کرده است. در مجموعۀ «تنفس صبح» تعدادی از غزلهای قیصر نمایندۀ این وجهه از شعرِ اویند که اتفاقاً در چاپهای بعدی این مجموعه، شاعر نسبت به حذفِ بسیاری از این شعرها اقدام نمود که در نوع خود قابل بررسی است و از تغییر نگاه شاعر نسبت به روند غزلسرایی خویش حکایت دارد.
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید…(تنفس صبح/ص۳۱)
و:
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل، انتخاب لازم نیست…(همان/ص۲۷)
قیصر در مجموعۀ آینههای ناگهان، همچنان فرم غزل را در کارنامۀ کاری خود دارد و در این بین میتوان علاوه بر شاخصههای کلاسیک، به طور شفاف، تأثیرگذاری شعر نو را در عرصۀ غزل مشاهده کرد و به طور خاص میتوان تزریق نوعی اندیشۀ پرسش گرانه در غزلهای این مجموعه و نگرشی انتقادی به محیط پیرامونی را مولفۀ غزلهای آن دانست.
در حقیقت شاعر غزل های «آینههای ناگهان» با تلاش در زیباتر جلوه دادن غزل به مدد هنجارشکنی های زبانی و ایهام و استفاده از واژگان چندبعدی، رفتاری دیگر در غزل ابراز مینماید که در جذب مخاطبی که در پی شعری کمال یافته است موفق عمل میکند، اما این وصال به آسانی در غزل قیصر دست نمیدهد. هرچند قیصر از غزلسرایان مهمِ این سالها به حساب میآید، اما گاهی توان و جسارت و افق ابداع او در غزل، اسیر روحیۀ تعادلگرای ادبیاش میشود. برای نمونه میتوان جسارت او را در این غزل مطالعه کرد:
ناودانها شرشر باران بیصبری است
آسمان بیحوصله، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کولهباری مختصر لبریز بیصبری است
پشت شیشه میتپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندهگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری است.»(آینههای ناگهان/ص۱۵۷)
قیصر در ادامۀ انتشار مجموعه های بعدیاش و به نسبت مجموعه های قبلتر خود توجهی جدیتر به غزل ابراز میکند که از آن جمله میتوان به افزایش آمار بسامدی غزل ها و بلندی ابیات آنها اشاره نمود.
قیصر در دو مجموعۀ اخیر خود، رفتار محافظه کارانه تری در غزل از خود به نمایش میگذارد و در عین نوگرایی هم در بافت سخن، هم در دایرۀ مضامین و هم در حیطۀ فکری خود گرایش کاملاً محسوسی نسبت به سنت ابراز مینماید:
سورۀ چشم خرابت حکم تحریم شراب
سفر تکوین نگاهت مژدۀ اهل کتاب
روز و شب در چشم تو تصویر موعود من است
گرگ و میش از چشمۀ چشم تو مینوشند آب…(گلها همه آفتابگردانند/ص۸۱)
و یا در این غزل:
ز بس بیتاب آن زلف پریشانم، نمیدانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمیدانم
حقیقت بود یا دور تسلسل، حلقۀ زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه میخوانم، نمیدانم…(همان/ص۸۸)
و:
… با سوز سینه بر لب تفتیدۀ عشق
آتش زدی تا دود آهت را ببوسد
دل آستین افشاند بر وهم دو عالم
تا آستان بارگاهت را ببوسد(همان/ص۱۰۳)
یا در این غزل:
من سایهیی از نیمۀ پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هر چند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم…(دستور زبان عشق/ص۵۶)
نیز:
مانده از آن کاروانها و از آن چاووشها
شعله های خفته در خاکستر خاموش ها
کاروان در کاروان خورشید و خون چاووش خوان
راه روشن از طنین گامشان در گوشها…(همان/ص۵۸)
غزلهایی که در آنها کمتر بهرهگیریهایی شاعرانه و مکاشفههایی هنرمندانه به چشم میخورد، بیشتر برآمده از سواد و فرهنگ فرهیختگی شاعر است تا زاییدۀ چشمههای هنریاش و همین روح خمودهگی و خروج از تازهگی و طراوت، تا حدودی غزل او را نافرجام گذاشته است. با نگاهی به واژگان و ترکیبهای پرکاربرد دو دفتر اخیر او میتوان روند استفاده از مواد و مصالح سنتی غزل را در شعرش مطالعه کرد: نرگس، داغیاد، زلف، تسلسل، رخ، تفتیده، مژگان، ریا، عینالیقین، عنقا، سیمرغ، مست، جمال، سودا، گیسو، حلقه، هندو و واژگانی از این دست که ناگزیر ترکیباتی متناسب با خود را ایجاد مینمایند و در سنتیتر جلوه دادن چهرۀ شعر قیصر، تأثیرگذارتر خود را به نمایش میگذارد.
دیگر قالبی که میتوان آن را مهمترین قالب مجموعههای شعر قیصر امینپور دانست: «قالب نیمایی و قالب سپید» است که بیش از نیمی از دفاتر او را دربرگرفته است. اتفاقاً قیصر با «شعری برای جنگ» که از معروفترین شعرهای جنگ است، نام خود را در دفتر شعر امروز ثبت میکند. او با سپری کردن دورۀ مقدماتی کلاسیک در غزل و برخی فرمهای دیگر شعر کلاسیک، به آفرینش شعر نیمایی روی میآورد. «به اختصار باید گفت سنت شعری کلاسیک جایی از آیینهگی وجوه رنگارنگ و شهود مراتب گونهگون باز میماند که شاعر آن، توانایی بازآفرینی نداشته باشد.»(یوسفنیا، ۱۳۸۱، ص۶۱)
در چنین روزگاری قیصر، برخی تجربیات خود را در این فرم ارایه میدهد که هم توجه مخاطبان را به شعر او جلب مینماید و هم موجبات بازشناسی شکل نیمایی شعر را فراهم میکند. شکلی که میتواند در آن تجربیات کلاسیک خود را در آن بازنمایی نماید و تلفیقی از این دو شکل در هنجارهای زیباشناسی قدیم و جدید فراهم آورد. اگرچه قیصر آنچنان که باید خود را در چهارچوب انتظارات نیما و تئوریپردازان شعر نیمایی محدود نمینماید که میتوان این روحیه را محصول حضور جسارتآمیز خود نیما در شعر امروز و تاثیرگذاری او بر نوآمدگان شعر دانست.
«در شعر نوی نیمایی، قیصر، کمتر خواسته به مقصودی که نیما و پیروان درجۀ اول او از آفرینش شعر نو داشتهاند، تن در دهد. التزام سنتگرایانۀ او به درونگرایی عمیق و ذاتی شعر نیما وقعی نمینهد. چنان که میتوان در مواردی شعر نو او را کاملاً سنتی اما با عدم تساوی طولی مصاریع به شمار آورد. در واقع توازن و تقارن ذهنی شاعر آنچنان غالب است که وی را در هر صورتی مقید به رعایت اصولی از این تقارن و توازن در ظاهر شعر میسازد.»(زرقانی، ۱۳۸۶، ص۵۹)
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن درآورم
«چامه و چکامه» نیستند
تا به «رشتۀ سخن» درآورم
نعره نیستند
تا ز «نای جان» برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است(آینههای ناگهان/ص۱۵)
و یا در این شعر:
چشمهای من
این جزیرهها که در تصرف غم است
این جزیرهها که از چهارسو محاصره است
در هوای گریههای نمنم است
گرچه گریههای گاه گاه من
آب میدهد درخت درد را
برق آه بیگناه من
ذوب میکند
سد صخرههای سخت درد را
فکر میکنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح میکند
پایتخت درد را (همان/ص۲۱)
قیصر دغدغههای جدی روزآمدِ خود را در این قالب به مخاطبان خود انتقال میدهد و قیصر شعرهای نیمایی، چهرهیی کاملاً اجتماعی دارد و اندیشههای فلسفی و رویدادهای فکری خود را در این شکل سامان میبخشد.
منبـع: پایگاه نقد شعر
Comments are closed.