احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۳۰ جدی ۱۳۹۸
در جایی از تاریخ زندهگی میکنیم که زندهگی انسان بسیار پیچیدهتر از پیشینیانش شده است. روابط اقتصادی و سیاسی و سرنوشتِ افراد در سطح کلان شکل میگیرد و تصمیمات بزرگِ دولتهاست که زندهگی ملتهایشان را میسازد. یکی از مهمترین و جدیترین مسایلی که انسانِ امروز درگیر آن است، اقتصاد است. اقتصاد مشخصهیی است که سطح زندهگی در یک کشور را تعیین میکند و در رضایتِ افراد از زندهگی نقش اساسی را ایفا میکند. بحرانهای اقتصادی در سطح جهـان ریشۀ بسیاری از انقلابها بودهاند و دولتهایی که توانستهاند رفاه اقتصادی را تأمین کنند، تا حد زیادی توانستهاند رضایت ملتهایشان را جلب کنند و سالهای آرام و بیدغدغهیی را بگذرانند. دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون اقتصاددانانِ مشهوری در سطح جهاناند که کتابی زیر عنوان «چرا ملتها شکست میخورند» نوشتهاند. این کتاب نقش اقتصاد در بازی جهانی را تحلیل کرده است.
دربارۀ کتاب
کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» با عنوان اصلی «why nations fall: the origins of power, properity and poverty» سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این کتاب ریشههای فقر و قدرت در ملتها را بررسی کرده و به اقتصاد از دریچۀ سیاست نگاه کرده است. کشورهای در حال توسعه، مطلب مهمِ دیگری است که این کتاب روی آن تمرکز کرده است.
«احمد میدری» در سال ۱۳۹۲ مقدمۀ مفصلی بر ترجمۀ کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» به فارسی نوشته است. او در این مقدمه، مباحث کتاب را تحلیل کرده و معتقد است مطالعۀ این کتاب برای سیاستمداران به خصوص سیاستمداران در کشورهای در حال توسعه بسیار مفید است. در بخشی از مقدمۀ میدری آمده است: «مشکل سیاستمدار عموماً کمبود علم و دانش نیست؛ مشکل دوراهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تأمین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است…. گروهی از اقتصاددانان، از جمله منکور اولسون و داگلاس نورث، به مانند نویسندهگانِ این کتاب بر اهمیت دوراهی سیاستمدار تأکید کردهاند.»
مروری بر فصلهای کتاب
متن اصلی کتاب با پیشدرآمدی آغاز شده است که در آن نویسندهگان دربارۀ موضوع و محتوای کتاب و هدفشان از نگارش آن مطالبی را آوردهاند. این پیش درآمد بر این مسأله تأکید دارد که ریشۀ نارضایتی فقر است و کلید حل مسایل جهان را در اقتصاد میبیند. در ادامۀ کتاب، نویسندهگان در پانزده فصل نظریاتِ خود را شرح دادهاند. عناوین فصلهای کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» به شرح زیر است:
فصل اول: خیلی نزدیک، خیلی متفاوت
فصل دوم: نظریههایی که جواب نمیدهند
فصل سوم: تولید فقـر و غنا
فصل چهارم: تفاوتهای کوچک و برهههای سرنوشتساز ۱: وزن تاریخ
فصل پنجم: من آینده را دیدهام، و نتیجهبخش است: رشد تحت سلطۀ نهادهای استثماری
فصل ششم: جدایی
فصل هفتم: نقطۀ عطف
فصل هشتم: در سرزمین ما نه: موانع توسعه
فصل نهم: توسعۀ معکوس
فصل دهم: «پراکندهگی رفاه»
فصل یازدهم: چرخۀ تکاملی
فصل دوازدهم: چرخۀ شوم
فصل سیزدهم: امروزه چرا ملتها شکست میخورند
فصل چهاردهم: در هم شکستن قالب
فصل پانزدهم: «فهم فقر و غنـا»
در پایان کتاب نیز منابع استفاده شده در کتاب به صورتِ جداگانه و با جزییات آمده است تا خوانندۀ علاقهمند بتواند دربارۀ هر آنچه میخواهد مطالعات بیشتر و کاملتری داشته باشد. در ادامه نیز منابع نقشههایی که در کتاب استفاده شدهاند، آمده است تا اطلاعاتِ کتاب هرچه مستندتر در اختیار خواننده باشد.
نقدها و نظرات دربارۀ کتاب
کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» در سراسر جهان توانسته است توجهاتِ زیادی را به خود جلب کند. در ایران متخصصان زیادی به این کتاب توجه نشان دادهاند و دربارهۀ آن نقدها و نظراتِ مختلفی منتشر شده است. «علیرضا قلی» نویسندۀ کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» در جلسۀ نقد کتاب چرا ملتها شکست میخورند گفته است: «کتاب چرا ملتها شکست میخورند با مفروضات مشخصی پیش نرفته است و نقطهضعفی دارد که جغرافیا را نادیده میگیرد و به فرهنگ تاریخی نگاه نمیکند.»
«بیل گیتس» میلیارد معروف امریکایی نیز نقدها و نظراتش را دربارۀ چرا ملتها شکست میخورند منتشر کرده است. در بخشی از نقدِ مالک اپل بر این کتاب آمده است: «من تحلیل نویسندهگان را مبهم و ساده یافتم. فراتر از نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر در مقابل استخراجی. آنها علیرغم وجود تاریخ و منطقه، کلیۀ عوامل موثر دیگر را نادیده گرفتهاند. عبارتها و مفاهیمِ اصلی واقعاً تعریف نشدهاند و آنها هرگز توضیح نمیدهند که چگونه یک کشور میتواند به سمتی حرکت کند که نهادهای فراگیرتری داشته باشد.»
جوایز و افتخارات کتاب
کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» جوایزی را هم از آنِ خود کرده است. سال ۲۰۱۲ این کتاب در فهرست نامزدهای جایزۀ کتاب اقتصادی سال «فایننشیال تایمز و مک کینزی» قرار گرفت و توانست جایزۀ کتاب سیاسی «پدی پاور و سیاست کلی» را به دست آورد.
همچنین «چرا ملتها شکست میخورند؟» توانسته است جوایز «لیونل گلبر» و «آرتور راس» را در سال ۲۰۱۳ از آن خود کند.
دربارۀ نویسندهگان کتاب
دارون عجم اوغلو اقتصاددان امریکایی متولد ترکیه در سال ۱۹۶۷ است. او تحصیلات ابتداییاش را در ترکیه گذرانده و برای گذراندن تحصیلات عالی راهی انگلستان شده است. او در دانشگاه یورک درس خوانده و مدرک دکترای خود را از مدرسۀ اقتصاد لندن دریافت کرده است. یک سال بعد عجم اوغلو به استخدام انستیتو فناوری ماساچوست درآمد و از سال ۱۹۹۳ استاد این دانشگاه است.
دارون عجم اوغلو از سال ۲۰۰۶ عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر و علوم امریکاست. این اقتصاددان جوایز مختلفی را هم از آنِ خود کرده است که مهمترین آنها مدال «جان بیتز کلارک» است. عجم اوغلو کتابها و مقالات مختلفی نیز در زمینههای اقتصادی دارد که از میان آنها میتوان به کتابهای «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» و «معرفییی بر رشد اقتصادی مدرن» اشاره کرد.
جیمز رابینسون سیاستدان و اقتصاددان انگلیسی است که در سال ۱۹۶۰ به دنیا آمده است. او تحصیلات دانشگاهیاش را در مدرسۀ اقتصاد لندن آغاز کرده و دکترایش را از دانشگاه ییل در امریکا دریافت کرده است.
دکتر رابینسون در دانشگاههای زیادی از جمله دانشگاه کالیفرنیا، دانشگاه برکلی و دانشگاه ملبورن تدریس کرده است. او همچنین سالهای بین سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۵ را در دانشگاه هاروارد فعالیت کرده و در حال حاضر استاد دانشگاه شیکاگو است. او در دوران فعالیتش کتابهایی را نیز به چاپ رسانده است. از میان آثار جیمز رابینسون میتوان به کتابهای «نقش نخبگان در پیشرفت اقتصادی»، «پیشرفت آفریقا از نگاه تاریخی» و «آزمایشهای طبیعی تاریخ» اشاره کرد.
ترجمۀ کتاب
کتاب چرا ملتها شکست میخورند، کتابی تخصصی است. این کتاب را محسن میردامادی استاد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و محمد حسین نعیمیپور به فارسی برگرداندهاند. «علیرضا بهشتی» این ترجمه را ویرایش کرده است. چرا ملتها شکست میخورند را نشر روزنه روانۀ بازار کتاب ایران کرده است. در بخشی از کتابِ چرا ملتها شکست میخورند، میخوانیم:
اقتصاد مدار ۳۸ درجه
در تابستان ۱۹۴۵، زمانی که جنگ جهانی دوم رو به پایان بود، استعمار ژاپن در شبه جزیرۀ کره از هم فرو پاشید. یک ماه از تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در ۱۵ آگوست همان سال نگذشته بود که کره در مدار ۳۸ درجه به دو حیطۀ نفوذ تقسیم شد. جنوب، توسط ایالات متحده اداره میشد و شمال، توسط روسیه. در ژوئن ۱۹۵۰، زمانی که کرۀ جنوبی به اشغال ارتش کرۀ شمالی درآمد، صلح پر تنش و جنگ سرد میان دو ابرقدرت جای خود را به جنگ خونین کره داد. در ابتدا کرۀ شمالی تهاجمات گستردهیی را سازماندهی کرد و «سئول» پایتخت جنوب را گرفت، اما تا پاییز به کلی عقب رانده شد. از آن پس بود که «هوانگ پیونگ وو» و برادرش از هم جدا شدند. هوانگ پیونگ وون خوشاقبال بود که پنهان شد و از افتادن به دست ارتش کرۀ شمالی گریخت. او در جنوب اقامت گزید و به عنوان یک داروساز مشغول به کار شد. برادر وی پزشکی بود که در سئول، مجروحان ارتش کرۀ جنوبی را درمان میکرد. با عقبنشینی کرۀ شمالی او را به شمال بردند. این دو که در سال ۱۹۵۰ از هم جدا شده بودند، پس از یک جدایی طولانی ۵۰ساله در سال ۲۰۰۰ برای اولینبار یکدیگر را در سئول ملاقات کردند؛ یعنی پس از آن که سرانجام دو دولت توافق کردند برنامۀ محدودی را برای پیوند مجدد خانوادهها به اجرا درآورند.
برادر «هوانگ پین وون» به عنوان پزشک در نیروی هوایی به کار گرفته شد، که در یک دیکتاتوری نظامی شغل خوبی به حساب میآمد. اما در کرۀ شمالی حتا آنهایی که از امتیازات ویژه برخوردار بودند، وضعشان تعریفی نداشت.
منبـع:
https://fidibo.com/book/63289
Comments are closed.