احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۴ دلو ۱۳۹۹
دکتر حمیدالله مفید
استان بغلان که به میانین یا مرکزی کشور افغانستان جابهجا است، از سوی باختر به استانهای تخار و پروان، از سوی خاور یا شرق به استانهای سمنگان و بامیان، از سوی شمال یا اپاختر به استانهای تخار و کندز و از سوی نیمروز یا جنوب به استان پروان هستی دارد.
پسازآن که سنگنوشتهها و نگارشها، همزمان با پیکرها و پولهای فلزی از سرخکوتل این استان بهدست آمد و باستانشناسان آنها را بر خواندند؛ دریافتند که این استان، پیشینهگی و باستانی نزدیک به دوهزارساله دارد. سنگنوشتههای برخواندهشده میرسانند که پیگذار (استان بگ لنگا) شخص بکشاه یا کنیشکاه کدفیسوس پادشاه کوشانی است، او مهادژ یا معبد بزرگ زردشتی را در سال ۱۳۰ ترسایی یا میلادی ساخته است.
ریشهشناسی واژۀ بغلان:
واژۀ بغلان در سنگنوشتهها یا کتیبههای سرخکوتل بهگونه بگ لنگا و بغلانا یا بغالنگا آمده است. بخش نخست این واژه، «بغ» یا «بگ» در زبان تخاری به معنی ایزد آمده است که در زبان سغدی بهگونۀ «وغن» یا «وغ» به چم ایزد بزرگ میباشد که پیشینهگی آن در زبان سنسکرت، «بگ» و سپس در هندی باستانی «بگاونا» که در زبان بابلی «بع» یا «بعل» نام بت بزرگ بابلی بود، پیوند دارد.
بخش دوم آن واژه «لنگا» به گفتاورد “مسیو فوشه” دانشمند فرانسوی، واژۀ لنگا به چم مکان و یا جای در زبانهای تخاری، پهلوی کاربرد داشته است که ما نمونههای آن را در یکاولنگا نیز میبینیم وچم یا معنی آن، جای و مکان است. نام این پرستشگاه یا مهادژ (که در زبان عربی معابد شده است) یا «مالیز» یا «نوشاد» بوده است. برخی دانشمندان به این باور اند که واژۀ بغلان از دو بخش ساخته شده است، بخش نخست آن بگ یا بغ به چم یا معنی ایزد یا اهوره مزدا و بخش دوم آن (انگا) در زبان باختری کوشانی به چم یا معنی آتشگاه یا آتشکده بوده باشد که «بگ انگا» یعنی مهادژ یا مهندژ در هندی مهندر در زبان تازی معبد شده است، معبد پرستش ایزد بوده باشد.
در این کتیبهها افزون از نام بگالنگا یا بگاوانگا واژههای فریستار آب، به چم آبدار باشی، «ساد» به چم چاه آب، نامبورگ به چم نامور، فروکرد، تمام کرد و یا سرانجام، کند به چم کندن امروزی، نوشاد، نوروز، فرومان، فرمان، بگشاه، شاه بزرگ، بگبوهر (چینی فغفور) برادر شاه، که بیانگر نیای زبان فارسی دری میباشد نیز آمدهاند.
شهرها و شهرستانهای بغلان:
آش پشته: این شهرستان در فاصلۀ ۲۵۸ کیلومتری آپاختر یا شمال کابل جا دارد و معدن یا انبارگاه زغال سنگ آن، نامور است که نزدیک به ۲۰۰ هزار تن بایگانی یا ذخیره دارد. نام آش پشته از دو بخش ساخته شده است، نخست واژۀ (آش) وامواژه ترکی است که در رویۀ ۱۱۸ فرهنگ سنگلاخ به دو معنی آمده است. نخست به معنی کارکن و دوم به معنی خوره یا طعام نیز آمده است که از آن، واژههای اشورماق، آشتماق و غیره نیز ساخته شده است. بخش دوم آن (پشته) واژۀ فارسی به معنی تپه، و بلندی را گویند که چم یا معنی آن پشته یا ساحه که کار باید کرد و طعام یا خوره باید خورد.
اندراب: در زمرۀ شهرستانهای باستانی کشور به شمار میآید. اندراب به روی سرچشمۀ نیمروز باختری رود خانۀ دوشی واقع شده است. نام این شهرستان در سکههای بنجوریها یا داودیها که از نیمۀ دوم سدۀ سوم خورشیدی (سدۀ نهم میلادی) در این بخش حکمروایی کردهاند دیده شده است.
آوردهاند که سیم یا نقرههایی که از پنجشیر کشیده میشدند، در اندراب به سکه ضرب میشدند. پیشینهترین سکههای این خانواده (درهم) بنجوری بود که به بنجوری محمد منسوب است. گویند که برخی از این سکهها به نامهای خلفای عباسی (المعتضد و المعتمد) و حتا فرمانروایان سامانی نیز اینجا ضرب میشده است، چنانی که اصطخری در مسالکالممالک رویه ۲۱۹ نگاشته است: اندراب شهری است در شعب کوه نهاده و آن جایگاه نقرهگی از جاریانه و پنجهیر افتد، گرد کنند و دو رو دارد (۱).
در حدودالعالم نیز چنین آمده است: اندراب شهرکی است اندر میان کوهها، جای بسیار غله و کشت و برزو او را دو رود است و سیمهای که از معدن پنجهیر و جاریانه افتد؛ اینجا آن را درم زنند (۲).
توپونیمی نام اندراب: واژۀ اندراب از دو بخش ساخته شده است. «اندر» و «آب» واژۀ اندر که در پارتی «انتر» و در زبان فارسی دری «اندر» و «در» شده است به چم ظرفیت معنی میدهد، مانند: در خانه اندر خانه، در بازار اندر بازار و آب همان آب میباشد و معنی آن اندر دو آب یا دو رودخانه.
پل خمری: پل خمری، مرکز استان بغلان است. شهرِ جدیدی است که پس از استخراج یا فراوردی زغال سنگ و بند برق رشد کرد. بند برق بالای دریایی غوری در سال ۱۳۱۵ خورشیدی و سپس فابریکۀ نساجی پل خمری و فابریکۀ سمنت غوری در این منطقه ساخته شد و شهر رشد کرد.
توپونیمی شهر پل خمری: گویند خماری نام؛ دوشیزهای بازرگانی بود که میراث بزرگی بهدست آورده بود. برای جلوگیری از سرگردانی مردم و بازرگانان؛ پل بزرگی را بالای دریایی غوری ساخت که بهنام خود او «پل خماری» یاد میشد، مگر باگذشت سالها به پل خمری کوتاهتر شد.
خوست و فرنگ: چنانی که از نام آن پیداست، از دو بخش است. درۀ خوست و درۀ فرنگ. خوست بهصورت یک درۀ شاداب و خاکِ خوب که توسط رودِ خوست آبیاری میشود، و درۀ فرنگ کوچکتر از خوست؛ مگر مانند آن؛ درهای زیبا و پر نعمت است.
توپونیمی خوست و فرنگ: واژۀ «خوست» که در افغانستان به چندین جای گفته میشود، در استان فراه نزدیک سرچشمۀ هریرود، ناحیهای در غزنی و نام ولایتی در جنوب افغانستان «خوست» است. این واژه در اوستا به گونه Hu-wastra آن را “هیوان تسنگ” گردشگر چینی بهگونۀ کواتیستو، یاقوت حموی آن را «خوشت» ثبت کرده است که از دو بخش، یعنی (خو و استرا) ساخته شده است و به معنی مرغزار زیبا برگردانی کردهاند؛ یعنی خوب که در زبان اوستایی بهگونهای هوب بود و در پهلوی و تخاری خوب شده است و وسترا که به گونۀ ورسترا یا مرغزار آمده است.
«فرنگ» شکل اوستایی آن «فرازو» و فارسی باستانی آن «فرادز» شده است. در زبان فارسی “فرنگ” گردیده است و به معنی فراوانی و وفور میباشد؛ یعنی درهای که در آن فراوانی وجود دارد.
دوشی: منطقهای است که در مسیر راه کابل-پل خمری قرار دارد، دریاهای که از دوشی میگذرد، یکی از تاله و برفک و دیگری از خنجان میآیند و هردو در منطقۀ دوشی باهم یکجا میشوند.
ریشهشناسی نام دوشی: نام این شهرک، از دو رودی که از تاله و برفک و خنجان میآید و در دوشی باهم پیوند میگیرند؛ گرفته شده است، نخست «دو شیر» یا «دو هیر» بوده که در زبانهای پیشین، هیر هم به معنی آتش و هم به معنی رود آمده است، دو هیر نخست دو شیر و سپس دوشی شده است.
سرچشمهها:
۱- اصطخری مسالکالممالک به کوشش ایرج افشار تهران ۱۳۴۷ رویه ۲۱۹
۲- حدودالعالم با مقدمه بارتولد و حواشی مینورسکی کابل رویه ۳۹۱
Comments are closed.