نوشتن از مرگ می‌گذرد

- ۱۴ دلو ۱۳۹۹

عزیزالله ایما
باری در کتابخانۀ عامه که زنده‌یاد زریاب هم در گوشۀ میزی نشسته‌بود، سخن از نوشتن و چاپ کتاب بود که کسی حکایت پهلوانی زریاب را به میان آورد، حیدری و جودی بی‌درنگ گفت:
«درین ملک نوشتن خود پهلوانی‌ست».
پهلوانی به معنایی که پیوسته آمادۀ نبرد و مبارزه در میدان اندیشه و زنده‌گی بودن.
سپس تیراژ کتاب که در کابل بیش از پنج‌صد جلد نبود، محور سخن شد و گفته‌شد که هزار جلد برای مخاطبان افغانستان تیراژ بسیار بلندی است و از بهترین کتاب‌های چاپ‌شده یاد شد که در بهترین حالت دوصد جلد آن به فروش رفته‌است.
در چنین وضعیتی امکان نوشتن به حالاتی تعلق دارد که نویسنده، را گذرا و دوام‌دار درگیر خود می‌کند. بخت نوشتن هم بیش‌تر به کسانی روی می‌آورد که یا معاشی از کارمندی در بخش‌های فرهنگی دارند و یا هم دارایی و امکاناتِ شخصی. استعدادهای عجیبی در فضایی که طولانی‌ترین جنگ تاریکی و غبارآلوده‌گی آن را بیش‌تر می‌کند، فرصت تمرکز بر فکر، قلم و نوشتن نمی‌یابند. خنده‌آور است اگر نظریۀ تبعیض‌آلودی را که گویا مردمان فلان سرزمین استعدادهای نابی دارند و مردمان سرزمین دیگری فاقد آن اند، بپذیریم.
رهنورد زریاب در جایی نوشتن را پی گرفت که هنوز ناشر کتاب به معنای دقیق کلمه در آن‌جا وجود ندارد. او دور از همسر و دخترانش که در پاریس می‌زیستند، با استفاده از امکانات شخصی نوشتن را سخت‌کوشانه ادامه داد و تا پای جان نوشت. از یک‌سو با نگاه پیش‌پاافتاده و مریدانۀ داوری بر کارهایش روبه‌رو شد و از سوی دیگر با نگاه خصمانه و سطحی. او تا واپسین لحظه‌یی که زیست با خوانندۀ جدیِ کتاب‌هایش که نگاه معطوف به نقد بر آن‌ها داشته‌باشد، روبه‌رو نشد. نگاه مریدانه همان‌قدر او را درگیرِ دردسر می‌کرد که نگاه مخالفانه. باری مریدانی او را ناگزیر می‌سازند که در بارۀ چیزهایی حرف بزند. درحالی‌که کار او نوشتن است، نه گفتن. حرف می‌زند، درددل می‌کند و بی‌تعارف و شاید هم در وضعیتِ ویژه‌یی بر مذاق پرسندۀ نه بسیار جدی پاسخ‌هایی می‌دهد که بعد آن را منتشر می‌کنند. پرسش‌هایی که ژرف‌تر و به گونۀ دیگر از سوی خانم مهین میلانی در نگاهی بر رمان درویش پنجم مطرح می‌شود:
«آیا می‌توان گفت که رهنورد زریاب، با احالۀ عمو به شکل یک جادوگر و اعجازنما، به چنین راهکارهایی اعتقاد دارد؟ آیا تکیه برسوسیالیسم شوروی و جنگ‌های چریکی چگوارا را می‌توان حمل کرد بر این‌که نویسنده هنوز براین آلترناتیوهایی که آزمایش خود را پس داده‌اند نگاهی خوش‌بینانه دارد؟ آیا جادوگری عمو نشان از آن دارد که نویسنده چنین راه حلی را از آستین بیرون می‌آورد؟ آیا این‌که ستم‌گری از دیدگاه درویش پنجم در نهایت از یک منبع ریشه می‌گیرد (و در این‌جا شروربودن ذاتی بشر و غیرقابل مداوا بودن این شر در جهان) که عمل‌کردهایی مشابه در ستم‌گران ایجاد می‌کند و یا آنان را که آزرده شده‌اند در یک وضعیت و روحیه قرار می‌دهد، سیاه و سفید کردن قضایاست و ندید سایه‌های خاکستری در این طیف؟»
*شـعـر، مـرگ نـیـست
اما از مرگ گذر می‌کند
ورنر لمبرسی

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.