افغانستان و مشکل پژوهش‌های تاریخی/چشم‌دید مردم؛ منبع تاریخ‌نگاری

- ۲۰ دلو ۱۳۹۹

حامد علمی

در جهان امروزِ ما تحقیق و پژوهش یکی محورهای اصلی پیش‌رفت و ترقی کشورها محسوب می‌شود و دانش‌مندان در مراکز پژوهشی گردهم می‌آیند در بارۀ مسایل گوناگون تحقیق می‌نمایند و یافته‌های خویش را در اختیار دانشگاه‌ها، نهادها، مدیران ارشد و دانش‌جویان قرار می‌دهند. تا به اساس یافته‌های آنان طرح‌هایی برای توسعۀ علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و… ریخته‌شود. از برکت فن‌آوری مدرن مانند اینترنت و نرم‌افزارهای گوناگون حتا دانش‌مندان قاره‌ها باهم نزدیک شده، نظریات و یافته‌های‌شان را شریک می‌سازند تا از تحقیقات آن‌ها برای رشد علم و رفاه بشری استفاده گردد.

سنجش سطح دانایی و اهمیت یافته‌ها به میزان تولید و مصرف اطلاعات و گسترش دانایی به دست‌رسی سریع و آسان به منابع علمی موثق وابسته است. دانسته‌های ما یا از طریق مطالعۀ منابع اطلاعاتی موجود حاصل می‌شود یا براساس پژوهش‌هایی که خود ما انجام می‌دهیم به‌دست می‌آید. اگر این دانسته‌ها بر اساس نتایج پژوهش‌های قبلی باشد در واقع به مصرف اطلاعات پرداخته‌ایم و اگر مبتنی بر مشاهدات و تحلیل‌های جاری باشد تلاش ما به تولید اطلاعات منجر شده است. بنابراین منبع اصلی تولید اطلاعات و دانش جدید در واقع حاصل فعالیت‌های پژوهشی است که انجام می‌گیرد. یا به‌عبارت دیگر یکی آگاهی است و دیگر دانش و تفاوت میان این دو را اندیش‌مندان می‌گویند. دانسته‌ها و اطلاعات ما آگاهی است. زمانی آگاهی به دانش مبدل می‌شود که متغییرها را به هم پیوند بدهیم و هرگاه پدیدۀ جدید یا هم پدیدۀ نسبی به‌وجود آید دانش می‌شود.

پژوهش در هر موضوع، به هر شکلی و در هر سطحی که انجام شود تلاشی منسجم و نظام‌مند در جهت توسعۀ دانش موجود دربارۀ موضوع‌هایی است که با آن‌ها سر و کار داریم. پژوهش کوششی است برای یافتن بهترین راه‌حل‌های ممکن در جهت حل مشکلات موجود در عرصه‌های مختلف زنده‌گی. هم‌چنین، پژوهش فعالیتی منسجم برای رسیدن به شناختی روشن‌تر از مفاهیم پیرامون ما است. در مجموع پژوهش راهی برای گسترش مرزهای دانش و گشودن افق‌های تازه برای حال وآینده‌گان است.

یکی از عرصه‌های‌که پژوهش‌گران زیاد به آن مصروف‌اند، تاریخ‌نویسی است. آورده‌اند که ارسطو تاریخ را علم نقل بی‌طرفانۀ وقایع جزئی می‌دانست؛ درحالی‌که روان‌شناسان در سراسر قرن بیستم روی ادراک و حافظه دست به پژوهش زدند. “امبرتو اکو” نویسنده و فیلسوف بزرگ ایتالیا تاریخ را دست‌مایۀ رمان‌نویسی قرار می‌دهد و تلویحاً یا صراحتاً تاریخ را معجون غریبی از تخیل، ساخت‌دهی و واقعیت‌ها می‌داند.

تاریخ بخشی از علوم انسانی می‌باشد. این بدین معنی است که هر کس می‌تواند تاریخ بنویسد مشروط بر این‌که اول علاقه‌مندی و در قدم دوم استعداد تحلیل و تجزیه را داشته باشد؛ چون تاریخ از علوم انسانی است یعنی ساینس نیست که جواب قاطع و یگانه داشته باشد. ازین لحاظ هرکس دید و بینش خودش را می‌نویسد. طور مثال یهودان یک ترسیم از جنگ عمومی دوم دارند و آنانی‌که یهود نیستند تعبیر دیگری می‌نمایند.

تاریخ تنها تاریخ سیاسی نیست. تاریخ اجتماعی، صنعتی، خانواده‌گی، ساینس و تکنالوژی استند که همه می‌تواند بخش‌هایی گوناگون داشته و وقتی که نوشته شدند جزء تاریخ می‌شوند.

چشم دیدها، جز تاریخ می‌شوند و اساساً همین چشم دیدها وقایع تاریخ را می‌سازند. بهترین کتاب‌هایی تاریخ، از چشم‌دید مردم به رشتۀ قلم درآمده است نه این‌که از کتاب‌هایی گذشته نقل قول شده باشد؛ زیرا کتاب‌های گذشته وقایع جدید را نمی‌تواند داشته باشد.

وقتی اشخاص در یک مورد تحقیق تاریخی که زیادتر سیاسی و اجتماعی باشد می‌نویسند خواه تحقیق باشد و یا خاطرات، جزء تاریخ می‌شود زیرا، یا تحقیق خود را ثابت می‌سازد و یا چشم‌دید شخص است که تاریخ‌ساز است.

تاریخ علمی است که هر دقیقه اتفاق می افتد و باید درج شود و دیگران می‌توانند در آینده یا حال از آن نقل قول کنند و در اثر تحقیقات مطالب جدید می‌تواند رونما گردد که در گذشته یا امکان تحقیق نبوده و یا ماخذ در دسترس قرار نداشته و یا فشارهای بیرونی بوده که مؤرخ قادر به نوشتن حقایق نبوده است.

چالش تاریخ‌نویس این است که نویسنده باید احساسات شخصی، خانواده‌گی، تباری، زبانی، ایدیولوژی و جناحی خود را مطلق کنار گذاشته و واقع‌بینانه بنویسد. برای علاقه‌مندان به تاریخ، کاوش در کنه حقایق تاریخی، از مهم‌ترین انگیزه‌ها برای مطالعه محسوب می‌شود. بدیهی است اصولاً یک فکر، یک روی‌داد رفتاری یا یک اثر هنری را، با مطالعۀ تاریخ آن بهتر می‌توان شناخت. به هراندازه یک رویداد مهیج‌تر و حساس‌تر باشد، انسان به همان اندازه برای درک شفاف‌تر آن مشتاق می‌باشد. جوینده حقایق تاریخی در اولین گام‌ها با تأسف می‌بیند، منابع، گزارش‌های متفاوتی را ارایه می‌دهند.

از قدیم توجه به گزارش افراد شاهد ماجرا، با تأمل بسیار صورت می‌گرفته است. قضات با تجربه در می‌یافتند، فرد گواه گاهی قادر نیست، تمام حقیقت را منتقل کند یا از لحاظ سلیقه آن‌چه برایش مهم جلو نمی‌کند که آن‌را تبلور دهد، موضوع فراتر از صادق و درست‌کار بودن گواه است. تأیید می‌کردند که گواه از روی عمد نمی‌خواهد دروغ بگوید. تا همین چند دهه قبل مطالعات سیستماتیک روی این موضوع صورت نمی‌گرفت. در اغلب موارد گزارش‌های تحریف‌آمیز روی‌دادها را به عامی‌بودن افراد نسبت می‌دادند، احساس می‌کردند گواه در معانی لغات یا در انتقال معانی دچار اشتباه می‌شود، واقعه را قلب می‌کند و حقیقت را در ابهام می‌گذارد. افراد دانا و خردمند نظر می‌دادند که چون حواس امکان خطا و اشتباه دارد بنابراین نمی‌توان به آن اطمینان کرد و حافظه قادر نیست آن‌چه را که درک شده تمام و کمال به‌خاطر آورد. گذشته‌گان حتا به تجربه می‌دانستند یک گواه یا گزارش‌گر گاه همه ماجرا را از نو می‌سازد. سعی می‌کند، بین حوادثی که به‌خاطر می‌آورد بنابر ذهنیت خودش روابط منطقی ایجاد کند و جزئیات را طوری به‌هم پیوند بزند تا به درک خود از ابهام آن بکاهد. خواسته و یا ناخواسته پاره‌یی از حوادث را خفیف‌تر یا شدیدتر از اصل آن جلوه می‌دهد تا خاطره‌اش را قابل فهم سازد.

با این تحلیل‌ها تاریخ نگاران و پژوهش‌گران ما نیز در بند بسا مسایل گیرمانده اند و نمی‌توانند پژوهش‌های معتبر ارایه نمایند که گوشه‌ای از این موانع و چالش‌ها را ذیلاً به بررسی می‌گیریم.

ادامه دارد….

 

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.