احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
نویسنده:شهرام شهیدی - ۳۰ حوت ۱۳۹۹
چندسال پیش در شبی از شبهای تابستان در شبنشینی خانۀ دوستی هنرمند، با نویسندۀ از افغانستان آشنا شدم که در آلمان اقامت داشت و برای دیدار با برخی از اعضای خانواده به تهران سفر کرده بود. گرم گفتگو از اوضاع و احوال نشر بودیم که از روزنامه زنگ زدند و سردبیر خسته، سراسیمه گفت بخشی از مطلبت را حذف کردهاند. به عادت همیشه از او خواستم بخش ممیزی شده را برایم بفرستد تا در صورتی که معنای متن را تغییر میدهد، اجازه چاپ ندهم. سردبیر اصرار داشت که این ساعت موقع مناسبی برای حذف یک مطلب نیست و من اصرار میکردم که اگر معنای جملهها دگرگون شده باشد نمیتوانم اجازه دهم چنین مطلبی با نام من در روزنامه چاپ شود.
دوست جدید من که کنارم ایستاده بود، تمام مکالمه را شنید و بعد از پایان گفتگو سعی کرد با مهربانی، مرهمی بر اعصاب درهم من باشد. غر زدن شبانۀ من و غربتنشینی طولانی او باعث شد ما آرام آرام از جمع جدا شده و در گوشهای از سالن به گفتگویی جدی در باب ادبیات و مهاجرت بپردازیم.
بعد از تماس دوست ادیبم جناب مبارکشاه شهرام و دعوتش برای نوشتن مطلبی در روزنامه ماندگار، فکر کردم شاید فحوای آن مکالمه، دریچه ورودی مناسبی برای گفتگو بین من و شما باشد. فارسی زبانان دو سوی خط فرضیای به نام مرز.
من به زبان فارسی مینویسم اما شاید بسیاری از هموطنان من نه مطلب مرا بخوانند نه درد مرا از لایههای سطور جاری بر کاغذ درک کنند. دوست افغانستانی من میگفت به آلمانی مینویسد و در وطن خویش غریب است. او در آلمان نویسندهای افغانستانی است. در افغانستان نویسندهای غربی و در ایرانی که در آن مدرسه رفته، اصلا شناخته نمیشود. بعد از آن بود که به فکر فرو رفتم که آیا یک نویسنده باید پسوند هم وطن داشته باشد یا لازم است چیزی بنویسد که به مذاق مردمان سرزمینی خوش آید و او را هموطن خود بدانند؟ اگر وقت یاری کند و روزنامه فرصت هم صحبتی بیشتر با شما را از من دریغ نکند، از امروز تا هروقت که بشود و بگذارند با شما در این خصوص صحبت خواهم کرد.
برای شروع شاید بد نباشد از شاعری آغاز کنم که در این منطقه همه او را هموطن خویش میدانند. مردی برای تمام فصول. مولانا.
افغانستانیها او را به واسطه نسبش به بلخ، افغانستانی میدانند و ایرانیان به واسطه امپراطوری پهناور گذشته و فارسی نوشتن، او را شاعری ایرانی میشمرند و ترکها به استناد محل دفن او در قونیه که در ترکیهی امروزی است او را بخشی از فرهنگ ترکیه قلمداد میکنند.
این اما نه به واسطۀ فروتنی فرهنگی این اقوام، که به علت جهان شمول بودن گفتههای مولانا است که ملیت و مرزها را درنوردیده و از او شاعری جهانی ساخته.
پس آنچه مهم است ابتدا، فحوای کلام است. نوشتن از دردی مشترک بین ملتها و اقوام و سر فرو نبردن در پیلهتنهایی ملی!
فرهنگ اگر مرزبندی شود نویسندگان و هنرمندانی که به آن تن دهند را در پیلۀ تنهایی خود فرو میبرد و نوشتار و هنر آنها بدون دخالت هیچ حکومت و ممیز نامهربانی، توسط خود صاحب اثر سرکوب میشود.
اگر پذیرایم باشید، این چندخط را به عنوان مقدمهی آنچه در آینده خواهم گفت بپذیرید.
تا آیندهای نزدیک، بدرود.
Comments are closed.