عراق؛ محل تلاقی عشق و انتقام تاریخ!

نویسنده:ناظر شهیر- عراق - ۰۴ عقرب ۱۴۰۲

تحلیل رفتارهای اجتماعی و روانشناسی سیاسی عراق در چشم انداز خاطراتِ هفت روز سفر یک دانشجو!
اگر یک عراقی شما را به خانه اش دعوت کرد اصلا رد نکنید و باخیال راحت همرایش بروید. ایرانی ترا به خانه اش دعوت نمی‌کند. به دعوت افغانستانی شک کنید و اول مطمئن شوید که دعوت‌اش از جنس “صلاهای سمرقندی”نباشد.
وقتی نخستین بار وارد خاک این کشور میشوی و تا دل شهرهایش به پیش می‌روی، آنچه را که زود متوجه میشوی پیشانی جنگ زده‌ی این کشور است. وقتی وارد عراق میشوی در خیابان‌هایش گشت میزنی و جاده‌هایش را قدم میزنی هر لحظه چهره کابل در ذهنت تداعی می‌شود. عراق هر لحظه نوستالوژی افغانستان و شهر کابل را برایم زنده می‌ساخت؛ گشت زنی در خیابان‌های کابل و کربلا یک احساس را برایم داشت. دو شهری که شاید به دلیل چهار دهه‌ جنگ، به‌دلیل تحمیل نظم جهانی آمریکایی و ده‌ها دلیل مشترک دیگر این ژست جنگ زده را بخود گرفته بود. مشترکاتی زیادی را آنجا متوجه شدم؛ آفت اسلام سیاسی، دو دهه اشغال و ثبات سیاسی شکننده، منازعه مذهبی قدرت بخش کلانی از آفت‌های این کشور بود و اما آنچه که در عراق دیده می‌شد و افغانستان فاقد آن بود همان نشانه‌های آبی رنگ آرامش و امید در وسط چین‌های این پیشانی جنگ زده بود. سطح بلند امیدواری به زندگی در این کشور، برای مردم عراق می‌تواند جزو کلان‌ترین دستاوردها و پاداش‌های پسا جنگ محسوب بشود؛ کشوری که علی‌رغم جنگ‌های پی در پی مردمانش انگیزه و نخبگانش دلیل بودن در آنرا دارند و این یک نقطه قوت بشری برای آن کشور به حساب می‌آید.
گذشته از این مردمانی صریح و رک که بالای حرف‌شان ایستاد اند. کمتر اهل چانه و تظاهر اند. وقتی به بازارهای عراق رفتم دکانداران شهر نجف، بغداد و بصره را برخلاف سایر دکانداران در ایران و افغانستان کمتر اهل چانه و تبلیغات دکانداری یافتم. انگار حرفه بازاریابی در آنجا بر بنیاد صراحت و رک‌گویی استوار بوده است و اگر یک دست لباس را از دکاندارهای عراقی بخری متوجه میشوی که نرخ خرید شما تفاوت فاحشی با قیمت اصلی کالا بجز کثر مفاد معمول برای فروشنده ندارد. شما می‌توانید همان دست لباس را با مفاد دو برابر قیمت اصلی از دکان‌دارهای افغانستان و ایران بخرید. چون در این کشورها فرهنگ چانه‌زنی و سودجویی بیش از حد معمول اصول متعارف معاملات بحساب می‌آید.
همچنان شما وقتی در خیابان‌ها و ترمینال‌های ترانسپورتی عراق باشید و قرار باشد از تکسی‌وان عراقی آدرس جایی را بپرسید، اینگونه نیست که مثل سپاهیان مهاجم همه‌شان روی سرت بریزند و با فضولی گری نظام عصبی ات را به هم بریزند. اصلا بالای حس نابلدی و غریبه بودنت بازار سیاه باز نمی‌کنند و کرایه‌ی که هفت دینار بشود را بالایت سه برابر ضرب نمی‌زنند. آنها شما را درست رهنمایی می‌کنند ولو که ماشین خودشان نباشد. وقتی داخل یکی از ترمینال‌های کربلا به سمت بغداد شدیم تکسی‌وانهای آنها فقط پرسیدند کجا می‌روید؟ وقتی گفتیم بغداد می‌رویم. آنها برای ما گفتند بیایید با ماشین ما بروید. وقتی روی کرایه ماشین به توافق نرسیدیم و به آنها گفتیم پول ما کافی نیست آنها ما را جای بهتر رهنمایی کردند و گفتند با فلان ماشین‌ها بروید هم ارزان و هم نزدیک. این در حالیست دوستان ما در ترمینال‌های تهران بارها غافل‌گیر شدند و پول‌های زیادی را تکسی‌وانها بدلیل نابلدی آنها ازشان گرفتند.
اگر شما شام‌ها در خیابان‌های بصره و بغداد، کربلا، نجف و یا این شهرهای که من دیدیم قدم بزنید و چانته‌ی در پشت داشته باشید عراقی ها به محض اینکه درک کنند غریبه استی حتمن ترا با گویش مخصوص عراقی به خانه خود دعوت می‌کنند و احتمال اینکه ترا با خود نبرند کم است. هرچند ما در یک شرایط خاص عراق رفتیم که فرهنگ دینی بخصوصی آنجا تمثیل میشد. آنجا اربعین حسینی بود. وقتی ما با جمعی از افغانها و ایرانی ها از مرز جذابه تا نجف رفتیم، به محض پیاده شدن از ماشین در ایستگاه‌های شهر نجف یک شخص عراقی همرای ماشین خود آمد و ما را با خود به خانه اش برد و شب تا صبح از ما پذیرایی خاصی نمود. ما که قبل از آن ایران را دیده بودیم و همیشه به مهمان نوازی افغانستان فخرفروشی می‌کردیم آنجا دیدم که عراقی ها نسبت به ما هم در فرهنگ مهمان نوازی سَرَّه استند. آنها در جریان برخورد با شما احساس مهمان بودن را از آدم دور می‌سازند تا شما راحت باشید و خیال کنید خانه خودتان است. کودکان‌اش دور برت رخنه می‌بندند و می‌نشینند و هرچند زبان تکلم هم را نمی فهمید اما میتوانید صمیمیت و اخلاص‌شان را از چشمان شان، از احساس شان، و با عربی ابتدایی‌تان که نزد ملای مسجد آموخته باشید بفهمید. آنجا در عراق و بغداد بود که احساس کردم “قاعده بغدادی” که در روستاهای پنجشیر افغانستان نزد ملای مسجد مان آموخته بودیم و جزو نصاب آموزش‌های اعتقادی مان بود، در بغداد به درد تکلم و تعامل ما خورد. آنجا حس کردم قاعده بغدادی دو انسانِ با نشانه‌های خاص فرهنگی و زبانی را به هم وصل می‌سازد. از توضیح اشتراکات مان که بگذریم، مردمان عراق را مهمان دوست یافتم. مهمان دوستی آنجا چنان با رفتارهای اجتماعی شان بافت خورده که حتی کودکان آن جسارتا می‌توانند غریبه‌ی را بدون نیاز به هماهنگی خانواده باخود به خانه ببرند.
بین‌ مهمان نوازی و رک گویی شان ارتباط خاصی یافتم و آنرا با یک مقیاس دو کشور ای آن و افغانستان بهتر می‌شود تعریف نمود. بر فرض در افغانستان اگر کسی شما را از خیابان به خانه دعوت اول باید شک کنی و بعد باید خیلی فکر کنی تا مطمئن شوی که واقعا یک دعوت صریح است یا به‌قول معروف یک “صلای سمرقندی!”. در ایران که مطمئن باشید کسی شما را به خانه‌اش دعوت نمی‌کند و اگر دعوت کند شما باید خویشاوند یا رفیق خیلی شخصی آنها باشید. اما وقتی یک عراقی شما را دعوت به خانه اش می‌کند، اگر وقت داشتید حتما و جداً همرایش بروید!. چون او دلش می‌خواهد شما با او به خانه اش بروید و اگر نروید احتمالا او را از اجر و ثواب مهمان نوازی محروم ساخته اید. آنجا چیزی بنام صلای سمرقندی و این‌چیزها وجود ندارد. در افغانستان بجز خانواده‌های مهمان نوازتر که در کندو گندم بیشتر دارند، اگر کودکی بدون هماهنگی قبلی با خانواده اش، مهمانی را به خانه اش ببرد، باید ریسک پتکه پدر و مادر و احتمال قرضدار شدن از دکاندار را هم پذیرفته باشد و الا بدا بحال‌اش . مدت یک هفته‌ای که در عراق بودم آنچه را که از آداب و رفتارهای اجتماعی آموختم رک‌گویی، صداقت، صراحت است. صراحت و بی‌ریایی و رک‌گویی مردم عراق را احتمالا در میان سایر ملل منطقه یگانه شمرد و در روانشناسی اجتماعی عراقی ها به آن تکیه کرد و جامعه عراق را به آن قضاوت نمود.
اما برای یک دانشجو سوال این‌گونه خلق می‌شود که چه چیزی این همه رفتارهای پسندیده اجتماعی مردم عراق را ساخته و این سنت ستوده از کجا آمده است؟
آیا این سنت یک امر ژنی است یا برساخته‌ تاریخی و دارای ریشه‌های تمدنی؟ اگر رفتارهای اجتماعی مردم عراق را فراتر از بعد توصیفی و خاطره‌نویسی، در کانتکست روانشناسی اجتماعی قرار دهیم در می‌یابیم که این رفتارها بعید نیست ریشه‌های ژنی و تاریخی- تمدنی نداشته‌باشد. البته به پرداختن به این امر یک کار علمی و اکادمیک است که و می‌باید مورد مطالعه تخصصی قرار گیرد که و از حیطه موضوع این نوشته خارج است؛ اما با انهم بارها شنیده بودم که عرب در مهمان نوازی به تعبیر ما، مردمان “خرچه” و “لوی “هستند و دل بزرگ دارند و اسلام هم به عنوان یک دین در فربه ساختن این فرهنگ نقش بزرگ داشت و گذاره‌های زیادی در ادبیات اسلام به نام ایثار”، “سخا”،” اکرام” و… وجود دارد که انسانها را با این امر تشویق می‌کند و تمثیل خوب این مقوله‌ها را در عراق و در میان مردمان آن متوجه شدم.
اما از طرف دیگر وقتی به کاروان‌های پر ازدحام اربعین حسینی نگاه می‌کردم می‌دیدم که این حرکت عقیدتی-مذهبی به‌صورتی عجیبی با عکس‌هایی از فرماندهان جنگ‌های نیابتی ایران در خاور میانه آرایش یافته است؛ عکس‌هایی از قاسم سلیمانی فرمانده نیروی‌های قدس و عکس‌هایی از ابوالمهندس مهدی از فرماندهان جنگ عراق علیه داعش. شعارهای این کاروان‌ها از یک‌طرف وعده بازگشایی افق آزادی بر روی جوامع اسلامی بود و اما از طرف دیگر عقده‌ها و نوستالژی تراژیدیک تاریخ سیاسی اسلام را در ذهن میلیون‌ها زیارت کننده اربعین حسینی (شیعه و سنی) تداعی می‌نمود. وسط این کاروان‌ها چه شگفت انگیز سیاست و مذهب، عشق و انتقام با هم عجین شده بود که انسان به سختی می‌توانست تفکیک نماید که ماهیت واقعی این حرکت عشق به حسین و به آزادی است یا انتقام از تاریخ
. به سختی میشد تفکیک کرد این حرکت تب و تاب خالص مذهبی و گرامی‌داشت از حسین است یا اشباع غرایض مذهبی که در ناخودآگاه‌اش فقط ریالیزم تهاجمی ایران رخنه کرده است.
به هر حال اگر شما به فرضیه رابطه دین و سیاست باور داشته باشید حق دارید نتیجه بگیرید که این آمیزش خوب است و اگر فرضیه سکولاریزم را باور داشته باشید باز میتوانید این آمیزش را بد تعبیر کنید. همین‌طور هرکسی تعبیر خود را دارد. اما برای من که دانشجوی علوم انسانی روابط بین‌الملل ام رفتارهای اجتماعی-مذهبی مردمان عراق این سوال را ایجاد می‌کند که اگر فرض را بر این بگیریم که مطالعه روانشناسی اجتماعی یک ملت می‌تواند ما را به نتایج بهتری در تحلیل روانشناسی سیاسی و مسائل جنگ و صلح یک کشور برساند، پس گفته می‌توانیم که عراق در پهلوی روحیه جمعی اشغال ستیزی و خارجی ستیزی، در سطح داخلی زمینه‌ی بالقوه و بالفعل برای شکل‌گیری یک موج دیگری از اسلام سیاسی رادیکال و احتمال درگیری‌های مذهبی نیز است .
به باور من سقوط رژیم صدام، صدام ستیزی شیعیان، شکل‌گیری داعش و به قدرت رسیدن شیعیان و حمایت ایران از جمهوری عراق با اکثریت شیعی هم ریشه‌های مذهبی دارد و هم می‌تواند به پیامدهای وحشت‌ناکی چون درگیری مذهبی داخل عراق منجر شود. قاسم سلیمانی را در عراق توسط مردم تحلیل می‌شود و اما در ایران فقط کمیسیون‌های دولتی آنرا بزرگ‌داشت می‌نماید. این نشان می‌دهد که شیعیان عراقی که سال‌ها از دوران خلافت عثمانی‌ها گرفته تا دوران حاکمیت رژیم بعث که در حاشیه و تحقیر سیاسی قرار داشتند به یمن ریالیزم تهاجمی ایران و جنگ‌های چریکی قاسم سلیمانی امنیت نسبی را تجربه می‌کنند و در قدرت قرار دارند و باید از سلیمانی بزرگ‌داشت نمایند؛ اما در عین حال این وضعیت می‌تواند داعش را به عنوان رخنمود تحقیر و انتقام سنی‌ها در برابر شیعیان دوباره رشد دهد؛ چنانچه که نسخه‌ی دیکتاتوری صدام با اکثریت سنی نتیجه نداد و عراق را به زمینه‌ی شکل‌گیری حس تحقیر و انتقام در میان شیعیان تبدیل نمود و نتیجه اش هم برای عراق چیزی جز جنگ و ویرانی و سلب آرامش رود دجله و فرات نبود.
اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.