۴ حوت ۱۳۹۱
دوم فبروری، روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده است. این روز پس از سالها مبارزه و تلاش مردم بنگلادش برای داشتن حق آموزش به زبان بنگالی بهجای زبان پاکستانی یا اردو، سرانجام در سال ۲۰۰۰ میلادی شامل تقویم یونسکو شده است. از این رو، این روز برای همۀ کشورها از جمله افغانستان ـ که دارای زبانهای مختلف است ـ حایز اهمیت میباشد.
زبان مادری، همزاد و همراهِ انسانها از لحظۀ تولد تا مرگ است و پاسداری از آن، به مثابۀ پاسداری از هویت و فردیتِ افراد میباشد. ولی بدبختانه زبانهای مادری در افغانستان از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند و اکنون به دلیل نبود سیاستِ حمایت از زبانهای مادری، خطر از میان رفتنِ برخی زبانها در کشور بهشدت وجود دارد.
شاید افغانستان یگانه کشور در قرن بیستویکم باشد که هنوزهم ساکنانش حق استفادۀ کامل از زبان مادریشان را ندارند و در عین حال در استفاده از زبان ملیشان که زبان پارسیست، دچار مشکلات عدیدهیی میشوند. چنانکه هماکنون بر زبان راندن واژۀ «دانشگاه» یا «دانشکده»، در نظام کنونی جرم پنداشته میشود و این کژسلیقهگی بر عرصۀ فرهنگ و سیاستِ ما سایه گسترانده است.
وقتی که به دشمنیِ اینچنینی با رشد و پالایش زبان بزرگِ فارسی در افغانستان از جانب حلقههای مشخص مواجه میشویم، درمییابیم که شعار حمایت از زبانهای کوچک اصلاً نمیتواند معنا پیدا کند. این دشمنی ـ یا بهتر بگویم: حماقت ـ در حالی صورت میگیرد که در مادۀ ۴۳ قانون اساسی کشور، اصلی وجود دارد که: «تعلیم، حق تمام اتباع افغانستان است … و دولت مکلف است که به منظور تعمیم متوازن معارف در تمام افغانستان، … زمینۀ تدریس زبانهای مادری را در مناطقی که به آنها تکلم میکنند، فراهم کند».
این ماده از قانون اساسی، فقط روی کاغذ مانده و ناسیونالیسم قومی و سیاستِ تکزبانی ساختن کشور، هرگز مجال اجرا به آن نداده است. این در حالیست که بر بنیاد منطق انسانی و قوانین بشری، یک فرد نه تنها حق دارد به زبان خودش حرف بزند، بل این حق را هم دارد که زبانِ او توسط دیگران به رسمیت شناخته شود. اما ایجاد چنین فرهنگی در افغانستان، نیازمند تلاشهای بسیاریست که رسانهها میتوانند در این راه پیشقدم شوند و تمام نیروهای موجود در جامعه را به سمتِ چنین فرهنگی بسیج و هدایت کنند.
ستیز با فرهنگها و زبانها، سیاست نظامهای دیکتاتوری و استثماری بوده است تا فرهنگ و فردیتِ اتباعِ خود را برای بقای ظالمانۀ خویش از پا درآورند و شیوع این سیاست در افغانستان نیز ناشی از همین رویکرد بوده است. اما اکنون در این عصر و زمان، زیبنده نیست که حلقههایی در حکومتِ علیالظاهر دموکراسیباورِ افغانستان، بر این بنیادِ بنیانبرانداز حرکت کنند.
فراموش نکنیم که زبان مادری است که انسان را از کودکی تا پیری در بیان عواطف و احساساتش یاری میرساند، بر رشد فکری و شخصیتیِ افراد تأثیر میگذارد و تفکر و تخیل با آن سهل و سریع صورت میگیرد؛ بنابرین چشمپوشی از زبان مادری، به معنای محروم ساختنِ خود از اینهمه مزیت و موهبت است.
از سوی دیگر، نباید گرامی داشتنِ زبان مادری را به معنای ستیز با زبان ملی یا ضدیت با وحدت و هویت ملی دانست و تلاشهای نابخردانهیی را برای استیلا بخشیدنِ یک زبان بر دیگر زبانها پیش گرفت. چه بسا کشورهای مرفه و پیشرفتهیی که بهرغم پاسداشتِ تمام خردهفرهنگهای قومی و زبانی، دارای هویت ملی و وحدت ملی میباشند و این دو امر نه تنها ضدیتی با هم نداشتهاند، بلکه در کنار یکدیگر زیبایی و ثبات را به ارمغان آوردهاند. افغانستان نیز با داشتن فرهنگها و زبانهای گونهگون، میتواند به گلستانِ رنگارنگی بدل گردد که هر زبان و فرهنگی به نوبۀ خود بر زیبایی و طراوتِ آن بیافزاید.
به هر رو، روز تاریخی زبان مادری که ثبت یونسکو شده است، در واقع تلاشیست برای رهاییِ زبانها از زیر فشار دولتها و ناسیونالیسمی که میخواهند سیاست تکزبانی را حاکم سازند. اکنون ناسیونالیسم قومی و زبانی به نحوی از انحا در افغانستان جریان دارد و هر از گاهی سبب بروز تشنجاتی در میان اقوام ساکن در این سرزمین میگردد. برای پایان دادن به چنین غایلهیی، نخست میباید حکومت افغانستان شامل فهرستی شود که از زبانهای مادری در مانیفست یونسکو حمایت میکند؛ زیرا تا کنون افغانستان عضویت در این فهرست را کمایی نکرده و این میتواند سرکشیِ رسمی از اجرای کامل تأمین حقوق شهروندی در افغانستان به حساب بیاید.
Comments are closed.