احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۱ حوت ۱۳۹۱
برتراند آرتور ویلیام راسل (زادۀ ۱۸۷۲ ـ درگذشتۀ ۲ فبروری۱۹۷۰) ریاضیدان، منطقدان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه در قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزۀ نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان «چهگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیبشناسیِ آفات تعصب، جزم و جمود، پیشداوری و … در باورهای آدمی میپردازد:
برای پرهیز از انواع عقاید احمقانهیی که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعدۀ ساده شما را اگرنه از همۀ خطاها، دستکم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد.
اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد، چون فکر میکرد میداند.
تصور کردن اینکه چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همۀ ما مستعدِ آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسک سیاه [=مادرکیک] را میخورند، چون به من این طور گفتهاند؛ اما اگر قرار باشد کتابی دربارۀ عاداتِ خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتها کورکن لذت میبرد، مرتکبِ چنین اظهار نظری نمیشوم. در هر حال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندهگان باستان و قرون وسطا، اطلاعات جامعی دربارۀ تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آنکه هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی دربارۀ آنها دست بردارد.
اغلب موضوعات از این سادهتر به بوتۀ آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسایل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصبِ خودتان باخبر کند. اگر عقیدۀ مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانۀ آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیلِ مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو + دو میشود پنج، یا اینکه ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آنکه اطلاعات حساب و جغرافیِ شما آنقدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند.
اغلب بحثهای بسیار تند، آنهایی هستند که طرفین دربارۀ موضوعِ مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در ریاضیات به کار نمیرود؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کنندهیی ندارید.
یک راه مناسب برای اینکه خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستانِ پیرامونتان دارند، آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصباتِ تنگنظرانهام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالفِ شما دارند. روزنامههای احزابِ مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامهها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظرِ آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع، هر دو طرف ممکن است برحق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشید. این طرز فکر، زایندۀ نوعی احتیاط است.
برای کسانی که قدرت تخیل ذهنیِ قوی دارند، روش خوبی است که مباحثهیی را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد، در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتوگوی رو در رو، یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن اینکه در معرضِ همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راهآهن و کشتیهای بخار و ماشینآلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبهرو شوید؛ زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فناوریهای جدید موافقاند. اما اگر شما میخواهید مطمین شوید که در موافقت با چنین باور رایجی برحق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثهیی خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت، چه دلایلی را برای نقض نظرِ دیگران ارایه میداد. من گاهی بر اثر اینگونه گفتوگوهای خیالی، واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفانِ فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.
نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضا میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، ۹ نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژهیی دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید، میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگانِ علم مرد هستند؛ و اگر زن باشید، میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند.
همۀ ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شدهایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن اینکه هر ملتی محاسن و معایب خاصِ خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونهیی تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهای ما مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیز اند. در اینجا دوباره انسانِ معقول میپذیرد که با پرسشی روبهروست که ظاهراً پاسخ درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستاییِ بشر به واسطۀ بشر بودنش باشیم؛ زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینیِ بشر سراغ دارم، این است که بهخاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیارۀ کوچکی در گوشۀ کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما، مثل نسبت بزرگی ما به یک ستارۀ دریایی است.
مترجم: ابراهیم اسکافی
(http://eskafi.com)
Comments are closed.