احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دگروال عبدالقدوس همت - ۲۲ حوت ۱۳۹۱
به مجرد کودتای خونین و سیاهِ هفت ثور ۱۳۵۸و به قدرت رسیدنِ حزب خلق و پرچم، قوماندانان دو تولی فرقۀ هرات از تسلیم شدن به شورای نامنهاد انقلابی، ابا ورزیدند. بنده در آنوقت در میدان هوایی شیندند در دستگاه مرکزی مخابره، وظیفه داشتم و از تمام گزارشها و وقایع، معلومات کافی. شورای انقلابی خلق، هرچه عاجل از گارنیزیون شیندند راجع به بیعت قطعات نظامی معلومات میخواست؛ اما پاسخ قوماندانی گارنیزیون شیندند چنین بود: در فرقۀ هرات تعدادی از صاحبمنصبان تحت قومانده تورن محمد اسماعیلخان و علاءالدین خان هستند که علیه رژیم در حال قیام میباشند و هرگز در برابر حکومتِ بیخدایان تسیلم نمیگردند.
این دو قوماندان تولی که تعداد زیادی از افسران و سربازان فرقه را با خود داشتند، میگفتند: ما این شورای قاتلان را نمیشناسیم و در مقابلِ آنها مبارزه میکنیم. همینگونه هم شد؛ آنان با دولت ترهکی مجاهده و ستیز کردند و در نتیجه، به تاریخ ۲۳ حوت ۱۳۵۸ قیام عمومی از این فرقه آغاز گردید.
قیامکنندهگان فرقه را تصرف و جنگ علیه خلقیها بهشدت در گرفت. من شاهد صحنه بودم که حفیظالله به حسینخان قوماندان گارنیزیون میدان هوایی شیندند گفت: «به تمام قوت، توسط بمبارد طیاره فرقه را از بین ببرید». بمبارد و حملات هواپیماهای ۲۸ــ ال و میگ ۱۷ آغاز شد. مردم عوام و بیدفاع دیدند که فرقه قیام نموده و از طرف رژیم بمبارد میشود، احساس کردند که باید به کمک و یاری آنها بشتابند. از اینرو، قیام سرتاسری در شهر هرات آغاز شد و همینطور بمبارد هواپیماها از میدان هوایی تاشکند و عشقآباد نیز شدت گرفت.
فرقۀ هرات متلاشی گشت و عدهیی از منسوبین قرار پیمانی که داشتند، علیه رژیم شده و با توپ و تانک و سایر تجهیزات، به طرف غرب کوههای همجوار رفتند و موضع گرفتند. ترکی به ارتش امر داد که شهر هرات را ویران کنند. خون تمامِ مردم؛ زن، مرد، پیر و جوان به جوش آمد. بالای مراکز امنیتیِ شهر یورش بردند و تعداد زیادی اسلحه بهدست آوردند. توپها و دافع هوا در زیر پلها به روی هواپیماهای جنگیِ رژیم آتش میگشودند. البته جنگندهها نیز بر منطقه بمب میانداختند.
گلآغا قوماندان فرقه و مشاورین روسی، همه همراه فامیلشان به میدان هرات فرار نمودند و سپس با هواپیما به میدان هوایی شیندند و در نهایت به کابل انتقال داده شدند. و اینگونه، فرقۀ هرات بهدست افسران جهادی فتح گردید.
رژیم بیخدایان فرمان داد و قوای زرهی از قول اردوی قندهار و قوای پیاده از کابل به سوی هرات حرکت کردند و نیروهای این فرقه دوباره تحت قومانده جنرال خانآغا از جاجی، احیا گردید.
حملات توپ و تانک و هواپیماها در کوچه کوچۀ شهر هرات ادامه داشت. مردم توسط بمب ساخته شده از مخلوط صابون و پترول، تانکهای رژیم را به آتش میکشیدند، لحاف را به پترول آغشته کرده آتش میزدند و از سر بامِ منازل بالای تانکها میانداختند و آنها را آتش میزدند، و میل تانکها را نیز به نیروی مارتول میکوبیدند.
تلفات مردم بسیار زیاد بود، ولی آنها بهناچار شهدای خود را شبهنگام به خاک میسپردند؛ زیرا در روز اگر تعدادشان از سه نفر بیشتر میشد، حتماً مورد بمبارد قرار میگرفتند. تعداد شهیدان به سیهزار تن میرسید.
این قیام در ظرف چند ساعت، به تمام ولسوالیها سرایت کرد و قیام مردمِ ولسوالیهای هرات نیز آغاز شد. بنده شاهد گزارشها و واقعیتهای قیامِ ولسوالی شیندند بودم.
ولسوالی شیندند در نزدیکی میدان هواییِ این منطقه قرار دارد. از اینرو، بههدف سرکوب قیامکنندهگان، کندک محافظِ میدان هوایی و هواپیماهای جنگی موجود در آن، موظف شدند که بدون هیچ ترحمی، بالای همه آتش بگشایند. به چشم خود دیدم که یک فرد خلقی، زنی پنجاه ـ شصتساله را که در بازار همراه با قیامکنندهگان اللهاکبرگویان در حال راهپیمایی بود، با برچۀ اسلحه محکم بر سینهاش کوبید و هماندم به شهادتش رساند.
پس از سرکوب شدیدِ مردم شیندند، کندک یاد شده، به طرف ولسوالی فارس که در شرق میدان هوایی قرار دارد، اعزام گردید. قوماندان کندک محافظۀ عملیاتی افضل امان لمری بریدمن که بر اثر کشتار زیاد مردم رتبههای فوقالعاده و موقعیتهای بالا را کسب نموده بود، چنین گزارش داد:
«ما توسط عساکر خود، مناطق مسکونی و قریهها را محاصره نمودیم. بعد به آتشباری آغاز کردیم. زمانی که ما در حال فیر بودیم، اطفال به طرف ما دوان دوان آمدند، ما به طرف آنها نیز آتش گشودیم و تمامشان را از بین بردیم…».
حسین خان قوماندان گارنیزیون، پس از شنیدن گزارشِ افضل امان (قوماندان کندک محافظۀ عملیاتی) به او گفت: «آفرین شیرمرد!»
امثال افضل امان، بهسرعت به رتبۀ جنرالی میرسیدند. و با تأسف و درد اینکه: چنین قاتلین و جنایتکارانی، اکنون نیز موقفهای بلندی دارند. حال آنکه مردم افغانستان از شر آنها و جور و ستمشان، عزیزانِ خود را از دست دادند و به هر طرف مهاجر شدند.
گارنیزیون میدان شیندند، به انتقال اموال مردم به قریهها و مراکز ولسوالیها شروع کردند و به مدت یک هفته یا بیشتر از آن، روزانه به تعداد شش عراده موترِ دهتایره، تمام اموال مردم از قبیل قالین، گلیم، کمپل، دوشک، لحاف، ظروف آشپزخانه، ظروف چایخوری، ظروف نانخوری، بکسهای لباس، زیورات، پول نقد و … را جمعآوری کرده به دیپوهای میدان انتقال دادند. چند روز این اموال از نظر بسیاری منسوبان پنهان ماند؛ زیرا در میان آنها، اموال انتیک و قیمتی زیادی وجود داشت. حرب خلق و پرچم تمام داراییِ مردم را بین خود تقسیم و متباقی را در یک میدان کشمیره لیلام کردند.
یک سرباز کندک بهنام افضل آرمان چنین حکایت نمود: «حین جمعآوری اموال مردم، قوماندان تولی به ما امر نمود که داخل فلان منزل شوید و تمام اموالِ آن را در موتر بار کنید. ما داخل منزل شدیم و دیدیم در صحن حویلی یک گلیم ساختِ همانمردم هوار است و یک زن سی ـ سیوپنج ساله همراه طفلهای ششماهه، یکونیمساله و سهسالهاش روی گلیم نشسته است. ما سربازان تمام اموال را جمع نمودیم و در موتر بار کردیم. در اخیر، قوماندان تولی داخل حویلی شد و گفت: چه کردید؟ گفتیم همه چیز بار شد. بعد قوماندان گوشۀ آن گلیم را نیز گرفت و در حالی که مادر اطفال به حال گریه این طرف و آن طرف میدوید، گلیم را چنان تکان داد که هر سه طفل به روی خاک افتادند. گلیم را در موتر انداخت و مقداری آرد که در بوجی بود را کش کرده از موتر پاشیدن گرفت. زنِ خانه گفت این آرد بسِ شما خاینین است. زن مذکور آستین خود را بالا کرد و بازوی خود را چنان بالای زلفی دروازه کش نمود که پاره شد و خونِ آن را به روی قوماندان پاشید و گفت این خون روزی انتقام خواهد گرفت».
از این پس، چور و چپاولِ اموال و داراییهای مردم به بهانۀ فیودال و سرمایهدار بودن، شروع شد. هیچکس حق انتقال و فروش اموال و ملکیتِ خود را نداشت. زمینهای مردم میان طرفداران رژیم تقسیم شد.
به هر رو، شرح تمام جنایات خلق و پرچم، به بحثی طولانی و مفصل ضرورت دارد که در این مقال نمیگنجد. ولی اکنون دردآور این است که تعدادی از قاتلین آن دوره، بهنام کارشناس در میزهای گرد رسانهها با کمال چشمپارهگی و بیحیایی سخن میگویند و نظریه میپردازند. آیا مردم آنها را نمیشناسند؟
اینها از عضویت در دولتِ مجاهدین سوءاستفاده کرده و میکنند. این جنرالانِ بیعقل و بیمنطق که در سیاستهای خود ناکام ماندند و تمام بدبختیهای امروز افغانستان، ثمرۀ اعمالِ گذشتۀ آنهاست، اکنون چهگونه از مسلک سخن میگویند آنهم در حالی که خودشان دارای هیچ مرام و مسلکی نبودهاند.
Comments are closed.