دل قوی دار ایمان من…

دل قوی دار ایمان من…

در میان‌ اقوام‌ باستانی‌ ناهوآتل‌ که‌ در مکزیک‌ می‌زیستند، جشنی‌ به‌ نام‌ تلالوک‌ ـ خدای‌ باران‌ ـ متداول‌ بود که‌ برای‌ استغاثۀ باران‌ برگزار می‌شد. در این‌ عید، اگر بتوان‌ نام‌ آن‌ را عید نامید، انسان‌هایی‌ به‌ عنوان‌ قربانی‌ ذبح‌...

ادامه مطلب...
نوای ی نای  جانان

نوای ی نای جانان

گلاب گلشنِ جان است شعرت   ــــــــــــ  نمودِ باغ عرفان است شعرت تو گویی می‌وزد از سایهء شمس    ـــــــــــــ  نوای نای جانان است شعرت صدای ارغنون آباد عاشق    ــــــــــــــ  رباب آهنگ مستان است شعرت جگرپیراهنی از وادیِ  درد  ـــــــــــــ  فغانِ شهر کنعان است شعرت به...

ادامه مطلب...

دوهـزاروچهـارده

1. داکترها درمان‌فروشی می‌کنند کراچی‌ها پر از دوا‌های بی‌تاریخ، بازار راکد، قصۀ میکروب‌ها مفت! غصه نخور؛ ما بیش از این آلوده‌ایم 2. حواس پنج‌گانه‌ام در ترس خوابیده‌اند. اگر حدیث و روایتی نداری ... مرا در بوجی عدالتت بیانداز، مهم نیست باید بمیریم اعتراف می‌کنم فریاد را خفه ساختیم سال‌ها 3. تا زنده است قوماندان شهر آرزوهایم متوقف است. واکسن بی‌خیالی می‌خواهم داکتر! قرن...

ادامه مطلب...
حیدری وجودی: «به جناب محمد افسر رهبین  به نیت تکریم از اشعارش، به خلوص دل تقدیم می‌کنم»سرود سـبز باران

حیدری وجودی: «به جناب محمد افسر رهبین به نیت تکریم از اشعارش، به خلوص دل تقدیم می‌کنم»سرود سـبز باران

گُل سرخِ بهارانست شعرت  ــــــــ سرودِ سبزِبارانست شعرت حیات تازه می‌بخشد سخن راـــــــ حضورِ آب حیوانست شعرت بود جمعیت دل‌ها به‌معنی ــ به صورت گرپریشانست شعرت مرا درکارگاه دیده و دل ـــــــ فروغِ عشق و عرفانست شعرت به‌چشم روشنِ معنی‌شناسان ـــــــ تجلیگاه ایمانست شعرت زداغِ...

ادامه مطلب...
برای بدرودِ بادرودِ یار روزگار جنگ و جوانی‌ام «م، اشک»  سفرِ ناتمامِ رنگ

برای بدرودِ بادرودِ یار روزگار جنگ و جوانی‌ام «م، اشک» سفرِ ناتمامِ رنگ

افسُرد زیرِ پای خزان زرد و زار، برگ یک قطره گریه کرد برای بهار، برگ خامش نمود غلغلة رنگ یک قلم دیگر زحرفِ سبز نسازد شعار، برگ مضمون آفتاب چه دلگیر و سرد بود یعنی که درگرفت و نیامد به کار، برگ یک بار هم نکرد...

ادامه مطلب...
Page 13 of 15« First...1112131415