دختران خستۀ سکوت و شب! آیا در این قلمرو تاریک میشود آنسوی پنجره به ماهی کاذب دل بست؟ یا در پرتو نور تکستارۀ نومید شعر خواند؟ واژهها باور صدایم را باور نمىكنند انگار مردهام انگار مردهام و جامهاى سنگی سکوت از صدای من تهیست باور کن مرا همصدای لال من هنوز...
ادامه مطلب...چنان مباد! مباد بشکند ای رودها غرور شما که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما شبان تيرة لب تشنهگان باديه را شکوه صبحدمان ميدهد حضور شما هزار دشت شقايق، هزار چشمة نوش بشارتيست ز آيندههای دور شما چه شادمانه به کابوس مرگ میخنديد دو روی سکۀ هستيست...
ادامه مطلب...باغ را گاهي از آتش گاه از خون ميكشند هر شب از آن نعش اسپيدار بيرون ميكشند فتنه در انـــدام ســـبز پسـتهزاران ميزنند درد بيــداد از قباي بيـد مجــنون ميكشند طبل ميكوبند سرخ و نغمه ميخوانند زرد مرگ را از پردۀ رنگارنگ مضمون ميكشند از عجايب...
ادامه مطلب...دربهدر خاکبهسر کشته کبابش کرديد کور گرديد که بسيار عذابش کرديد خانهیی را که سزاوار پرستيدن بود مرگتان باد که خستيد و خرابش کرديد مادری را که بهجز رنج بهسر بر نکشيد گيسوانش ببريديد و عتابش کرديد خواهری را که دعاگوی جوانیتان بود داغ در داغ، به...
ادامه مطلب...آنـــــــکه منش ســــــتایم، چرخ فلک ســــــتاید زیـــــرا زبــــــان تحــــسین از بنده کـمتر آید ای رســــــتم زمـــــــانه، همــــاسهات نشانه شـــــهنامه شد فــــسانه، فردوســـی کو سرآید وانکو بلاک شرق را درهم شــکست و پاشــــید چون روس و روسیاهی بر غریـــبان نـــماید هر ترسو را مگو شیر، شیر است...
ادامه مطلب...