دو غـزل از واصف باختری

گزارشگر:20 عقرب 1393 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۳

چنان مباد!

mnandegar-3مباد بشکند ای رودها غرور شما
که این صحیفه شد آغاز با سطور شما
شبان تیره لب تشنه‌گان بادیه را
شکوه صبحدمان می‌دهد حضور شما
هزار دشت شقایق، هزار چشمه نوش
بشارتی‌ست ز آینده‌های دور شما
چه شادمانه به کابوس مرگ می‌خندید
دو روی سکۀ هستی‌ست سوگ و سور شما
شکیب زخمی مرغابیان ساحل را
توان بال عقابان دهد عبور شما
مباد خسته شود دست‌های جاری‌تان
مباد تنگ شود سینه صبور شما
مباد سایۀ ابلیس‌سار وسوسه‌ها
شبی گذر کند از کوچه شعور شما
مباد تیرۀ مردابیان تبیره زند
مباد بشکند ای رودها غرور شما
****

 

از این صحیفه…

مگو بسیج شبی‌خونیان به کام شب است
یگانه نام درین روزگار نام شب است
به زیر سقف سیه خفته پاسدار، ولی
درفش روشن اشراقیان به بام شب است
بخوان صحیفه فردای آفتابی را
حلول حادثه خواناترین پیام شب است
گمان مبر که هیاهوی موج می‌شنوی
به روی عرشه فردا صدای گام شب است
درخت، خاطره نور را ز یاد نبرد
اگرچه سوخته از بیم انتقام شب است
گرش جزیره تبعیدیان سزاوار است
غمین مباش که این شوکران به جام شب است
قسم به خون شفق ای ستاره بر دوشان
که خفته دشنه خورشید در نیام شب است

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.