احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دكتر عبداللـه نیكسیرت - ۲۷ حوت ۱۳۹۱
چرا سوفسطاییان آموزگاران بدنام تاریخ لقب گرفتند؟ سوفسطاییان که بودند؟ چه میگفتند؟ چه میخواستند؟ و چرا اینهمه در تاریخ بدنام و بداقبال شدند؟! آیا آنها به واقع مخالفان فلسفه بودهاند و یا اینکه حقیقتاً معلمان بیادعای فلسفه به شمار میرفتند؟
ویل دورانت در باب سوفسطاییان میگوید: مشخصترین و عمیقترین پیشرفت فلسفه با آنها شروع شد؛ زیرا آنها حکمای دورهگردی بودند که به خود فرو رفته بودند و دقتشان بیش از آنچه به جهان اشیا معطوف باشد، به تفکر در طبیعت خودشان متوجه بود. در فلسفه نظری و عملی نیز کمتر مسأله و راهحلی را میتوان یافت که سوفسطاییان آن را درک نکرده باشند و یا مورد بحث قرار نداده باشند.
سوفسطاییان معمولاً اهل دایرهالمعارف و دانشمندان پرمایه بودند و از راه و روش خود، هم نتایج نظری و هم نتایج عملی میگرفتند. نتیجه نظری راه و روش آنها این بود که محال است معرفت یقینی داشت و نتیجه عملی تعالیمشان این بود که به فرض اگر سیستم فلان جامعه با فلان روش سازمان یابد، بهتر و رساتر است.
همچنین برخلاف سایر فلاسفه پیش از سقراط که به وجود شاگرد اهمیتی نمیدادند و وجود دانش آموز و شاگرد برایشان فرعی بود و هدفشان صرفاً یافتن حقیقت بود، برای سوفسطاییان داشتن شاگرد امری اساسی بود؛ زیرا هدف آنها تعلیم و تربیت و نه صرفاً درک حقیقت بود.
سوفسطاییان برخلاف فلاسفه پیشین یونان، موضوع شناسایی را از متعلق شناسایی به فاعل شناسایی برگرداندند. به عبارت دیگر، به جای مباحث جهانشناسی فلاسفه پیشین، به مباحث انسانشناسی پرداختند و عصر جهانشناسی و کیهانشناسی را به عصر انسانشناسی احاله دادند که این رویکرد جای تأمل فراوان دارد.
بنابراین واژه «سوفیست» در آغاز به معنای دانشمند و معلم بود و معنای مذمومی نداشت؛ ولی بعدها به دلیل پارهیی از عوامل، افت معنایی پیدا کرد و از معنای رفیع دانشمند به معنای «مغالطهگر» تنزل یافت.
کاپلستون درباره علل بدنامی سوفسطاییان به مواردی اشاره میکند، از جمله اینکه:
۱ـ سوفسطاییان به تعلیم فن سخنوری و بلاغت میپرداختند و با این کار که فینفسه امر نادرستی هم نبود، مردم را برای دستیابی به فضیلت سیاسی و فضیلت اشرافیت جدید یعنی اشرافیت هوش و لیاقت، پرورش میدادند؛ اما از آنجا که این فن (فن سخنوری) ممکن بود مورد سوءاستفاده واقع شود و در خدمت اندیشه یا سیاستی مغرضانه قرار گیرد، از اینرو سوفسطاییان به بدی شهره شدند.
۲ـ آنها به تعلیم فن جدل و مباحثه میپرداختند که به معنای عادلانه جلوه دادنِ امر غیرعادلانه بود و با روش دیرین برخورد حقیقتجویانه فلاسفه، بسیار اختلاف داشت.
۳- آنها به انتقاد از قواعد اخلاق سنتی میپرداختند، بدون اینکه چیز واقعاً جدید و درستی را به جای آن معرفی کنند و این امر را نیز به جوانان تعلیم و آموزش میدادند.
۴ـ آنها از اتحاد اقوام یونانی (هلنیسم)، نظریهیی که در یونان دولتشهر مورد نیاز بود، طرفداری میکردند.
۵- آنها در مقابل تعلیم و آموزش شاگردان، مزد و اجرت طلب میکردند.
کاپلستون بعد از ذکر موارد بدنامی سوفسطاییان، چنین نتیجه میگیرد که با وجود این، سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. او معتقد است که در ابتدا، کلمه سوفسطایی معنای ناپسندی نداشت و سوفسطاییان نیز در بین مردم اعتبار و احترام داشتند و حتا بعضاً به عنوان سفیر شهر خود انتخاب میشدند. میتوان گفت که مهمترین عامل بدنامی آنها، مخالفت سقراط و افلاطون با ایشان بود. زیرا افلاطون آنان را دکاندارانی با کالاهای معنوی معرفی میکرد.
از نظر راسل، سوفسطاییان معمولاً به کسانی تعلیم میدادند که خود یا اطرافیانشان توانگر بودند و همین امر موجب تمایل خاصی در آنها میشد؛ اما مردم معمولاً با توانگران هم به دلیل حسادت و هم به دلیل این که معتقد بودند آنها بیدین و فاقد اخلاق هستند و عقاید مردم را خراب میکنند، دشمنی میکردند. علاوه بر این، راسل به عوامل دیگری نیز اشاره میکند که در ایجاد خصومت نسبت به سوفسطاییان بیتاثیر نبوده؛ از آن جمله، قوت فکر ایشان بوده است؛ زیرا آنها حاضر بودند به هرجا که استدلال راهنماییشان کند، بروند و استدلال هم غالباً آنها را به شکاکیت راهنمایی میکرد. عمل آنها نیز موجب جایگزینی بدبینی و پردهدری زیرکانه و بیرحمانه به جای سادهگی شده بود. همچنین آنها برخلاف دیگران و برخلاف رسم زمانه، برای تبلیغ و ترویج افکار خود به تأسیس مدرسه نپرداختند و معتقد بودند که تعالیمشان ربطی به دین و اخلاق ندارد و میگفتند که صرفاً فن جدل و استدلال میآموزند. به بیان دیگر، کار آنها همانند عمل وکلای دعاوی امروز بوده است؛ یعنی آنها دلایل له و علیه را تعلیم میدادند و جانب استدلالات خود را نمیگرفتند، اما این مشی دقیقاً برخلاف مشی کسانی بود که فلسفه و دیانت را همبسته و طریقی از زیستن میدانستند.
گمپرتس نیز درباره بدنامی سوفسطاییان به عوامل زیادی اشاره میکند که به اختصار میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ـ سوفسطاییان اهل پژوهش در اسرار طبیعت و اهل تفکر درباره مسایل مربوط به شناسایی، اخلاق و حقوق بودند، اما این امر موجب شد تا آنها به کنجکاوی ناروا و بیدینی متهم شوند.
۲- سوفسطاییان به پیشهوری اشتغال داشتند که وظیفه آن توسعه و توزیع علم میان اقشار مردم بود، بهویژه به انجام کارهای ذهنی و فکری برای دیگران در مقابل اخذ مزد میپرداختند که عملی بسیار ناشایست و خلاف حیثیت شخصی و به منزله بندهگی داوطلبانه تلقی میشد.
۳- جریحهدار شدنِ احساسات کسانی که پول کافی برای پرداخت حقالزحمه سوفسطاییان نداشتند نیز از جمله عواملی است که میتوان در این زمینه برشمرد؛ زیرا آنها معتقد بودند که بدین وسیله چه در مبارزات سیاسی و چه در دعاوی حقوقی از حریفانی که از سوفسطاییان درس گرفتهاند، عقب میمانند.
۴- مخالفت شخصیتی همچون افلاطون ـ که از قدرت نویسندهگی والایی برخوردار بود ـ با سوفسطاییان نیز در بدنام کردن آنها بسیار موثر بود؛ زیرا افلاطون معمولاً به آن جنبههایی از کار سوفسطاییان میپرداخت که برای روحیه اشرافی همشهریان و بهویژه افراد طبقه خودش انزجارآور بود؛ مانند دریافت مزد در مقابل تعلیم و احیاناً فروتنیِ آنان که از نظر افلاطون فضیلت محسوب نمیشد.
البته راسل بهحق و انصاف در مقام پاسخ به افلاطون و تمام کسانی که به تبعیت از وی به این عمل سوفسطاییان یعنی گرفتن مزد در ازای تدریس اعتراض کردهاند، میگوید: افلاطون بضاعت مالی داشت و به ظاهر نمیتوانست نیازمندیهای کسانی را که مانند او توانگر نبودند، درک کند؛ اما شگفت اینجاست که استادان امروزی هم که دلیلی برای رد کردن حقوق ماهیانه خود ندارند، خردهگیریهای افلاطون را مکرر تکرار میکنند.
به طور خلاصه میتوان گفت که تحول معنایی اصطلاح سوفسطایی و بهویژه علت به کار بردنِ آن در معنای اهانتآمیز که موجب شد سوفسطاییان بهای دولت مستعجل خویش را با بدنامی دوهزارساله بپردازند، معلول عوامل زیر است:
۱- دگرگونی در نحوه به کار بردن زبان.
۲- نبوغ نیرومندترین نویسنده و یا دستکم یکی از نیرومندترین نویسندهگان جهان یعنی افلاطون (که تیرهای مزاح و ریشخند را به جان سوفسطاییان نشانه رفت).
۳- در زمره اموات درآمدن سوفسطاییان. زیرا این آموزگاران دورهگرد که در هیچ جا ساکن نمیشدند، نه مکتبی تأسیس کردند و نه شاگردان وفاداری داشتند که از نوشتههایشان مراقبت بهعمل آورند و یادشان را زنده نگاه دارند.
Comments are closed.