احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یعقوب یسنا - ۰۵ حمل ۱۳۹۲
جشن نوروز، رجعت زمان است به آفرینش. با این رجعت، انسان باستانی از نظر روانی، به جایی قرار میگرفت که نمونۀ نخستینِ انسان در جهان بود نه سایه و رونوشت. جشن نوروز، زمان را به درجۀ صفر میرساند؛ آفرینش با زمان، سر از نو آغاز میشد و از این نظر، جشن نوروز صورت نمادینِ تکرار کُل آفرینش بود.
جشن نوروز، احترامی است از انسان باستانی به زمین، به رویش، به آفرینش، به آغاز و به زمان. این احترام، انسان را وامیدارد تا به اهمیت زندهگی و به ارتباط این اهمیت که به زمین و به زیستمحیط انسان دارد، متوجه شود.
بهتر این است که جشن نوروز را کرداری بدانیم که انسانهای پیش از ما به ما و به آیندهگان گذاشتهاند که دارای پیام انسانی است، و هر نوروز میتواند این پیام را با تأویل ممکن انسانی، برای بشر ارایه کند.
برگزاری جشن نوروز، متعلق به مذهب و جامعهیی خاص نیست؛ مردمان هر مذهبی، هر جامعهیی و هر قومی میتوانند نوروز را جشن بگیرند، چون نوروز، پیام مذهبی خاصی ندارد و متعلق به جامعه و قوم خاص هم نیست؛ هرکجایی که زمین است، گیاهی در آن میروید، یخی آب میشود، درختی شکوفه میکند، پرندهیی به صدا درمیآید، دهقانی به امید رویش، دانهیی را در خاک میگذارد، نوروز اتفاق میافتد. فکر نکنم در چنین وضعیت نوروزی، انسانی یافت شود که در برابر این وضعیت بیپاسخ بماند و احساسی نداشته باشد؛ همین احساسِ ما نوروز است، و ابراز این احساس ما، جشن نوروز.
اینکه میگویم جشن نوروز متعلق به قوم و مذهب خاص نیست، ممکن برای برخیها قابل قبول نباشد، چون جامعههای قومی یا مذهبییی هستند که نوروز را برچسپ تعلق به خویش زدهاند. ایرانیان کوشیدهاند که نوروز را متعلق به قوم یا به اقوام ایرانی بدانند. برای اینکه این جشن، خاص قوم ایرانی باشد، به ارایۀ روایتهایی پرداختهاند تا نشان دهند که جشن نوروز خاص دین زرتشتی است و دین زرتشتی نیز دین رسمی مردم ایران دورۀ ساسانی بوده است.
بنابراین، من به پژوهشهای دو پژوهشگر که دریافتهایشان را از نوروز با استناد ارایه کردهاند، میپردازم. یکی از این پژوهشگرها، میرچاالیاده است و دیگری، مهرداد بهار.
دریافت مهرداد بهار از جشن نوروز این است که در ادبیات دینی زرتشتی، کمتر سخنی از نوروز و مهرگان به میان میآید، بنابرین احتمال دارد که این جشنها نه متعلق به اقوام ایرانی، بلکه مربوط به اقوام بومی پیشاآرایی در ایران بوده است (بهار، مهرداد؛ ۱۳۸۷؛ پژوهشی در اساطیر ایران: ۵۰).
بهار، از دو دسته جشنهای ایرانی یاد میکند که یک دستۀ این جشنها را مردمی و ملی میداند، و دستۀ دیگر آن را دینی، که بازمانده از ارزشهای دین زرتشتی است:
«اعیاد بازمانده از عهد باستان در ایران دو دستهاند، یکی اعیاد دینی یا گاهنبارها که اعیادی از آنِ زردشتیان است و دیگر اعیادی ملی که برجستهترین آنها نوروز، مهرگان و جشن سده است. اعیادی که در سنت زردشتی کهن در هر ماه، به هنگام یکی بودن نام روز و ماه برگزار میشد، چنانکه بالاتر یاد شد، محتملاً زیر تأثیر تقویم مصری است. اما علت آنکه این اعیاد را به دینی و ملی بخش میکنیم، این است که در اوستا سخنی از عید نوروز و عید مهرگان و جشن سده در میان نیست. در متون میانه نیز که از نوروز و مهرگان یاد میشود، از جشن سده ذکری نیست، و این سخت شگفتآور است.
اگر نوروز، مهرگان و جشن سده هند وایرانی بود، باید به نحوی در وداها و اوستا از آنها یاد میشد، و چنین نیست و تا پایان دورۀ اوستایی نیز اشاره-یی بدانها وجود ندارد.
به احتمال بسیار، این اعیاد، بهویژه نوروز و مهرگان، که به اعیاد برزگر [مردمان بومی منطقه، معیشت کشاورزی داشتند] میماند و نه به اعیاد گلهدار [اقوام ایرانی، پیش از اینکه وارد منطقۀ فعلی شوند، معیشت شبانی داشتند]، میبایست اعیاد سخت کهن در نجد ایران بوده باشند و به پیش از تاریخ بازگردند و از آنِ اقوام بومی این سرزمین، اجداد غیر آریایی ما، باشند». (بهار، مهرداد؛ ۱۳۸۷؛ پژوهشی در اساطیر ایران: ۴۹۵).
زرتشتیان، شش جشن بزرگ مذهبی داشتند که به شش گاهنبار آفرینش ارتباط میگرفت. فروردگان جشن که از بیستوپنجم اسفند (حوت) برگزار می-شد، و تا پنج فروردین، ادامه مییافت، در واقع جشن ششمین گاهنبار که آخرین گاهنبار باشد، بود. این جشن، مصادف شده بود با جشن نوروز که بعدها به جشن نوروز جا خالی کرد.
بنا به گفتۀ بهار، نه در وداها و نه در اوستا از جشن نوروز، مهرگان و سده نامی برده نشده است؛ بنابراین، این جشنها پس از جابهجایی اقوام ایرانی در افغانستان، ایران و… از فرهنگ مردم بومی به فرهنگ مردمان ایرانی راه یافته و آنها این جشنها را پذیرفتهاند و تا اینکه به کلی، فرهنگ اقوام بومی و اقوام ایرانی با هم آمیخته، و وحدت یافته است؛ بنا به این آمیختگی، فرهنگ و تبار انسانی نوین در منطقه شکل گرفت که نه آریایی کامل بود و نه بومی کامل.
مردمان خاور میانه، سومریان و بابلیان نیز جشنی را در آغاز سال برگزار میکردند که این جشن مرتبط با دریافت از تغییر سال بود و نیایشی بود برای شروع سال جدید، که پیشینۀ رواج آن در بین سومریان به هزارۀ سوم پیش از میلاد میرسد. این جشن را نیز میتوان از نخستین رواجگیری جشن نوروز در فرهنگ بشری دانست که ادامهاش، همین جشن نورزو است که همگام با تحولهای اجتماعی و فکری بشر، دچار تحول معرفتی شده و تا زمان ما رسیده است.
از سخنان بهار برمیآید که نوروز یک جشن خاص مذهبی زرتشتی نه، بلکه یک جشن مردمیست که خاستگاه غیر زرتشتی دارد. بنابراین، میتوانیم جشن نوروز را درک اساطیری انسان از آغاز سال و تغییر سال بدانیم که اقوامی زیادی به درک تغییر و آغاز سال رسیدهاند و آن را جشن گرفتهاند.
میر چالیاده، جشن آغاز سال را که همین جشن نوروز باشد، از آن زیر عنوان تکرار سالانۀ آفرینشِ کیهان یاد کرده و نمونههایی از این جشن را در فرهنگهای جامعههای بشری مثال میزند.
«بابلیان، طی مراسم (حلول) سال نو (که دوازده روز ادامه داشت) چندین بار در معبد مردوک، منظومۀ خلقت را میخواندند؛ و آن وسیلهیی بود برای آن که از طریق سحر کلام و آیینهای ملازم آن، پیکار مردوک با هیولای دریایی تیامات تجدید شود و دو باره وقوع یابد، نبردی که روز ازل روی داده، و با پیروزی خاتمه یافته، و در نتیجه به دوران هاویه پایان بخشیده بود.
هیتیان رسم مشابهی داشتند: در جشن سال نو، سرود نبرد تن به تن خدای جو زمین و مار را میخواندند، و بدان نبرد فعلیت یعنی در زمانِ حال واقعیت میبخشیدند». (الیاده، میرچا؛ ۱۳۸۵؛ رساله در تاریخ ادیان؛ ترجمۀ جلال ستاری: ۳۷۴).
میرچالیاده از مصریان، فیجیها و ایرانیان نیز یاد میکند که جشن سال نو را برگزار میکردند(رساله در تاریخ ادیان: ۳۷۵، ۳۷۷ و ۳۷۹). این نمونهها نشان میدهد که جشن سال نو، یک امر نسبتن جهانشمول است. اگر قرار باشد تا پژوهشی در فرهنگهای گذشته و امروز جامعههای بشری، فقط برای جشن سال نو صورت بگیرد، نمونههایی بیش از این بهدست میآید. در روزگار ما، چیناییان، جاپانیان، ازبیکها، کردها و ترکان نیز نوروز را نه تنها جشن میگیرند، بلکه آن را متعلق به فرهنگ خویش میدانند.
نیاز به جشن نوروز در روزگار ما:
هر جشن انجام یک کردار است، و انجام یک کردار به انسان این امکان را میبخشد تا خود را با انجام آن کردار، به جای انسانی قرار بدهد که برای نخستین بار آن کردار را انجام داده است. جشن نوروز را از نظر انجام کردار، میتوان امری دانست که انسان با انجام این جشن، سیطرۀ زمان، مکان و مرگ را کنار میزند و فراسوی زمان و مکان، با همۀ انسانهایی که گذشتهاند و انسانهایی که نیامدهاند، احساس همپرسهگی، دیدار و ملاقت میکند. پس جشن نوروز، نقطۀ اتصالی است که گذشته و آینده، در زمانی (این زمان به ازل میماند که در آن کردار بزرگ رخ داده است) به هم میرسند.
انجام این کردار نوروزی، به انسان معاصر امکان میدهد تا از نظر روانی، حضور خویش را در مفهوم بشر بهطور متداوم و پیوسته درک کند و برای لحظهیی، از گسست و تاریخیت رهایی یابد و خودش را نطقۀ اتصالی بداند که گذشتۀ انسانی و آیندۀ انسانی در او (در انسان معاصر) به عنوان یک کردار بزرگ به هم میرسند.
برگزاری جشنها با شور همهگانییی که دارد، برای انسان نشاط و شادی میآورد و انسان را از فردیت افتاده در گوشهیی، بیرون میکشد و به عنوان یک کلیت انسانی ارایه میکند. این کلیت انسانی به هر فرد امکان معنای توجیه وجود داشتن و حضور داشتن را میبخشد.
جشنها در جامعههای بشری از نظر نشاط، خوشی و شادی، امری ضروری دانسته میشود؛ جامعهیی را بیجشن نمیتوان تصور کرد، هرچه جشن در یک جامعه بیشتر باشد، به اهمان اندازه، جامعه شاد خواهد بود.
از آنجایی که جشنها به روان جمعی جامعه بستهگی دارند، کهن الگوگرا استند؛ زیرساخت عاطفی دارند و نمیشود بهسادهگی جشن را ساخت، چون جشنها کمتر آگاهانه ساخته میشود. اگر حکومتی بخواهد بسازد، حس مشترک برانگیخته نمیشود. یک جشن وقتی جشن است که حس مشترک در آن وجود داشته باشد و همه خودجوش و بهطورناخودآگاه به برگزاری آن بپردازند. پس حفظ و نگهداری جشنها خیلی مهم است؛ زیرا در صورتی که نابود شوند، معرفت انسانی نیز نابود میشوند.
اهمیت دادن به جشنها، باعث میشود تا وحدت جامعه بیشتر حفظ شود؛ چون افراد جامعه با انجام یک کردار، به وحدت روانی میرسد.
جشن نوروز، یک کردار باستانی است که به رویدادی طبیعی ارتباط میگیرد؛ به رویدادی که زمین گردشش را دور آفتاب تمام میکند و گردش تازهیی را آغاز میکند. از این رو، نوروز یک واقعیت طبیعی است؛ واقعیتی که در طبیعت با حسی خاص اتفاق میافتد و هر زندهجانی این اتفاق را حس می-کند و به این تغییر و تحول مثبت در طبیعت و زندهگی، با شور و شوق پاسخ میدهد. این پاسخ، کردار و جشن نوروزی است.
جامعههای بشری، تقویم تغییر سال، غیر از تغییر واقعی سال دارند که بیشتر بر اساس رویدادهای مذهبی، قومی و سیاسی استوار است. طوری که تغییر سال اروپاییها و امریکاییها بر اساس یک رویداد مذهبی در نیمۀ زمستان اتفاق میافتد.
تغییر سالهایی که بنا به رویدادهای مذهبی، قومی و سیاسی صورت میگیرد، چند مشکل دارد. نخست اینکه منطق واقعی ندارند، یعنی استوار بر واقعیت طبیعی نیستند. و دوم اینکه مذهبی یا قومی استند، غیر از پیروان مذهب خاص و قوم خاص نمیتوانند آن را برگزار کنند. بنابرین، نوروز منطقیترین جشن برای تغییر سال است که به هیچ مذهب، قوم و ایدیولوژییی ارتباط نمیگیرد. از این رو، هر جامعهیی میتواند جشن نوروز را برگزار کند و جشن خودش بداند، چون نوروز در جغرافیای زندهگیاش اتفاق میافتد. پس به هرکسی میتوانید نوروز را مبارکی بدهید!
عصر ما؛ عصر ماشین، صنعت، تکنالوژی و فضاهای ماشینی و تکنولوژیکی است. تکنالوژی و ماشین، طبیعت را از دسترس انسان دور کرده است و این دور شدن انسان از طبیعت، سبب فراموشی بین انسان و طبیعت شده. برگزاری جشن نوروز با ارتباطی که به طبیعت دارد، میتواند انسان را متوجه این فراموشی بسازد و انسان با این توجه، ممکن برای از میان برداشتن فاصله و فراموشی بین خود و طبیعت برخیزد.
انسان با صنعت و ماشین، هم زیستمحیطِ خود و هم زیستمحیطِ گیاهان و جانورانِ دیگر را بهطور گسترده دارد تخریب میکند. این تصرف و تخریب بی رویه، بر کل آبوهوای زمین تأثیر سو میگذارد و در نهایت، زندهگی را در زمین دچار بحران و نابودی میکند. بنا بر این، جشن نوروز می-تواند هشداری باشد برای جلوگیری از تخریب و تصرفِ بیرویه زیستمحیط بشر، گیاهان و جانوران. پس چه بهتر که نوروز را برای بهتر کردنِ محیط زیست خویش، و برای حفظ زیستمحیط جهانی گرامی بداریم؛ جدای از هر ارزش فرهنگی، اساطیری و تاریخییی که میتواند داشته باشد!
Comments are closed.