احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۸ ثور ۱۳۹۲
جناب استاد کوهی با سپاس از اینکه حاضر به گفتوگوی ویژه با روزنامۀ ماندگار شدید.
نخست، افغانستان اکنون به کدام سو در حرکت است، وضعیت را چهگونه میبینید؟
وضعیت افغانستان خیلی آشفته است، دولت در ۱۱ سال نتوانست در موجودیت نیروهای بینالمللی یک استراتیژی مشخص را در کشور طرح و تدوین نماید. ما فاقد یک استراتیژی کلان ملی هستیم. اگر چنین برنامهیی موجود میبود، بحران جامعۀ ما را در بند نمیکشید.
آگاهان میگویند اکثر نقاط کشور بهگونۀ رازمندی ناامن ساخته شده است، آنها معتقدند که ناامنسازی پیشزمینۀ برای عدم برگزاری انتخابات است، نظر شما چی است؟
ما در یک دهۀ گذشته شاهد برگزاری دو انتخابات ظاهراً دموکراتیک بودیم. شهروندان با شور و شوق به پای صندوقهای رأی رفتند که رییسجمهور مورد نظر خویش را برگزینند؛ اما پس از اینکه نتیجه اعلام شد چالشهای انتخاباتی بیرون از مرزهای کشور درز کرد. مردم نسبت به انتخابات و برخی شعارهای مردم سالاری بدبین شدند. جدا از آنچه که در گذشته صورت گرفته است، اکنون روشنفکران، نسل دانشگاهی و استادان دانشگاه، جامعۀ مدنی در کل فعالان مدنی و قشر آگاه، تلاش دارند که انتخابات برگزار شود. اگر انتخابات برگزار نشود مردم دوباره در بند استبداد گیر میمانند و بازهم مثل گذشتهها، نظامهای توتالیتر و دیکتاتور حاکم میشوند.
مسالۀ بسیار نوید دهنده این است که جامعۀ جهانی به صورت جدی خواهان برگزاری انتخابات است. آنها تلاش دارند اینبار انتخابات در سایۀ امنیت و دور از تقلب و نگرانی برگزار شود. اگر انتخابات برگزار نشود، آینده خیلی پیچیده بهنظر میرسد.
ما شهروندان قرن ۲۱ هستیم؛ در این قرن، مردم بهانههای کاذب دولت را نمیپذیرند و ادامۀ قدرت از راه غیر دموکراتیک، باتوجه به مؤلفههای حکومتداری مدرن، دشوار است. زیرا امتیاز قرن ۲۱ نسبت به قرون دیگر جدا از یکسری پیشرفت و تکنالوژی، این است که این قرن پایان حکومتهای میراثی و استبدادی است.
مردم افغانستان وضعیتی را که در خاورمیانه جاری است خوب مشاهده میکنند؛ عمدهترین دلیل جنگهای خونین خاورمیانه، عّلم مخالفت آنها در برابر رژیمهای دیکتاتوری این بود که مردم از استبداد خسته شده بودند. صبر مردم بهسر رسیده بود. همه با یک صدا به استبداد، نه گفتند و قیام کردند. این به معنای این است که دیگر کسی در هیچ گوشۀ دنیا استبداد را نمیپذیرد.
اگر اربابان نظام(کنونی) در فکر ماندن در قدرت، از راه تقلب و جعل باشند، ما شاهد خیزشهای مهار ناپذیر در کشور خویش خواهیم بود.
حلقات معین هم وجود دارد که نه تنها تلاش دارند که انتخابات برگزار نشود، بل آنها میکوشند در یک بافت سیاسی از طریق ائتلافهای قومی و قبیلهیی، یک نظام غیر دموکراتیک را در کشور بهوجود آورند و بازهم از سنگر زبان، قوم و قبیله و برخی ابزارهای دیگر به عنوان یک حربۀ سیاسی استفاده کنند.
دو رویداد مهم در پیشروی مردم افغانستان قرار دارد که عبارت از برگزاری انتخابات و خروج نیروهای خارجی از کشور است؛ با توجه به این دو مهم، به باور شما وضعیت چهگونه خواهد شد؟
این به بستهگی به موجودیت یک حکومت مدبر دارد که این دو رویداد را چهگونه مدیریت میکند؟ اگر دولت نتواند با یک برنامه و میکانیزم مناسب، بحران را مهار کند، بحران بیشتر از این ما را زمینگیر خواهد کرد.
در صورتی که دولت برنامههای پیشگیرانه را روی دست گیرد و چالشهاییکه در آستانۀ این دو رویداد یا پس از سال ۲۰۱۴ به میان میآید، با داشتن یک برنامۀ مناسب میتواند به خوبی جلوی رخدادهای خطرناک و زیانبار را بگیرند.
رهبران احزاب و چهرههای مطرح کشور در این دو رویداد سرنوشتساز، چه نقشی بازی کرده میتوانند؟
بستر جامعۀ ما، یک بستر باز نیست، هنوز اقوام و قبایل حرف اول را میگویند؛ جامعه ما یک جامعۀ سنتی است، چهرههای ملی بستر مناسب برای نقد و نظر و بازیهای کلان سیاسی ندارند؛ اما رهبران سیاسی و فرماندهان هنوز نقش شان برجسته است، اگر شخصیتهای ملی و رهبران سیاسی بخواهند در این دو رویداد سرنوشتساز نقشآفرینی کنند، آنها با توجه به جایگاه مردمی خود، میتوانند بحران را مدیریت کنند و در این دو رویداد نقش مثبت داشته باشند. اگر آنها سکوت کنند بحران فراگیر میشود.
آگاهان سیاسی، برخی حلقات را در داخل نظام متهم میکنند که آنها در فکر فضاسازی برای برگشت دوبارۀ طالبان به قدرت هستند، شما چه فکر میکنید؟
اگر حلقات حاکم میتوانستند چند سال پیش طالبان را به قدرت میرساندند، حتا حلقات معین در داخل نظام در تلاش بودهاند وقتی در جنوب جنگ است، باید دامنۀ ناامنی و جنگ به شمال کشانده شود؛ تردید نیست ناامنیهای پسین در شمال محصول کنجاندیشی برخی حلقات است که از گذشتهها در فکر ناامنسازی شمال کشور بودهاند. رییسجمهور فکر میکرد که چهگونه به اقوام جنوب جواب دهد که من در ریاستجمهوری نشستم و جنوب در میان دود وآتش میسوزد.
یعقیناً حلقات معینی وجود دارد که همواره تلاش میکنند قدرت را به گونۀ غیر دموکراتیک به طالبان انتقال دهند.
از جمله حزب اسلامی سخت میکوشد که آنها دوباره به قدرت برسند، ولی توانمندی ندارند، زیرا فضای عمومی جامعه به نفعشان نیست. حالا آنها نمیتوانند قدرت را به طالبان انتقال دهند.
شماری از آگاهان و شهروندان کشور، دولت را در رویدادهای پسین به ویژه در قتلهای زنجیرهیی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده متهم میکنند، نظر شما چیست؟
تا اکنون تمام قتلها و حوادث کلانی که در کشور رخ داده است، به نحوی به گردن شورای کویته و برخی حلقات بیرون از مرز انداخته شده است، از حادثۀ ترور احمدشاه مسعود قهرمان ملی تا شهادت رهبر جهاد و مقاومت استاد ربانی، حرف و حدیث زیادی برای گفتن است. حوادث مبهم و رازناکی که تا حالا در کشور به وقوع پیوسته، نه امریکا و نه دولت افغانستان هیچ کدام آماده نیستند که آنها را به بررسی بگیرند.
بیش از یک دهه است که مهرههای مؤثر و شخصیتهای کاریزماتیک کشور حذف میشوند، این به داستانهای قدیم میماند که شخصیتهای داستانی در داخل داستان حذف میشود، حالا سیاست در افغانستان طوری است که باید شخصیتهای ملی به هر بهانهیی به گونۀ ابهامآمیز از صحنه حذف شوند.
بدون شک هستند کسانی که در داخل کشور در این قتلها دست دارند. حتماً راه خانه را اینها باز میکنند، مسیر و خط سیر را آنها تعیین میکنند. در این شکی نیست تا هنگامیکه دزد از داخل راهنما نداشته باشد و از داخل محرم پیدا نکند، هرگز جرئت ورود به خانه را ندارد.
شما به انتخابات اشاره کردید، آیا برگزاری یک انتخابات ریاستجمهوری دموکراتیک میتواند ما را از بحران کنونی نجات دهد و به یک وضعیت مطلوب برساند.
یگانه گزینهیی که برای امنیت و ثبات پس از سال ۲۰۱۴ مهم است، انتخابات میباشد؛ امیدوارم که کشورهای منطقه، سازمان ملل متحد ما را در این راستا همکاری کنند. زیرا برگزاری انتخابات میتواند یک مقدار چالش موجود را از میان بردارد، اقوام و قبایل را باهم نزدیک بسازد. ولی نگرانی این است که اگر انتخابات برگزار شود و جامعۀ جهانی از روند برگزاری انتخابات نظارت نکند ما باز هم دچار چالشهای انتخاباتی و تقلب گسترده خواهیم بود. مردم باور ندارند که یک انتخابات عادلانه، شفاف و دموکراتیک برگزار شود و در آن ارادۀ شهروندان تمثل گردد.
از چند سال بدینسو برخی از رهبران از طرح آجندای ملی سخن میگویند و مشخصاً آقای احمد ولی مسعود رسالهیی را هم در این زمینه نوشته که مورد استقبال برخیها قرار گرفته است. به باور شما این طرح چهقدر میتواند ما را به سوی همگرایی و همسویی برساند؟
چالشهای موجود در کشور برخاسته از نبود یک برنامه کلان ملی است؛ وقتی رسالۀ آجندای ملی در مطبوعات بازتاب کرد، من یک جلد آن را دریافته و مطالعه کردم. راستی ابتکار آقای احمد ولی مسعود قابل تحسین بود، وی در این رساله راهکارهایی برای عبور از بحران مطرح کرده بود که چند بندش هنوز در ذهنم موجود است. مثلاً از راهاندازی دیالوگ بینالافغانی، توافق روی دیدگاه مشترک ملی و اتخاذ استراتیژی واحد سیاسی، ایجاد یک حکومت وحدت ملی و برخی مسایل دیگر سخن زده بود. در واقع مردم ما از نبود یک چنین طرحی که بتواند ما را از بحران عبور دهد، به شدت رنج میبردند.
ما وقتی به این بحران نقطۀ پایان میگذاریم که گزینههای پیشنهادی (آجندای ملی) در کشور عملی شود. ولی چیز مهم این است که چتریکه همۀ اقوام و قبایل، روشنفکران، نخبهگان سیاسی، رهبران مذهبی و جهادی را دور هم جمع کند، وجود ندارد.
ما به یک چتر بزرگ نیاز داریم، این طرح، طرحی بسیار جالب است، هر چند بعد از این، طرح مشابهی را والی بلخ آقای نور مطرح کرده بود؛ اما با این گستردهگی مثل طرح آجندای ملی نبود.
راه رسیدن به صلح و ثبات پایدار در کشور چیست؟
مشکل اساسی این است که یک تعداد برتری طلبی میکنند؛ در قانون اساسی آمده هرکس میتواند در کشور رییسجمهور شود، با توجه به فضای استبدادیی که ساخته شد، فکر نمیکنم که یک شهروند بامیانی رییسجمهور شود.
در موجودیت سیاستی قومی و قبیلهیی همانند لبان، دشوار است که ما به صلح و ثبات پایدار برسیم، چرا در دورۀ حکومت مجاهدین به رهبری استاد ربانی، افغانستان آتش گرفت؟ یک تعداد در برابر حکومت استاد ربانی عّلم مخالفت بر داشتند، دلیلش این بود که عدهیی میگفتند که چرا استاد ربانی میراث تاریخی ما را گرفته است.
او از لحاظ سطح دانش و درجۀ تحصیلی مشکل نداشت، استاد دانشگاه بود، برخاسته از میان جامعۀ روحانی بود، ولی دیده شد که عدهیی برای براندازی حکومت مجاهدین کشور را به خاک و خون کشاندند.
حالا مفهوم صلح قابل بحث است. ما یک نوع صلح میخواهیم و کرزی نوع دیگر. صلح آقای کرزی به معنای این است که ما به طالبان تسلیم شویم؛ درحالی که طالبان همواره با صدای بلند و رسا میگویند: قانون اساسی، جامعۀ مدنی، حضور زنان، آزادی بیان را نمی پذیرم.
مسألهیی که در چند سال اخیر به یک معضل کلان اجتماعی تبدیل شده است. مسأله مبهم بودن آمار دقیق نفوس افغانستان است. این به یک معما مبدل گردیده، نظامهای حاکم هیچ وقت علاقه نگرفتند که آمار دقیق نفوس کشور معلوم شود. در کشورهای دیگر مردم تعداد گوسفندهای خود را میفهمند. ولی در کشور ما، آمار انسان خود را کسی نمیداند. باید بحث اقلیت و اکثریت از ذهنیتها حذف شود. این خیلی تلخ است وقتی برای من شناسنامۀ الکترونیک میدهند، بعد در آن هویتم را پنهان میکنند، این چه معنا دارد و من چه قسم به عنوان یک شهروند به دولت و نظام حاکم اعتماد داشته باشم؟
آیا من صلحی را باید قبول کنم که در آن زبانم قیچی شود، هویتم مسخ شود؟ باید من با پذیرش صلح تاریخ و گذشتههای خودم را فراموش کنم و مثل گلۀ گوسفند به هر سمتی که هدایت میشوم، باید بدون قید و شرط بروم؟ نخیر. من اصلاً صلحی را که در پشت پردۀ آن استبداد بیاید و صدای مرا خفه کند و ارزشهای تاریخی ما را زیر پا کند، به هیچ وجه قبول ندارم.
این حرف زیبای جبران خلیل جبران، به حال هوای ما خیلی صادق است که میگوید: بردههایی که در خواب هستند، آنها را بیدار نکنید؛ بگذار بخوابند که آنها خواب آزادی میبینند. مردم ما، هنوز خواب آزادی میبینند و از استبداد رنج میبرند.
رییسجمهور میخواهد در گردن ما ریسمان را بسته کند و بسان حیوانی به هر ستمی که دلش خواست ببرد و بعد بگوید: من صلح میکنم. این خیلی خطرناک است. اگر این صلح صادقانه باشد، صلح یک امر دینی و مذهبی است، ما واقعاً به صلح نیاز داریم، ما طرفدار صلح هستیم، ولی به شرطیکه ما را برده نگیرند.
چه طرحی میتواند ما را به صلح و ثبات برساند؟
باید یک ملت به وجود بیاید، بستر جامعه تغییر کند و یکسری اصطلاحات به نام لویه جرگه و… حذف شود؛ زیرا از طریق این روش ناپسند تمام برنامههای کلان ملی به شیوۀ غیردموکراتیک اتخاذ میگردد. چنین اصطلاحاتی با نظامهای مردمسالار هیچ نوع سازگاری و همخوانی ندارد. جدا از موارد برشمرده، باید عدالت اجتماعی تأمین گردد، قانون یکسان تطبیق شود؛ با رعایت این موارد، صلح به وجود میآید.
رییسجمهور چندین بار هشدار داد که دانشگاه نباید محل سیاست باشد، در کشورهای دیگر دانشگاه محور سیاست است، چرا آقای کرزی نگران سیاسیشدن دانشگاهها است؟
دانشگاه در تمام دنیا مرکز سیاست است، چندی پیش اوباما در یک سخنرانی خود دانشجویان و اساتید دانشگاه را تشویق کرد که سیاست کنند. همینگونه در اکثر کشورها، دانشگاه محل تصمیم گیریهای سیاسی و سیاستگزاری است.
اگر دولت بخواهد در دانشگاهها محدودیت ایجاد کند، او هر قدر مانع سیاسیشدن دانشگاها و دانشجویان شود سیاست طور دیگر در دانشگاهها توسعه مییابد. رییسجمهور نمیتواند جلوی سیاسی شدن دانشگاهها را بگیرد. برای اینکه احزاب و برخی حلقات سیاسی به صورت جدی بالای نسل دانشگاهی سرمایهگزاری میکنند.
خود سیاست یکی از ابزاریهای علمی است؛ ما شاهد هستیم که برخی کشورها مانع سیاسیشدن دانشگاهها شدند، ولی در کوتاه مدت یک موج خیابانی ایجاد شد و انفجارِ بزرگ در آن کشورها رخ داد و در نهایت منجر به انقلاب و قیامهای مردمی شد. وقتی آب در یک محل تمرکز کند، در نهایت سد را میشکند و از موانع عبور میکند.
اگر قرار باشد نظام حاکم مانع سیاست دانشجویان در دانشگاهای افغانستان شود، به چالش بزرگ رو برو خواند شد.
چرا دولت نگرانی سیاسی شدن دانشگاهها است؟
به مشام رییسجمهور بوی بهار عربی رسیده است؛ او به زعم خودش میخواهد به نحوی اقدام پیشگیرانه کند. عمدهترین دلیلیکه نسل دانشگاه و نیروی جوان کشورهای خاورمیانه خیابانی شدند و خیزشهای کلان مردمی و مدنی به میان آمد و بهار عربی شکل گرفت، این بود که نظامهای حاکم صدای نسل دانشگاهی و روشنفکران را در گلو خفه کرده بود. اگر رییسجمهور ما بخواهد با تقلید از دیگران این صداها را در دانشگاهها خفه کند، باید انتظار یک خیزش بزرگ را در افغانستان بکشد.
Comments are closed.