احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۸ ثور ۱۳۹۲
بدون شک سال ۲۰۱۴، سالی سرنوشتساز و حیاتی برای این مردم است. جدای از موج منفییی که ترس و وحشت را از فرا رسیدنِ آن در افکار عمومی رقم زده، این حقیقت غیر قابل انکار است که افغانستانِ منهای حضور خارجیها، باید روزها و سالهایِ مستقلِ همراه با تلاش برای روی پایِ خود ایستادن را تجربه کند.
شاید برسد روزی که اگر خودِ افغانستانیها هم بخواهند، دیگر خارجیها میل ماندن و حضور در این سرزمین را نداشته باشند و بهتر آن خواهد بود تا پیش از رسیدن خارجیها به نقطۀ پایانی که برای اهدافِ استراتژیکِ خود در افغانستان تعریف کردهاند، خود ما آنقدر صلاحیت و کفایت پیدا کنیم که نه از رفتنِ آنها ترس و وحشت به دل راه دهیم و نه برای ماندنشان حاضر به پرداختِ هر هزینۀ سنگینی باشیم. رسیدن به این آرزو ممکن نخواهد بود مگر اینکه مرهمی برای دردِ تاریخیِ خود پیدا کنیم؛ دردی که سالهاست چندین نسل از ما را متأثر ساخته و قلبها را نسبت به هم بیگانه و اذهان را در برابر هم بسیج کرده و اندیشه را آنچنان مسموم ساخته است که هر محوری که برای همگرایی طرح و پیشنهاد شود، شوم و نامبارک خوانده شده، از دور خارج میگردد؛ دردی که تا استخوان مردم را سوزانده و هر بار به بهانهیی، خرمنِ آرزوهای ما را به آتش کشیده و خاکستر کرده است: نگاهی «غیر» به هم داشتن، خطبندی و مرزبندی و صفبندیهای غلط و موهوم که فقط و فقط به برگِ برنده در دستانِ دشمنانِ این سرزمین و سودجویانی مبدل شده که با رندانه بازی کردنشان، همیشه بر گردۀ این ملت سوار، و این مردمِ ما بودهاند که پیاده جادۀ فلاکت و بدبختی را طی کردهاند.
پایِ این مردم زخم برداشته و راهی سخت و دشوار را طی کردهاند. زنان و کودکانِ ما دردهای تکاندهندهیی را تجربه نموده و مردانِ ما تا حد غیر قابل باوری، تحقیر شدهاند. شکمهای خالی و اندیشههای پوشالی، خانههای سرد و قلبهای یخزده، تنها گوشهیی از ماتمکدهیی را به تصویر میکشد که تعصبات قومی و نژادی و زبانی و مذهبی و … برای این مردم ساخته است. اما کی و کجا و به دستان چه کسانی نقطۀ پایانی بر اینهمه درد و اینهمه تحقیر و فلاکت باید گذاشت؟ آیا غیر از این است که تا محورهای مشترکی برای به اشتراک و تفاهم رسیدن، تعریف نشود، نخواهیم توانست از این باتلاقی که خود برای خود ساختهایم بیرون بیاییم؟
در روزهای اخیر، اصطلاحاتی نو و تازه که خبر از اندیشههای بازی میدهد که میخواهند دیگران هم نفس بکشند و در کنار هم قدرت را نه تقسیم که مدیریت کنند، مطرح شده است. «اکثریت ارزشی»، اشتراک در ارزشهایی که همه قبول داریم و هیچکس را توان ردِ آن نیست، شاید همان اصولی باشد که باید بر محورِ آنها تفاهم و تعامل صورت بگیرد.
امروز پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک و …، همه قربانیاند. اما چرا نمیتوان کودکان معصومِ پشتون و هزاره، تاجیک یا ازبکی که زخمخوردۀ روزگارند و از عمرِ خود جز بیخانهگی و درد و رنج چیزی ندیدهاند، از خود دانست؟ آیا نمیتوان مادرِ هزاره و تاجیک یا ازبک و یا پشتونی که برای سیر کردنِ شکم فرزندانِ گرسنهاش، هیچ راهی جز آرزوی مرگِ جمعی و زودرس را ندارد، جدای از قومیتش دید و برای دردهای مشترکمان، به دنبال راهحلی مشترک بود؟
اشتراک و تفاهم ارزشی، همان اصلیست که اگر کسی آن را رد کند، بدون شک مغرضانه عمل کردن و تن ندادن به خواهشِ این ملت که صلح و ثباتی دایمی است را ناخواسته به اعتراف گرفته است. چه اعترافِ دردناک و شرمآوری خواهد بود این اعتراف به ملت که میدانم حقیقت چیست و نفعِ شما در کجاست، اما برای حفظ منافع شخصی من، باید بازهم شما قربانی شوید و زبان و قوم و نژاد محورهایی باشند که خطوط مبارزه و اندیشۀ شما را تعیین کنند.
امروز به اشترک و تفاهمی نیاز است که نه حولِ مذهب و نه بر گِردِ قدرت و تقسیمِ آن و نه برای تعالی بخشیدن به زبان و رنگ دادن به قوم و نژادی خاص، بلکه حول ارزشهایی باشد که خون و پیِ این مردم با آن سرشته شده و برای دفاع از آن، حاضر به جانفشانی و ازخودگذشتهگی هستند. افغانستانیها ثابت کردهاند که وقتی پای ارزشهایشان به میان بیاید، وقتی صحبت از دین و آیین و وطن و ناموس و آزادهگیشان شود، حاضرند از اختلافاتِ گذشته صرفنظر کرده و به اتحاد روی بیاورند تا دشمنِ مشترکی که ارزشهای مشترکشان را لگدمال کرده و یا نادیده انگاشته را از میدان بهدر کنند و به زانو درآورند. و تاریخ افغانستان بهخوبی گواهِ این حقیقت است.
امروز هم برای انتخابات آتی و برای گذار از وضعیتِ موجود به وضع مطلوب، ما نیازمند برنامهریزی و هوشمندی و خردورزیِ بیشتری هستیم. امروز سیاستمدارانِ ما مثل گذشته مسوولاند، اما گام برداشتنشان باید حساستر از گذشته باشد. آنها گام خواهند برداشت مثل حرکت بر لبۀ تیغ و با کوچکترین اشتباهی ممکن است سالهای فلاکت و آوارهگی و دربهدری و بیچارهگی را دوباره برای ملت رقم بزنند. این بار نیاز است که همۀ اقوام در این سرزمین ازخودگذشتهگی و انعطاف نشان دهند و هیچکس با تفکرِ به کرسی نشاندنِ اندیشه و منافع اکثریتی خود بر اقلیتهای دیگر نباید بکوشد؛ زیرا این بار نه صحبت از اقلیت و اکثریت، نه از تقسیم قدرت به چه سهام و به چه نسبتی، که باید صحبت و بحث از بروننویس کردنِ ارزشهایی باشد که همۀ اقوام و شهروندانِ ما برای احیا و پاسداشتِ آنها حاضر به فداکاری و همچنین به پای صندوقهای رأی رفتن، استند و حمایت میکنند از شعارها و طرحهایی که بر اساسِ این ارزشهای مشترک، پایهریزی شدهاند.
امروز ملتِ ما به برجسته ساختنِ نقاطی که واگراییها از آن برمیتابد، نیازی ندارند؛ بلکه نیاز ما به پُر رنگ ساختنِ نقاط و نکاتی است که بتوان از آنها اصول و ارزشهای مشترکی را بیرون آورد که دغدغۀ تمامِ ملت باشد و در پناه این اشتراکات، قوم و زبان و مذهب و نژاد رنگ ببازد و آنگاه است که هر هزارهیی وقتی کودک پشتونی زخم برمیدارد، درد را احساس میکند و هر گاه مادر هزاره یا تاجیکی در عزای فرزندش مینشیند، پشتون و ازبکِ ما خود را شریکِ غم و عزای او میدانند. در یک چنین شرایطی که غمشریکی اصلِ اولِ آن است، آیا میتوان از راههایی که میتواند برای همۀ ملت عزت و سربلندی بیاورد، روی گرداند؟ و اگر چنین کرد، آیا این خیانتی بزرگ به ملت و مردم نخواهد بود؟
سال ۲۰۱۴ اگر قرار است نقطۀ عطفی برای رسیدن مردمِ ما به ثبات و صلحی پایدارتر و وضعیتی مطلوبتر از امروز باشد، باید بهدستِ سیاستمداران و نخبهگانی هدایت و رهبری شود که میتوانند این باور را میانِ مردم به وجود آورند که اگر بر مسند ریاست و قدرت تکیه زدهاند، نمایندۀ قوم و زبان و نژاد و مذهبِ خاصی نیستند، بلکه نمایندۀ کلِ ملت افغانستان و فرزند اصیل و خلفی برای این سرزمیناند که یگانه آرزویشان اتحاد، یکپارچهگی، خدمت و دفاع از وطن است، و زنده نمودنِ ارزشهای نابی را هدف قرار دادهاند که هر افغانستانی برای تحققِ آنها حاضر است ایثارگری و فداکاری کند.
Comments are closed.