گزارشگر:حلیمه حسینی - ۰۴ جوزا ۱۳۹۲
این روزها صحبت از تعطیل شدنِ مدارس دینی در پاکستان و گسیل شدنِ طلابِ این مدارس به افغانستان برای جنگیدن است.
خبرِ تکاندهندهیی است که در گوشهیی از مرزهای این سرزمین، گروه یا گروههایِ خُرد و کلانی وجود دارند که هدفشان ناآرام ساختن و بیثباتیِ افغانستان است. اما چرا؟ چرا باید مدارسی تأسیس شوند، جوانانی در آنجا درس بخوانند و تربیت شوند که رضایتِ خداوند و رفتن به جنت را که آرزوی هر مسلمانیست، منوط به جنگیدن و کشتن و کشته شدن در افغانستان بدانند؟
هرچند که بدون شک دلایلی که در این مدارس برای مباح بودن یا واجب بودنِ جنگ در افغانستان به این طلاب میآموزند، کم نیستند و آنقدر قدرت دارند که بتوانند افرادی را آنچنان تربیت کنند که حاضر باشند برای اهدافِ از پیش تعیین شدۀ دیگران، جانِ خود را فدا کنند. اما تکاندهندهتر از این واقعیت تلخ، کاستیها و نابهسامانیهای رو به رشد در خودِ افغانستان است که یکچنین امنیت شکنندهیی را به وجود آورده است، به طوری که هر کسی از راه رسیده، توانسته دستی باز در سیاست و معادلاتِ این کشور پیدا کند و هر کس خود را صاحب حقی در سرنوشتِ افغانستان بداند.
استخبارات پاکستان بهوضوح به اثبات رسانده است که هر کاری حاضر است انجام دهد تا موقعیت و نقش کلیدیِ خود در حلوفصلِ بحران افغانستان را برای خود حفظ کند. و از آنجایی که این اهمیت نقش، توانسته اهمیت سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتا اهمیت و وزن معاملهیی در معادلات بینالمللی را برای وی به همراه داشته باشد، هرگز خواهانِ حلوفصل مسالۀ افغانستان که پایان همۀ این اهمیتهای حیاتی برایش است، نخواهد بود. این واقعیتها که اولاً پاکستان در حل مسالۀ افغانستان مهم و تأثیرگذار است و ثانیاً این کشور هرگز خواهانِ حلوفصلِ مشکلات افغانستان نیست؛ ما را به تحلیلی دقیقتر از فلسفۀ هستی و نیستیِ مدارسی از این دست رهنمون میشود که به نام دین، برای کشتن مسلمانانِ آن سوی مرزها یعنی افغانستانیها، نیرو تربیت میکنند.
مقامات امنیتی کشور میگویند که توان دفاع از کشور را دارند، قوای هواییِ ما مشکلات اساسی دارد اما امید که رفع شود، و از طرفی مقامات ناتو نیز با تمام مشکلاتی که هر روز افغانستان را بیشتر از لحاظ امنیتی مورد تهدید قرار میدهد، واگذاری مسوولیت به اردو و پولیسِ افغانستان و خروج نظامی از این کشور را غیر قابلِ برگشت عنوان میکنند؛ پس برآیندِ یک چنین حقایق و حوادث در افغانستان چه خواهد بود؟
طالبانی که در حال نیرو گرفتن هستند و شورشیانی که تازهنفس از مدارس دینی پاکستان فارغ شده و کار عملیشان نیز برای تأییدِ درجۀ شایستهگیشان، طراحی عملیاتهای تروریستی و دهشتافکنانه علیه مردم بیگناه افغانستان است، برای فردای این سرزمین چه برنامه و طرحی دارند؟ چهقدر بنیانهای امنیت و دموکراسی و … در افغانستان سست و بیدفاع به نظر میرسد، و انتخاباتی که در راه است و فقط چند ماه تا آن فاصله است، آیا خواهد توانست میراثِ آشفته و نابهسامان و در دام چالشها و بحرانهای خارجی و داخلیِ گیرماندۀ تیم کرزی را مدیریت کند و کسی را بر سر کار آورد که توان بیرون آوردنِ کشور از این باتلاق را داشته باشد؟ وقتی ناآرامیها و شورشها تا این حد قوت گرفتهاند، آیا کمربند امنیتی کشور آنقدر قابل اعتماد خواهد بود که بتواند امنیت انتخابات آتی و همچنین فضای بعد از ۲۰۱۴ را تأمین کند؟
نیروهایی که در پاکستان تربیت میشوند و یا نقشههای شومی که بیگانهگان برای برهم زدنِ ثبات و امنیت در افغانستان دارند، یکطرفِ قضیه و طرف مهمتر قضیه، وضعیتِ خودِ افغانستانیهاست.
فساد رو به گسترشِ سیاسی و اقتصادی، خوی معاملهگری، منفعتمحوری، سودجویی و همچنین عدم دلسوزی و دلبستهگی به منافع ملی و … همه دست به دستِ هم داده تا اینچنین شوربازاری در افغانستان حاکم شود.
باید مقامهای امنیتی با مردم صادق باشند و پاکسازی را اول از میانِ خود اغاز کنند تا دستپروردهگان استخبارات پاکستان و طالبان نتوانند در صفوفِ آنها نفوذ کنند. ما نمونههای زیادی را داشتهایم که کسانی که از درون نیروهای امنیتی، با شورشیان همکاری کردهاند. از اینرو اگر این روند ادامه یابد، این نه فقط تعطیل شدنِ مدارس دینی و اعزام طلابِ مسلح و مجهز به واسکتهای انفجاری، که خیانت نیروهای خودیست که میتواند کاریترین ضربات را به پیکرِ نیمهجانِ امنیتِ ما وارد آورد. از اینرو باید در مدت باقیمانده که فرصتِ اندک و غیر قابل قیاسی است با بیش از یک دهه فرصتِ سوخته و تلفشدهیی که از کفِ این مردم ربوده شد، مقامات امنیتی و مسوولان دولتی، جداً پیگیر مشکلات و چالشهای موجود در نیروی اردو و پولیس شوند تا بتوانند با رفع این مشکلات، به قدرت و اقتدارِ آنها بیافزایند. چرا که کشور منهای سربازانِ متعهد و فداکار، در مقابل هر تهدید داخلی و خارجی، شکننده و آسیبپذیر است.
با یک نگاه منصفانه به حوادث و رویدادهای جاری در کشور، میتوان نتیجه گرفت که اراده برای اصلاح، کم و برای رد گم کردن و فضا را به آشوب و انحراف کشانیدن، بسیار بوده است. تلاشهای زیادی صورت گرفته تا ضعفها و چالشها ناگفته و ناپیدا بمانند و کشور به پرتگاه نابودی نزدیک شود. اما بازهم اندکفرصتی برای اصلاحِ امور باقی مانده و میتوان کار و برنامهیی نو برای نجاتِ افغانستان ترتیب داد. اما اگر کسانی که تواناییِ راهاندازیِ این برنامۀ نو را دارند خاموش بنشـینند، بدون شک خیانتی بزرگ و غیرقابل بخشش را مرتکب شدهاند.
Comments are closed.