احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 19 جدی 1394 - ۱۸ جدی ۱۳۹۴
بخش پنجم و پایای
اسلاوی ژیژک
ترجمه: امیررضا گلابی، صالح نجفی/
سیاست ضدسیاسیِ مبتنی بر بشردوستیِ محض که ادعا میکند هدفی جز جلوگیری از رنج انسانها ندارد، در عمل بهطور ضمنی مانع پیشبرد پروژۀ جمعیِ ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی- سیاسی میشود. پیشنهاد ژاک رانسیر در اینجا مقایسۀ مهم حقوق بشر با اقدامات خیریه است:
…وقتی حقوق بشر به کاری نمیآید، شما با آن همان کاری را میکنید که اشخاص خیّر با لباسهای کهنۀشان. آنها را به فقرا میدهید. آن حقوقی که گویی در جای خود دیگر به درد نمیخورند، همراه با لباس و دارو به خارج صادر میکنند، یعنی به مردم محروم از لباس، دارو، و حقوق بشر… . اگر آنها که از سرکوب غیرانسانی رنج میبرند قادر به استفاده از حقوق بشری نباشند که آخرین راه چارۀشان است، آنگاه فرد دیگری باید آن حقوق را به ارث ببرد تا آنها را در جای مناسب به کار گیرد. این چیزی است که آن را «حق مداخلۀ بشردوستانه» مینامند ـ حقی که برخی کشورها برای خود قایل اند، ظاهراً به نفع گروههای قربانی، و در اغلب موارد بر خلاف توصیههای خود سازمانهای حقوق بشری.
در نتیجه، معنای واقعی «حقوق بشر قربانیان رنجکشیدۀ جهان سوم» در گفتار عمومی مسلط در غرب امروز، حقِ مداخلۀ (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی) خودِ قدرتهای غربی در کشورهای جهان سوم است، آنهم بر اساس منافع خود و به نام دفاع از حقوق بشر. مخالفت من با تحلیل سیاسی چامسکی در جای دیگری نهفته است: غفلت او از چهگونهگی عملکرد ایدیولوژی، و همچنین ماهیت مسألهدار برخورد جانبدارانهاش با امور واقع که غالباً موجب میشود دست به کارهایی بزند که مخالفانش را متهم به انجام آنها میکند.
اما من فکر میکنم اختلاف مواضع سیاسیِ ما آنقدر اندک است که دلیلی ندارد چامسکی با لحنی چنین طردآمیز به من حمله کند. مناقشۀ ما واقعاً در باب چیز دیگری است- صرفاً فصل جدیدی است در نبرد بیپایان غولان میان آنچه فلسفۀ قارهیی نامیده میشود و سنت تجربهگرایی انگلوساکسون. چیز خاصی در نقد چامسکی وجود ندارد ـ همان اتهامهای همیشهگی (نامعقولبودن، ادا و اصول توخالی، بازی با کلمات موهوم) که صدها بار علیه هگل، هایدگر، دریدا و غیره شنیدهایم. تنها نکتۀ برجسته در این میان، خشونت نسنجیده او در رد من و امثال من است ـ این نمونۀ پاسخگویی اوست وقتی که در دسمبر ۲۰۱۲ در مصاحبه با وترانز آنپلاگد۲ از او خواسته شد پیرامون افکار لکان، دریدا و من نظراتش را بیان کند:
شما به چیزی اشاره میکنید که به آن میگویند «تیوری». وقتی که من گفتم علاقهیی به تیوری ندارم، منظورم این بود که من علاقهیی به خودنمایی و ادا و اصول ندارم ـ استفاده از اصطلاحات پُرزرق و برق مانند واژههای چندهجایی و وانمودکردن به اینکه نظریهیی دارید، آنهم وقتی هیچ نظریهیی در چنته ندارید. بنابراین در هیچکدام از این چیزها هیچ نوع تیوری وجود ندارد، نه از جنس این تیوریهایی که هر کس در حیطۀ علوم تجربی یا هر زمینۀ جدی دیگری با آن آشناست. سعی کنید در تمام کارهایی که نام بردید، اصولی را بیابید که بتوان از آنها نتایجی استنتاج کرد؛ در کلِّ بساط آنها یک گزارۀ قابل آزمون تجربی پیدا نمیشود که نتوان آن را در عرض پنج دقیقه به یک کودک دوازدهساله توضیح داد. ببینید، وقتی از کلمات غامض آنها رمزگشایی کردید، چیز دندانگیری پیدا میکنید؟ من که پیدا نکردم. به همین خاطر من علاقهیی به این ادا و اصولها ندارم. ژیژک مثال اعلای این قضیه است. من هیچ چیزی در گفتههایش نمیبینم.
و او به همین منوال ادامه میدهد و مدام تکرار میکند که در حرفهای من چیزِ دندانگیری نمییابد، در نوشتههای من نشانی از بررسی عقلانی امور واقع نمیبیند، معتقد است که کارهای من ادا و اصولهای توخالی است که نباید جدیشان گرفت و چه و چه. این حرف عجیبوغریبی است، حتا با معیارهای مورد ادعای خود چامسکی مبنی بر احترام به دادههای تجربی و براهین عقلانی: نه نقلقولی، نه ارجاعی (که در این مورد معذور است، چون با مصاحبهیی رادیویی سر و کار داریم)، نه حتا اشارهیی سربسته به هیچکدام از ایدههای من. آیا او هیچکدام از «کلمات غامض و پُر زرقوبرق» مرا رمزگشایی کرده و نشان داده که در کلّ بساط من چیزی نمیتوان یافت که «نتوان آن را در عرض پنج دقیقه به یک کودک دوازدهساله توضیح داد»؟ در حملۀ اولش هیچ ارجاع سیاسی وجود ندارد (و در این عرصه، تا جایی که میبینم، من اغلب با او موافقم). من چند کتاب کوچک سیاسی نوشتهام، در باب یازدهم سپتمبر (به برهوت حقیقت خوش آمدید)، در باب جنگ در عراق (عراق: کتری عاریتی)، در باب فروپاشی مالی ۲۰۰۸ (ابتدا تراژدی، سپس مضحکه)، که به نظر من به روشی کاملاً قابل فهم نوشته شده و با انبوهی از امور واقع و دادههای تجربی سروکار دارد ــ آیا در آنها هم چیزی جز ادا و اصولهای توخالی نمیتوان یافت؟ خلاصه اینکه، آیا چامسکی در خلال طرد کارهای من، همان کاری را نمیکند که مرا به آن متهم میکند: ژست توخالیِ طرد کامل، بدون هیچ جر و بحثی.
من فکر میکنم که میتوان به صورت متقاعدکنندهیی نشان داد که سنت فلسفۀ قارهیی ـ هرچند که اغلب رمزگشایی آن دشوار است، و گاهی با زبانی نامفهوم و بیش از حد غامض سخن میگوید (من اولین کسیام که به این قضیه اعتراف میکنم) ـ در بطن خود همچنان شیوهیی از تفکر محسوب میشود که عقلانیت خاصِ خود را دارد، و در ضمن دادههای تجربی را نیز ارج مینهد. و علاوه بر آن فکر میکنم، برای فهم مخمصۀ دشواری که امروزه ما به آن دچاریم، برای بهدستآوردن نقشۀ فکریِ مناسبی از وضعیتمان، بههیچوجه نباید از توسل به همۀ شاخههای سنت فلسفۀ قارهیی، از دیالکتیک هگلی تا «واسازی» فرانسوی، شانه خالی کرد. روشن است که در این مورد، چامسکی با من موافق نیست. و در پایان، یکی دیگر از ایدههای غامض و موهوم من: چامسکی نمیتواند در کارهای من چیزی بیابد که «نتوان آن را در عرض پنج دقیقه به یک کودکِ دوازدهساله توضیح داد»، میدانید چرا؟ شاید به این دلیل که وقتی پای تفکر قارهیی به میان میآید، ذهن او در حد ذهن کودکی دوازدهساله کار میکند؛ ذهنی که قادر نیست فرق بگذارد میان تأملات جدیِ فلسفی و ادا و اصولهای توخالی و بازی با کلمات بیمعنی.
منبع:
Slavoj Zizek, “Some Bewildered Clarifications: A Response to Noam Chomsky”, Versobooks.com
پینوشتها:
۱ـ رهبر حزب لیبرال در کانادا در خلال سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱
۲ـ یک شبکۀ رادیویی سیاسی که توسط یک کهنهسربازِ امریکایی به نام وینس امانوئل تأسیس شده است.
• nicht mit Facebook verbunden
Comments are closed.